هنگامى که فاطمه علیهاالسلام را تمیز و پاکیزه نمودند و قنداقهاش را در دامن خدیجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان کوچک نوزاد عزیزش نهاد و از شیرهى جان سیرش کرد تا به خوبى رشد و نمو نماید.
خدیجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود که بدون هیچ عذر و بهانهاى، نوزاد را از شیر مادر که خدا برایش مهیا ساخته محروم سازد. خدیجه خود مىدانست یا از پیغمبر شنیده بود که براى تغذیه و بهداشت اطفال هیچ غذائى بهتر از شیر مادر نیست
زیرا شیر مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او کاملاً هماهنگى و تناسب دارد، کودک مدت نه ماه در رحم مادر، شریک غذا و هوا و خون او بوده و مستقیما از مادرش ارتزاق مىکرده است. و از این جهت، ترکیبات مخصوص شیر مادر، با ساختمان ویژه طفل کاملاً تناسب دارد. علاوه بر این، در شیر مادر تقلب راه ندارد و میکربهاى بیمارىزا در آن نیست.
خدیجه چون مىدانست که آغوش پر مهر و محبت مادر و شیر خوردن کودک از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آیندهى نوزاد انجام مىدهد و براى سعادت او چه تأثیرات قابل توجهى دارد، ترجیح داد که فاطمه عزیز را در آغوش گرم خویش پرورش دهد و به وسیلهى شیر پاک خودش که از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضیلت و بردبارى و فداکارى و شجاعت سرچشمه مىگرفت غذا دهد.
راستى مگر غیر از شیر پستان خدیجه، شیر دیگرى مىتوانست چنین عنصر پاک و کانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و میوهى پربرکت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شیرخوارگى و ایام کودکى زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثیرات شایانى داشته است. زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده که محیط نشو و نماى کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او کاملاً مؤثر مىباشند. (از این جهت، ناچاریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآور شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوقالعاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکى مواجه بود. یک تنه مىخواست با جهان کفر و بتپرستى مبارزه کند. تا چند سال مخفیانه تبلیغ مىکرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى کند. بعداً از جانب خدا دستور رسید که مردم را آشکارا به دین اسلام دعوت کن و از مشرکین باک مدار.
پیغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علنى کرد. آشکارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آیین مقدس اسلام دعوت مىنمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مىشد.
وقتى دعوت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علنى شد اذیت و آزار دشمنان نیز شدت یافت. رسول خدا را اذیت مىکردند. مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار مىدادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ریگهاى داغ مىخوابانیدند و سنگهاى سنگین روى سینهشان قرار مىدادند و بعضى را مىکشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب کشیدند که بستوه آمده جانشان به لب رسید. به طوریکه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به کشور دیگرى هجرت نمایند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند.
وقتى کفار بوسیلهى اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل مىکنند ولى دست از عقیدهشان برنمىدارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصمیم گرفتند که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناک آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنىهاشم به درهاى که «شعب ابوطالب» نامیده مىشد منتقل ساخت.
ابوطالب و سایر بنىهاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش مىنمودند. حمزه عموى پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس مىداد. دشمنان وقتى از کشتن رسول خدا ناامید شدند زندانیان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى که بطور قاچاق برایشان فرستاده مىشد زندگى نمودند. بسا اقوات فریاد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانى و در چنین محیط خطرناک و وحشتآورى به دنیا آمد و رشد و نمود کرد. خدیجهى کبرى در چنین اوضاع و شرائطى نوزاد عزیرش را شیر مىداد. مدتى از ایام شیرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شیر خوردن بازگرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطى غذاخور شد. هنگامى که سخن گفتن یاد مىگرفت فریاد و نالهى اطفال گرسنه «شعب» را مىشنید. در وسط شب که از خواب بیدار مىشد خویشانش را مىدید که با شمشیرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مىدادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیهاالسلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزى ندید و از دنیاى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود که پیغمبر و بنىهاشم از تنگناى شعب نجات یافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جدید و نعمت آزادى و توسعهى در خوراک و پوشاک و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.
۲.رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)
دوران کودکى فاطمه زهرا (ع) همزمان با یکى از پرشکوهترین دورههاى تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و کل تاریخ بشریت است. چرا که وقتى آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود که دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مىرفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مکان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانى کند و درست به همین دلیل همزمان بودن دوران کودکى فاطمه (ع) با چنان برههى عظیمى از تاریخ است که مىبینیم سنین کودکى آن میوهى دل پیامبر، با دردها و رنجها و مرارتهاى بسیار نیز توأم است. زیرا وى در خانوادهاى به دنیا آمده بود که آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقایى و سرورى تمام جهان بشریت برگزیده و مبعوث شده بود و همین امر موجب گشته بود که آقاى آن خانه و سرور عالمیان مورد حقد و حسد و خشم و کینهى گروهى از نابکارترین و سیاهدلترین مشرکین و کفار زمان قرار گیرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و کینهى دشمنان قرار داشت، وقتى که دشمنان، تمامى پیروان و یاران و دوستان او را نیز از آزار و ایذاء در امان نمىگذاشتند، پیداست که خانوادهى آن بزرگوار نیز از آن همه رنج و عذاب مصونیت نداشت و در این میان شاید بتوان گفت که طفل خردسال پیامبر، به دلیل همان طفولیت و حساسیت روحى، سنگینى، بار عذاب و ایذاء مشرکین و کفار را بیش از دیگران بر شانههاى لطیف و شکنندهى خود احساس مىکرد.
با این همه، آشکار است که فاطمه (ع) از همان آغاز طفولیت همزمان با رشد و شکوفایى آئین عالمگیر اسلام، ناظر آن همه تلاشها و کوششهاى پرثمر پدر گرامى و فداکارش و شاهد همراهىها و ایثارگریهاى مادر رنجدیده و وفادارش بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مىدید و با احساس لطیف کودکانهاش درمىیافت که پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشکلات عظیم روبرو مىگردند و با چه اتکاء و اتکال بىمانندى به عنایات الهى در برابر مصایب ایستادگى مىکنند، و با چه روحیهى پرتوان و قلب سرشار از امید و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاریهاى مسلمانان زجر دیده، با جدیت و تلاش گام برمىدارند در هر گام به شاهد موفقیت نزدیکتر مىشوند.
در آن دوران، هم پیامبر گرامى و خانوادهى ارجمندش و هم تمامى مسلمین و یارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرک قرار داشتند. مشرکین به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مىدادند، شکنجه مىکردند، زیر ضربههاى تازیانه مىگرفتند زخم مىزدند، از خانه و کاشانه خود مىراندند، در محاصرهى اقتصادى قرار مىدادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود. و فاطمه (ع) نیز در اوج آن تلخىها و مشکلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنجآمیز و مرارتهاى طاقتسوز را مىدید و لمس مىکرد. آواى دردناک و نالههاى سینهسوز مسلمین مستضعف را که روى صخرههاى سوزان عربستان به این سوى و آن سوى کشیده مىشدند، با گوش جان مىشنید. ولى دریغا که نمىتوانست پدر بزرگوار خود و یاران اسلام را یارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهایى بخشد. از این رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنههاى دردناک بود و از درد و بىتابى به خود مىپیچید. او آن همه ناراحتىها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مىکرد، و روح حساس و ظریفش متأثر و متألم مىشد، حال آن که مجال و توان فریاد کشیدن هم نداشت. همهى دردها را به درون سینه مىریخت و بغضهاى گلوگیرش را فرومىخورد و دم برنمىآورد. فقط گاهى شبها که از صداى ناله و ضجه کودکان گرسنه و آواى دردآلود بیچارگان و مستضعفان بیدار مىماند، چشم به ستارههاى آسمان شفاف عربستان مىدوخت و در عالم کودکى اشک مىریخت.
او در آن سنین طفولیت و شکنندگى، رنج همهى مسلمین و محرومین را مىدید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را که به تنهایى بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهاى خود، بار غم دیگران را نیز بر دل مىگرفت و بر دوش مىکشید. پدر عالیقدرش را مىدید که چگونه یکى از نابکاران حیوان صفت قریش، مشتهاى خود را پر از خاک و خاکروبه و زباله و آلودگى کرده و بر سر و صورت نورانى او مىپاشید و چهرهى زیبا و قامت رعنایش را آلوده مىساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازکدل و مهربان، پدر را در آغوش مىکشید و در حالى که اشک در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى کوچک و ظریفش آن آلودگىها را شستشو مىداد و سر و صورت پدر را پاک مىکرد. آرى این صحنهها را مىدید و از شدت تأثر اشک در چشمانش حلقه مىزد و به یاد مادر تازه درگذشتهاش مىافتاد و دلش آتش مىگرفت، اما با اینهمه سعى داشت پدر، این حالت را نبیند و رنج و دردش افزونتر نشود.
ولى پدر، که همه چیز برایش روشن و آشکار بود، رنج دختر کوچک را مىدید و با آن لحن آسمانى و صداى زیبا و پر طنین که فرشتگان آسمان براى شنیدنش صف مىبستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مىداد و مىگفت: دخترم! گریه نکن و غمگین مباش خداوند یار و یاور تو است و سرانجام فتح و پیروزى عطا خواهد کرد.
بلى، دوران کودکى فاطمه(ع) بدین گونه مىگذشت. آن صدمهها و لطمههاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مىداد و توان و مقاومتش را مىافزود و چون فولاد آبدیدهاش مىکرد. و از سوى او مىپرورانید، باعث مىشد که نیروى صبر و استقامت و پایدارىاش هر چه بیشتر تحکیم یابد. و از آن جا که دوران کودکى او همزمان با بحران مشکلات تبلیغى پدر بزرگوارش رسولالله (ص) بود، اما در جریان این بزرگتر شدن، چه رنجهاى عظیمى را مىدید و تحمل مىکرد، فقط خدا مىداند و بس...
در آن زمان پیامبر اسلام، از طرف قریش، هر روز با مشکلات جدیدى روبرو مىشد. هر روز با مسایل حاد اقتصادى و فکرى تهدید مىگشت و مشرکین بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظیم تاریخساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازهاى ایجاد مىکردند. فاطمه (ع) هنوز کودکى بیش نبود که گاهى مىدید دشمنان قسم خوردهى اسلام در تعقیب جدى پدرش هستند و قصد جان عزیزش را دارند. گاهى مىدید که در ابراز کینه و دشمنى، دنائت و پستى را به جایى مىرساندند که وقتى پیامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شکمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تمیز او مىافکندند، و آنگاه او اشک مىریخت و با دستان کوچکش آنها را از لباس پدر پاک مىکرد. سپس در حالى که قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و کوفته به خانه مىرسانید و در گوشهاى خلوت، اشک بر دامن مىافشانید تا کسى او را گریان نبیند. روز دیگرى مشاهده مىکرد که خانوادهاش و یاران پدرش، از خانه و کاشانهى خود رانده مىشوند و با اتکاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مىخرند و دم نمىزنند. آرى او مىدید که مسلمین رنجدیده، سه سال و اندى در آن درهى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مىکنند بىآنکه کمترین سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ایمان پایدارشان ایجاد شود...
و سختتر و تلختر از همه آن که هنوز بیش از چندین بهار از عمر مبارکش سپرى نشده بود که ضربهى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شبهاى تاریک و دردآلودش را از دست داد... در اینجا بود که غمى سیاه و اندوهى جانکاه سایهى هولناک خود را بر وجود مبارک فاطمه (ع) افکند و او را با سختىها و مرارتها و ناراحتىهاى روحى، همدم و همراه ساخت...
۳.انس و الفت با پدر
پیغمبر (ص) همواره شدت علاقه و دوستى خویش را نسبت به فاطمه بین مسلمانان ظاهر مىکرد روزى عایشه از آن حضرت پرسید: چه کسى را بیش از همه دوست دارى؟
فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان على را.
و نیز در عظمت مقام فاطمه علیهاالسلام همین بس که چون فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مىشد آن حضرت به احترامش برمىخاست و رویش را مىبوسید و به او خوشآمد مىگفت و سپس دستش را مىگرفت و بر جاى خودش مىنشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر این بود که به هنگام سفر با آخرین نفرى که خداحافظى مىکرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پیش از همه به دیدار او مىشتافت.
برخورد فاطمه (س) با پدر برخوردى مؤدبانه و بسیار متواضعانه بود بگونهاى که فاطمه بیش از همه در تکریم و تعظیم مقام رسالت سعى نموده و پیشه کمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه این دختر و پدر بسیار عاطفى و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام نسبت به پیامبر (ص) نمىشد. فاطمه (س) فرمود:
وقتى آیهى 63 سورهى نور نازل شد
دیگر شرم کردم به پیامبر بابا بگویم و او را پیامبر خدا صدا کردم. حضرت از من روى برگرداند. چند بار به همین ترتیب صدا کردم. و او جواب نداد. سپس فرمود: فاطمه جان این آیه دربارهى تو و خاندانت نازل نشده است. در رابطه با جفاکاران خودخواه فرود آمده است. «أنت منّى و انا منک. قولى یا ابه، فانّها أحیى للقلب و أرضى للرّب» «تو از منى و من از تو هستم. تو بگو بابا زیرا این سخن، دل را زنده و خدا را خشنود مىسازد»
در اکرام نسبت به پیامبر (ص) همین بس که او مشغول نماز (مستحبى) بود، چون صداى پیامبر (ص) را شنید نماز را رها کرد و بسوى آن حضرت آمد و به او سلام کرد. پیامبر (ص) پس از جواب دست بر سر او کشید و فرمود: دخترم حالت چطور است؟ خدا تو را مورد رحمت و غفران قرار دهد.
۴.انس و الفت با مادر
فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه از عمر مبارک خود را در کنار مادر سپرى کرد. پنج سال که مملو بود از دنیاى عاطفه و محبت بین این مادر و فرزند علیهاالسلام.
انس فاطمه علیهاالسلام و خدیجه علیهاالسلام از زمانى آغاز شد که خدیجه علیهاالسلام نور فاطمه علیهاالسلام را در رحم خویش احساس کرد. آن زمان که از شدت تنهائى (بدلیل دورى کردن زنان قریش و بنىهاشم از او دلهره براى وجود مبارک رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىرفت تا در درون خدیجه علیهاالسلام صبر، گریبان چاک کند؛ صداى نازنین و آرامشبخش فاطمه علیهاالسلام مادر را آرام مىکرد. ارتباط و محبتى که بین هیچ مادر و دخترى برقرار نبوده و نخواهد بود.
پهنهى این ارتباط عاطفى فقط به دوران باردارى خدیجه علیهاالسلام محدود نشد؛ بلکه تا آخرین لحظات حیات ایشان ادامه داشت. خدیجه علیهاالسلام آنچه را که یک مادر در طول زندگى مىبایست به دختر خویش بیاموزد، در این پنج سال به فاطمه علیهاالسلام آموزش داد. و شاید گاهى نیز این خدیجه علیهاالسلام بود که از دریاى بىکران فاطمه علیهاالسلام بهره مىبرد.
براى فهم بهتر آنچه که ما آنرا کودکى در زمان حیات مادر مىنامیم؛ نظر به رویدادهاى تاریخى و شرایط حاکم بر آن مقطع زمانى لازم و ضرورى است؛ از پنج سال همراهى فاطمه علیهاالسلام با مادر، دو سال اول همراه با تنش و اضطراب مدام در شعب ابىطالب گذشت. و چهار سال بعد همراه بود با، آزردهخاطریهاى خدیجه علیهاالسلام بخاطر عملکرد کفار و فشارهاى روانى حاکم بر خانهى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که همه و همه در روح لطیف و پراحساس دختر کوچک خانهى وحى و ارتباط او با مادر اثرگذار بود. در عین حال کهولت سن خدیجه علیهاالسلام نیز بر ارتباط بین این مادر و دختر بىتأثیر نبوده است. اما همین دوران کوتاه آنچنان عشقى از وجود مبارک مادر در دل فاطمه علیهاالسلام ایجاد کرده بود که، سالها بعد از آن هرگاه نام خدیجه علیهاالسلام در حضور فاطمه علیهاالسلام مىآمد، اشک از چشمان نازنین فاطمه علیهاالسلام جارى مىشد. بىتابیهاى فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت خدیجه علیهاالسلام نیز خود بیانگر این وابستگى عاطفى فاطمه علیهاالسلام به مادر مىباشد.
۵.رحلت عمو و مادر بزرگوارشان در سال عامالحزن
قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار- خدیجه نخسیتن بانوى مسلمان- با مرگ ابوطالب در یکسال اتفاق افتاد آنهم در فاصلهاى کوتاه
فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است باید این آزمایش را هم ببیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دیگرى است. باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد
آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان، آزمایش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مىکرد. با بودن ابوطالب مشرکان مکه نمىتوانستند قصد جان پدرش را بکنند. زیرا خویشاوندان او- تیرهى بنىهاشم- تیرهاى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنىزهره، بنىمخزوم و یا بنىحرب نبود، هیچ قبیلهاى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمىکرد. مهتران مکه و ثروتمندان شهر مىدانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند، بنىهاشم خاموش نمىنشینند، و بسا که تیرههاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند. ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار آرام مىکردند. دشنام، ریشخند، سنگپرانى، دهنکجى، تهمت: حربههائى که ناتوانان از آن استفاده مىکنند. تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همهى این منظرهها باشد، و پس از تحمل این رنجها آن دو صحنهى دلخراش را نیز ببیند.
اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست. او جانشین عبداللَّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه است. (اُمّأبیها) چه کنیهى مناسبى! مام پدر. او باید وظیفهى مادرش را عهدهدار شود. باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.
۱.نام گذارى حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها
«تسمیتها من عند ربّ العزة، شأن أبیها و بعلها و بنیها».
نامگذارى زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال مىباشد، همانند اسمگذارى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسن و حسین علیهمالسلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به کسى در مورد آنان اجازهى دخالت داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را نامگذارى کند. همچنین در اسمگذارى على بن ابىطالب که مولود کعبه و خانهزاد خداست، پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیارى نیست.
ابوطالب نامش عمران بود و یکى از ده پسر عبدالمطلب است.
او با عبداللَّه پدر محمد و زبیر از یک مادر به نام فاطمه بنت عمرو بن مخزومى تولدش 54 سال قبل از اسلام بود و وفاتش پس از 64 سال و 8 ماه و 14 روز در آخر سال دهم بعثت سه روز قبل از خدیجه رخ داده برخى سن او را تا 87 سال هم نوشتهاند. ابوطالب برحسب وصیت پدرش عبدالمطلب و نبوغى که در برادرزادهاش دید خاصه که پدر جوانش را از دست داده و داغ مرگ مادر بر دل جا گذاشته بود نسبت به محمد (ص) بسیار ابراز علاقه نشان داد تا آنجا که توانست از حمایت و فداکارى در راه هدف مقدس محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم کوتاهى نکرد.
۲.عبدالمطلب جد اعلاى حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه
عبدالمطلب جد اعلاى حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه
۳.عبداللَّه پدربزرگ حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها
عبداللَّه پدربزرگ حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها
۴.آمنه بنت وهب مادربزرگ حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها
وهب بن عبدمناف از قریش بوده و از زیباترین و عفیفترین و محبوبترین و با عاطفهترین زنان خاندان قریش بوده که پس از مراجعت از میعادگاه و قربانى ده شتر براى خواستگارى آمنه فرستاد و او را براى عبداللَّه تزویج کرد آمنه هم مانند بسیارى از زنان عرب دلباخته جمال زیباى عبداللَّه بود آمنه یگانه دختر و شمع فروزان خاندان وهب بود و به این ازدواج با نهایت علاقه تن درداد و کمال رضایت را داشت اما از آنجائى که دست قدرت این بانوى جوان با فضیلت را براى مادرى یک شخصیت بزرگى پرورش داده با پدرى چون عبداللَّه که بهترین جوانان با فضیلت عصر خود بوده اقتران نیرین حاصل کرد. ولى متأسفانه زود افول کرده و آمنه هم پس از مدت کوتاهى که این فرزند را تربیت کرد بدرود زندگى گفت و ناکام از جهان برفت آمنه در لطافت و ملاحت و عفت و فضیلت و تقوى ستاره درخشان قبیله عبدمناف و عبدالمطلب بوده اما سنگ فراق شیشه عمر آنها را شکست و وصل آنها را مبدل به فراق و مرگ ساخت و حسرت و آرزوهاى بسیار به خاک بردند اما همه آنچه را مىخواستند در فرزند نیرومندشان بروز کرد و آنها را زنده نام و جاوید گردانید.
آمنه از رواة بحساب رفته و از او روایت مىکنند که گفت چون فرزندم متولد شد دیدم دو دست بر خاک نهاده و سر به سجده گذاشت و سپس دستها به آسمان بلند کرد و دعائى خواند.
آمنه در سال 576 از مکه به مدینه رفت و امایمن کنیز خود را همراه داشت که در ابوابین مکه و مدینه مریض شد و از جهان درگذشت و براى اولین بار بار سنگینى از فراق و مرگ مادر بر دوش محمد (ص) گذاشت. محمد شش ساله بود که کاملا فراق مادر دل او را جریحهدار نموده مضافاً به آنکه گاهى سراغ پدر هم مىگرفت امایمن پس از آمنه پرستار و به منزله مادر آن حضرت بود
۵.حضرت محمد پدر حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها
یکى از مهمترین افتخارات فاطمهى زهرا علیهاالسلام این است که رسول خدا پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حدیث قدسى پروردگار عالم مىفرمایند:
لو لاک لما خلقت الافلاک.
اى پیامبر! اگر تو نبودى، من زمین و آسمان و این هستى را نمىآفریدم. آرى او فضل و برکت و رحمت براى کل جهان هستى است و خداوند متعال باز در این باره مىفرمایند:
و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین.
ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهمیت الهى دارد، که اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصیف مىنماید و مىفرماید:
لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.
به یقین، رسول از خود شما به سویتان آمد که رنجها و مشکلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
آنچه در این آیه با عظمت تعجبآمیز است، این است که پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحیم) از اسماء مبارک خویش را که از اسماء توقیفیه است، در آن حضرت به کار برده و این نشانهى صفات الهى آن بزرگوار است.
از این دو آیهى مورد بحث استفاده مىشود، که آن سرور کائنات و اشرف موجوات، اقیانوس رافت و رحمت براى تمام عالمیان بود. او خودش را براى ارشاد و هدایت تمام تودههاى مردم وقف کرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و کافر، کوچک و بزرگ و همه و همه از فیض عطوفت وى بهرهمند مىشدند، زیرا رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى او براى کل عالم پرتوافکن بوده است. چنانچه قرآن مجید به این حقیقت اشاره نموده و مىفرماید:
و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا.
ما تو را نفرستادیم جز براى همهى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.
خوانندگان عزیز توجه دارند که این آیه از جمله آیاتى است که رسالت آن حضرت را براى کافهى مردم اعلان مىنماید و در دو آیهى پیشین (107/ انبیاء و 128/ توبه) نیز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى تودههاى مردمى بیان مىکند....
سیرى دیگر در اخلاق پیامبر صلى اللَّه علیه و آله
اگر به اخلاق و ویژگیهاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بخواهیم اشاره کنیم،- چنانچه در حدیث نیز آمده است- باید بگوییم: اخلاق او، «قرآن» بود
زیرا، او تجسم قرآن به حساب مىآمد و در زندگیش به تمام دستورات قرآن عمل مىکرد. (این ادعا، از نظر کلاماللَّه مجید مورد تأیید است).
و در آیهى چهارم سورهى قلم نیز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوقالعاده (عالى) تعریف مىکند و مىگوید:
اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
و در یک آیهى دیگر نیز به آثار پربرکت آن پرداخته و مىفرماید:
به وسیلهى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند....
همانطورى که قرآن مجید مىگوید، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشکلات مردم را لمس مىکرد. خود گرسنه مىخوابید، ولى گرسنگان را سیر مىکرد، تا جایى که حضرت امام صادق علیهالسلام مىفرمایند:
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نیز هرگز سیر نشد.
همسر آن حضرت (عایشه) مىگوید: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سیر نشد تا اینکه از دنیا رفت.
آرى او تمام ثروت خدیجه را که به وى بخشیده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نیازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقیرى که چیزى نداشت، تنها پیرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.
و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پیش رفت که رد جنگ احد، چون مورد تهاجم کفار قریش قرار گرفت و زخمهاى بىشمارى بر بدن نازنینش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست کردند که وى دشمنان را نفرین کند. ولى او گفت: «من براى نفرین و لعنت مردم نیامدهام، بلکه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدایت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدایت کن که آنان نادانند.
و در برابر بدیها و خیانتهاى شیادان قریش، وقتى مکه را تسخیر کرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در میان آنان هبار بن اسود و وحشى (غلام ابوسفیان) و عکرمه بن ابىجهل و... بود، که دختر حامله آن حضرت را ترسانده و تحت تعقیب و شکنجه قرار داده و جنینش را کشته بودند و حمزه سیدالشهداء را شهید کرده بودند و بیست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجرین و خیانتپیشگان با اسلام و مسلمین به مبارزه برخاسته بودند.
خلاصه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله، در تمام سجایاى اخلاقى و کمالات انسانى به آخرین درجه آنها نائل آمد، «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» را به تجسم عملى رسانید و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان کرد.
۱.فرمان الهى، بر خلقتى مبارک
روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند بزرگ، بر تو سلام فرستاده و مىفرماید: چهل شبانه روز از خدیجه کنارهگیرى کن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پیغمبر اکرم بر طبق دستور خداوند حکیم، چهل روز به خانهى خدیجه نرفت. و در آن مدت، شبها به نماز و عبادت مىپرداخت و روزها روزهدار بود.
توسط عمار براى خدیجه پیغام فرستاد که اى بانوى عزیز، کنارهگیرى من از تو بدان جهت نیست که کدورتى داشته باشم، تو همچنان عزیز و گرامى هستى. بلکه در این کار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى کنم، و خدا به مصالح آگاهتر است. اى خدیجه، تو بانوى بزرگوار هستى که خداوند، در هر روز چندین مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خویش مباهات مىکند. شبها درب خانه را ببند و در بستر استراحت کن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در این مدت در خانهى فاطمه دختر اسد خواهم ماند.
خدیجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار کرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خویش و اندوه تنهایى مىگریست.
چون چهل روز بدین منوال سپرى شد، فرشتهى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض کرد:
امشب از این غذاهاى بهشتى تناول کن.
رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار کرد. هنگامیکه برخاست تا آمادهى نماز و عبادت شود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد:
اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانهى خدیجه حرکت کن زیرا خدا اراده نموده که از صلب تو فرزند پاکیزهاى بیافریند.
پیغمبر اکرم با شتاب رهسپار خانهى خدیجه شد.
خدیجه مىگوید: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت کرده بودم. ناگهان صداى کوبیدن در بلند شد. گفتم: کیست؟ که جز محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) کسى سزاوار نیست درب این خانه را بکوبد. آهنگ دلنشین پیغمبر بگوشم رسید که فرمود: باز کن، محمد هستم. شتابان در را باز کردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نکشید که نور فاطمه علیهاالسلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
مطلب دیگر آنکه: اعتکاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زندهدارى و روزههاى مکرر و کنارهگیرى از مردم و از همسر بزرگوارش خدیجه، شباهتى به دوران آغازین نزول وحى و روزهاى نخستین قبل از بعثت داشت آرى: در آن ایام آماده پذیرش تحفه الهى بود که بزودى منشا پیدایش امامت و ولایت مىشد بلکه او ریشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه که از حضرت باقر علیهالسلام وارد شده است.(1)
مطلب دیگر آنکه حضرت سنت و روش همیشگى خود را در هنگام افطار ترک کرده و آن غذا را به خود اختصاص داده و دیگران را از ورود به آن خانه منع کرد.
نکته دیگر آنکه: سنت خود را در تطهیر و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن براى نماز قبل از خوابیدن ترک کرد که این رها کردن سنت جاریه دلالت بر اهمیت آن موضوع دارد.
۲.صحبت حضرت زهرا (س) با مادر قبل از تولد
حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند: چون حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ازدواج کرد، زنان قریش مکه، از حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه دورى گرفتند و دیگر به منزل او رفت و آمد نمىکردند و مانع رفتن زنان دیگر هم مىشدند، حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه در وحشت و تنهایى بسر مىبردند و دلخوشى ایشان فقط به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود، تا به حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیه حامله شدند، حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیه با مادر در وحشت و تنهائى حدیث مىکرد، و در شکم تکلم مىنمود و مادر را امر به صبر و بردبارى و تحمل در تنهائى مىنمود به طورى که یک روز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله وارد خانه شدند، دیدند حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه با کسى سخن مىگوید فرمودند: خدیجه جان: با چه کسى تکلم مىکنى عرض کرد: با این فرزند که در شکم من است و انیس تنهایى و مونس دورهى وحشت و شبهاى تاریک من است. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: اى خدیجه اکنون جبرئیل به من خبر داد که این فرزند دختر است و نسل طاهرهى میمونهى سادات از رحم اوست. و او مادر ذریه من خواهد بود و ائمه دوازدهگانه مسلمین که خلفاء و جانشینان حق در زمین هستند از نسل او خواهند بود و این ائمه پس از انقضاى وحى حجت خدا بر خلق مىباشند.
۳.حضرت زهرا (س) «خیر کثیر»
حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیه براى پدر و دیگر مردمان گلى بود که رایحه خوشش حیاتآفرین دلها بود، و خداوند او را خیر کثیر نامید. پس جاى شگفتى نیست که او بار غم ابتر بودن را از چهرهى پدرش، حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله بزداید، چرا که فرزندان پسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چندى نمىپایید که رخت برمىبستند و این خود بهانهاى به دست دشمنان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داده بود تا نغمهساز این سخن شوند که بعد از محمد صلى اللَّه علیه و آله نامى از او نمىماند.
«بسم الله الرحمن الرحیم، انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر، ان شانئک هوالابتر»
به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما کوثر به تو ارزانى داشتیم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى کن. همانا که بدخواه تو ابتر است.
۴.تاریخ و مکان تولد حضرت زهرا (س)
در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لکین در بین علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است.
مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محلهاى است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى کوچه عطارها مىگفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکى که بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.
و از آنجا که محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ همزمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام کردند.
۵.کیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل کمک کرد و کارهاى مربوط به این برهه که مخصوص زنان است برعهده گیرند. اما زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى. خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یکى از همین روزها در حالى که او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خدیجه که از دیدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد اما یکى از زنان او را آرام نمود و گفت: اى خدیجه! اندوهگین و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سویت آمدهایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یکى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلاماللَّهعلیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلاماللَّهعلیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید که شرق و غرب عالم پرتوافکن شد. نورى که به خانههاى مکه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى که در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه که از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد. با یکى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعهى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسولاللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه یکایک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید که تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مبارکى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف کودک را در آغوش کشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.
۶.تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئیل به رسول خدا (ص)
هنگامى که فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنیا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارک رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پیام آورد که «اللَّه یقرؤک السلام و یقرى مولودک السلام.»
خداوند تبارک و تعالى بر تو و فرزند نورسیدهات درود مىفرستد.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم با شنیدن خبر تولد فاطمه علیهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجدهى شکر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر عطاى این نعمت مبارک و میمون سپاس گفت. پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بسیار شادمان و خرسند بود. زیرا که پیش از این خداوند در سورهى کوثر بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نیز از فرشتهى وحى شنیده بود که: «أنها نسلة الطاهرة المیمونة و ان اللَّه تبارک و تعالى سیجعل نسلک منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحیه.»
إنّ رکعة المغرب أضیفت لأجل میلاد فاطمة علیهاالسلام
317/ 1- العطّار، عن أبیه، عن أبیمحمّد العلوی الدینوری بإسناده- رفع الحدیث- إلى الصادق علیهالسلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث رکعات و أربعاً بعدها لیس فیها تقصیر فی حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبیّه صلى الله علیه و آله و سلم لکلّ صلاة رکعتین فی الحضر، فأضاف إلیها رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لکلّ صلاة رکعتین فی الحضر، و قصّر فیها فی السفر إلّا المغرب.
فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة علیهاالسلام، فأضاف إلیها رکعة شکراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن علیهالسلام أضاف إلیها رکعتین شکراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسین علیهالسلام أضاف إلیها رکعتین شکراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْنِ) فترکها على حالها فی الحضر والسفر. أقول: رواه فی «عوالمالعلوم» عن «عللالشرائع».
۷.شکرانهى تولد حضرت زهرا (س)
از امام صادق علیهالسلام سؤال شد که: «لم صارت المغرب ثلاث رکعات و اربعا بعدها لیس فیها تقصیر فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه رکعت است و نافلهاش چهار رکعت که در سفر و حضر تقصیر در آن نیست؟
آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبیه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لکل صلاة رکعتین فى الحضر فاضاف الیها رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لکل صلاه رکعتین فى الحضر و قصر فیها فى السفر الا المغرب و الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه علیهمالسلام فاضاف الیها رکعه شکراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن علیهالسلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسین علیهالسلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فقال للذکر مثل حظ الانثیین فترکها على حالها فى الحضر والسفر.»
خداوند تبارک و تعالى همهى نمازها را بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به صورت دو رکعتى نازل کرد. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم (به امر پروردگار) به همهى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو رکعت اضافه نمودند؛ که در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.
هنگامى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مشغول برپائى نماز مغرب بود. فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به شکرانهى این نعمت (و به امر پروردگار) یک رکعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون حسن علیهالسلام به دنیا آمد، دو رکعت دیگر (به عنوان نافله) به آن سه رکعت اضافه نمودند و زمانى که حسین علیهالسلام به دنیا آمد، به نافلهى مغرب دو رکعت دیگر اضافه فرموده و آن را شکرانه تولد آن حضرت قرار دادند.
و در حدیثى از امام صادق- علیهالسلام- آمده است که: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یک از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت. خدا «اعلى» است که در امیرالمؤمنین على- علیهالسلام- ظهور یافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد که نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پیدا کرد پس وقتى که آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى که فرشتگان به این انوار نظر کردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفتهى فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف کشیدهایم. و به راستى ما تسبیح کنندهایم، و آن هنگام که آدم- علیهالسلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض کرد: اى صاحب اختیار من! آنان کیستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگىام آفریدهام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض کرد: اى پروردگارم! به حقى که تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (که) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض کرد: پروردگارم قبول کردم. خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیهالسلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هیچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال که فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مىگویید، عرض کردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموختهاى. همانا تو عالم و داراى حکمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى که اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجدهى آدم- علیهالسلام- شدند؛ زیرا که سجدهى ملائکه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون که سجده ملائکه، سزاوار آدم بود»
۲.حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه و اهلبیت علت آفرینش هستى
رسول خدا فرمود: هنگامى که خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من، کسى را از خاک خلق کردهاى؟ خطاب آمد: نه، نیافریدهام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود مىبینم چه کسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمىآفریدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق کردهام (و من خود آنان را نامگذارى کردهام)، اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مىآفریدم و نه عرش و کرسى را، نه آسمان و زمین را خلق مىکردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و این محمد است، منم عالى و این على است، منم فاطر و این فاطمه است، منم احسان و این حسن است، و منم محسن و این حسین است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذرهى بسیار کوچکى کینه و دشمنى هر یک از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مىافکنم... یا آدم، این پنج تن، برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هرکس وابسته به حب و بغضى است که نسبت به آنان دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتى مىخواهى، به آنان توسل کن.
ابوهریره مىگوید، پیامبر اکرم در ادامهى سخن فرمود: ما پنج تن کشتى نجاتیم، هرکس با ما باشد، نجات یابد، و هرکس که از ما روگردان شود هلاک گردد. پس هرکس حاجتى از خدا مىخواهد پس به وسیلهى ما اهلبیت از حضرت حق تبارک و تعالى مسئلت نماید».
حقیقت آنست که پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
یا أحمَدُ! لَو لاکَ لَما خَلَقتُ الأفلاکَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُکَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُکما.
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمین نمىآفریدم و اگر على نبود تو را نمىآفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمىآفریدم (یعنى شمایان رمز خلقتید).
و فاطمه حوریّهاى بود که چند صباحى لباس آدمیان در بر نمود:
۳.روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)
ابنمسعود نقل مىکند که، دیدم على بن ابىطالب علیهالسلام را که مشغول نماز است و در رکوع و سجودش مىگوید: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم عبدک، اغفر للخاطئین من شیعتى»
پروردگارا، به حق بندهى مقربت محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم خطاکاران از شیعیان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب شدم. ایشان را در حال نماز یافتم. دیدم که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در نماز خود مىگوید:
«اللهم بحق على علیهالسلام عبدک اغفر للخاطئین من امتى»
خداوندا، خطاکاران از امت مرا، بحق على علیهالسلام بندهى مقربت ببخش.
از آنچه دیده بودم، در من وحشت و تردید بزرگى ایجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان رسید، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آیا کافر شدى بعد از آنکه ایمان آورده بودى؟
عرض کردم، ابداً چنین نیست یا رسولاللَّه، بلکه دیدم على علیهالسلام را که خداوند را به حق شما طلب مىکرد و شما را دیدم که خدا را به حق على علیهالسلام مىخواندید. پس تردید کردم که کدامیک از شما نزد خداى عزوجل برترید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشین.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علیاً من نور قدرته قبل ان یخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبیح و لاتقدیس.» خداوند من و على علیهالسلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق کرد: هزار سال قبل از آنکه سایر خلائق را بیافریند. زمانى که هیچ تسبیح و تقدیسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضین و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضین.» پس نور مرا شکافت و از نور من آسمانها و زمین را آفرید به خداى تبارک و تعالى قسم که من از آسمانها و زمین برترم.
«وفتق نور على بن ابىطالب علیهالسلام فخلق منه العرش و الکرسى و على بن ابىطالب علیهالسلام و اللَّه افضل من العرش و الکرسى» و چون نور على علیهالسلام را منتشر ساخت عرش و کرسى از نور او خلق گردید؛ به پروردگار قسم که على علیهالسلام از عرش و کرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن علیهالسلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن علیهالسلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن علیهالسلام را باز کرد و لوح و قلم از نور حسن علیهالسلام به وجود آمد و به خدا قسم که حسن علیهالسلام از لوح و قلم نیز برتر است.
«وفتق نور الحسین علیهالسلام فخلق منه الجنان و الحور العین و الحسین علیهالسلام و اللَّه افضل من الحور العین.» و چون هستى را از نور حسین علیهالسلام معطر کرد، بهشت و حوریان زیباروى از نور او پدیدار گشتند؛ واللَّه حسین از حورالعین برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشکت الملائکه الى اللَّه تعالى ان یکشف عنهم تلک الظلمه فتکلم اللَّه جل جلاله کلمه فخلق منها روحا ثم تکلم بکلمه فخلق من تلک الکلمه نورا فاضاف النور الى تلک الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء علیهاالسلام و لذلک سمیت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همهى هستى از شرق تا به غرب تاریک ماند. ملائکه بر پروردگار از آن همه تاریکى و ظلمت شکایت کردند و خواستند که پروردگار تاریکى را از ایشان برطرف کند. پروردگار در اجابت خواستهى آنان کلمهاى فرمود، از آن کلمه روحى خلق گردید، سپس کلمهاى دیگر فرمود و از آن کلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه کرد و آن را در بلندترین مکان عرش قرار داد. همهى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آمیخته به نور خلق شده از لطف پروردگار کسى نیست، جز فاطمه زهرا علیهاالسلام و به همین دلیل او را زهرا علیهاالسلام نامیدند زیرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامهى این روایت زیبا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرمایند:
«یابن مسعود اذا کان یوم القیامه یقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلک قوله تعالى (القیا فى جهنم کل کفار عنید) فالکافر من جحد نبوتى و العنید من جحد بولایه على بن ابىطالب علیهالسلام و عترته و الجنه لشیعته و لمحبیه.» اى پسر مسعود، چون روز قیامت فرارسد، پروردگار به من و على علیهالسلام مىفرماید: هرکس را که مىخواهید به بهشت داخل کنید و به جهنم بفرستید هرکس را که مىخواهید. و این قول پروردگار در قرآن مجید است که (القیا فى جهنم کل کفار عنید)
هر کافر متکبر لجوج را به جهنم افکنید پس کافر کسى است که از نبوت من سرپیچى کند و عنید کسى است که از ولایت على بن ابىطالب علیهالسلام و عترتش و محبت کردن به شیعیان و دوستانش سر باززند.
و در روایت دیگرى است که:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفرید، و آسمان و زمین را از نور پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و عرش و کرسى را از نور على علیهالسلام و لوح و قلم را از نور حسن علیهالسلام و حورالعین را از نور حسین علیهالسلام آفرید. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاریکى بود. فرشتگان از این ظلمت به خدا شکایت کردند و خدا را به این انوار قسم دادند که ظلمت را بردارد.
این بود که خداوند روح و نور فاطمه علیهاالسلام را آفرید، و مشرق و مغرب آفرینش روشن شد.
۴.خلقت حضرت زهرا (س)و شیعیان از سرشت یکسان
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: «إن اللَّه خلق محمداً من طینة من جوهرة تحت العرش، و إنه کان لطینته نضح فجبل طینة أمیرالمؤمنین علیهالسلام من نضح طینة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و کان لطینة أمیرالمؤمنین علیهالسلام نضح فجبل طینتنا من فضل طینة أمیرالمؤمنین علیهالسلام، و کانت لطینتنا نضح فجبل طینة شیعتنا من نضح طینتنا، فقلوبهم تحن إلینا، و قلوبنا تعطف علیهم تعطف الوالد على الولد و نحن خیر لهم و هم خیر لنا، و رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لنا خیر و نحن له خیر». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8).
یعنى: «خداوند محمد را از طینت و سرشتى که از گوهرى در زیر عرش بود خلق فرمود، و طینت محمد را تراوشى بود که خداوند طینت امیرالمؤمنین را از همان تراوش طینت رسول خدا خلق نمود. و طینت امیرالمؤمنین را از نیز تراوشى بود که خداوند طینت ما را از باقیماندهى طینت امیرالمؤمنین خلق کرد، و براى طینت ما نیز تراوشى بوده که خداوند شیعیان ما را از همان تراوش طینت ما خلق فرموده است. دلهاى شیعیان ما مشتاق ما هستند و دلهاى ما نیز- بمانند مهربانى و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براى شیعیانمان بهترینها هستیم و شیعیان ما براى ما بهترینها هستند، رسول خدا نیز براى ما بهترین است و ما هم براى او بهترینها هستیم».
۵.تصویر حضرت زهرا (س)در بهشت
«آدم و حوا در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل به نزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از یاقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبهاى بود نورافشان، و در میان آن قبه چهرهاى غرقه در نور، که تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لؤلؤ در گوشش، و گردنبندى از نور بر گردنش آویخته بود. هر دو از نورانیت حیرتانگیز آن تمثال در شگفت شدند به حدى که حضرت آدم زیبائى همسرش حوا را فراموش نمود (زیرا شاهد یک زیبائى بىسابقه و حسن بىنظیرى بود)، لذا روى به جبرئیل کرد و پرسید این صورت کیست؟ جبرئیل گفت: این فاطمه است، و آن تاجش احمدنما، گردنبندش حیدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسین اوست. آنگاه حضرت آدم سر خویش را به سوى قبه نور بلند کرد، و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید: من محمودم و این محمد است، من اعلى هستم و این على است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، و احسان از من است و این حسین است.
۶.نامهاى گرهگشا و توبهى حضرت آدم (ع)
وقتى اسامى پنج تن مقدس را جبرئیل براى حضرت آدم قرائت کرد، جبرئیل گفت: یا آدم، این نامها را بخاطر بسپار که بعدها یقیناً به آنها نیازمند مىشوى، و آن اسماء مشکلگشاى تو خواهند بود. بعد از آنکه حضرت آدم مرتکب آن ترک اولى شد و در نتیجه بر زمین فرود آمد، بعد از 300 سال اشک ریختن (به یاد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارک دعائى ترتیب داد و به پیشگاه خداى متعال چنین معروض داشت:
پروردگارا به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسین، یا محمود، یا اعلى، و یا محسن، یا فاطر از خطاى من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد که یا آدم اگر (در آن حال دعا) درخواست مىکردى که گناهان همهى فرزندانت را بیامرزم هر آینه همهى آنان را مىبخشیدم».
۷.عرض ولایت حضرت زهرا (س) بر موجودات
در ضمن حدیث معراج آمده است که خداوند فرمود: اى محمد، من، تو و على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خودم آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه کردم، هرکس آن را پذیرفت در نزد من از مؤمنین به حساب آمد و هرکس آن را منکر شد، در نزد من از گمراهان (از ستمگران. خ- ل) محسوب شد، اى محمد! اگر بندهاى از بندگان من آن قدر مرا بپرستد و عبادت کند که از کار افتد و از لاغرى و ناتوانى بسان مشک خشکیده و فرسودهاى شود و بعد به هنگام ورود بر من منکر ولایت شما باشد او را نخواهم آمرزید تا اینکه اقرار به ولایت شما نماید.
اى محمد، آیا دوست دارى آنان را ببینى؟ گفتم: آرى، پروردگارا! فرمود: نگاه کن، من به طرف راست عرش نگریستم، و اسم خود را دیدم و اسم على و فاطمه و حسن و حسین و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و اسم مهدى را در وسط آن به گونهاى دیدم که گویا ستارهاى درخشان است فرمود: اى محمد! اینان حجتهاى من بر آفریدگانم مىباشند و این آن کسى است که از فرزندان تو، به شمشیر قیام مىکند و از دشمنانم انتقام مىگیرد.
۱.جایگاه و موقعیت زن در اسلام
اسلام، با آن آیین مترقى و پیشرفته خود، براى زن ارزش و احترام بسیارى قایل است. زن در مفهوم انسانیت با مرد هیچگونه فرقى ندارد و مرد را بر او امتیازى نیست. زن، مانند مرد، عضو کامل جامعه است و شخصیت حقوقى مستقل دارد. زن در جامعهى اسلامى برخوردار از استقلال فکرى و اقتصادى است و در زندگى خود، در تصمیمگیرى آزاد است و به میل خود بر اساس موازین شرعى مىتواند با هر که بخواهد ازدواج کند.
زن از لحاظ شخصیت حقوقى تا آنجا مستقل است که مىتواند براى شیر دادن مولودش از شوهرش مزد مطالبه کند و بدون دخالت شوهر مىتواند کشاورزى یا تجارت کند
اسلام دست به یک عمل انقلابى زد که پیش از آن بىسابقه بود و آن عبارت است از شرکت زنان در جنگ.
در جنگ «خیبر» که در سال هفتم هجرى روى داد، تعدادى از زنان اجازه یافتند، در جنگ شرکت نمایند. «ابن اسحاق» از زنى که در این جنگ شرکت جسته بود، چنین روایت مىکند: هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم عازم جنگ خیبر بود، من با تنى چند از زنان قبیله بنىغفار به نزد آن حضرت رفتیم تا به ما اجازه شرکت در جنگ جهت مداواى مجروحان و زخم دیدگان و کمکهاى دیگرى که از ما برمىآمد، بدهد و به همراه لشکر اسلام باشیم. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم به ما اجازه شرکت داد و فرمود: به امید خدا!
ما به همراه مسلمین عازم خیبر شدیم و تا پایان جنگ به پرستارى و مداواى مجروحان پرداختیم. چون کار جنگ پایان یافت و مسلمانان پیروز شدند، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در تقسیم غنایم جنگى براى ما سهمى قایل شد. از آن جمله گردنبندى است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم آن را به عنوان غنیمت جنگى به من داد. من هرگز آن را از خود دور نکرده و نخواهم کرد.
گردنبند این زن همچنان باقى بود تا آنکه مرگش فرارسید. به هنگام مرگ، وصیت کرد که آن را با وى دفن کنند.
به آیات قرآن که مراجعه کنیم مىبینیم، حقوق و تکالیف زن و مرد مساوى است: «زنان و مردان نسبت به یکدیگر حقوق متقابل دارند.»
یعنى همان طورى که زن و مرد از لحاظ عقل و شعور و هوش متساوىاند و در مفهوم انسانیت هیچگونه تفاوتى با یکدیگر ندارند، از لحاظ حقوق و تکالیف نیز برابرند. هرگونه تکلیف و حقى که زن نسبت به مرد دارد، عینا مرد همان حق و تکلیف را نسبت به زن باید داشته باشد. از این جهت است که «ابنعباس (ره)» مىگوید: به حکم همین آیه شریفه، من ناچارم خودم را براى همسرم آرایش کنم، همانگونه که او خودش را براى من آرایش مىکند.
۲.شخصیت زن از دیدگاه پیامبر (ص)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نسبت به زن احترام خاصى قایل بود و مرتباً درباره محبت و مهربانى و مداراى با آنها سفارش مىکرد، به زنان سلام مىکرد و مکرر مىفرمود:
من از دنیاى شما سه چیز را دوست مىدارم و آن سه چیز عبارتاند از: عطر، زن و نماز که روشنى چشم من است.
ناگفته پیدا است که این سخن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خاطر شهوت و غریزه جنسى نبود، بلکه آن حضرت با ایراد چنین سخنانى مىخواست زنان را که در نظر اعراب، موجودى بىارزش و در حد یک حیوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدین جهت، زن را در ردیف نماز که امرى عبادى و مقدس است، قرار داد و با این تعبیر، زن را به بالاترین مقام ترقى داد.
«میمونه»، همسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىگوید: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم که مىفرمود: بهترین مردان امت من کسى است که نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من کسى است که نسبت به همسر خویش بهترین کردار را داشته باشد. هر زنى که آبستن مىشود، هر شب و روزى که بر وى مىگذرد، برابر با هزار شهید، اجر و پاداش دارد. بهترین زنان امت من زنى است که در آنچه معصیت نباشد، رضاى شوهر را به دست آورد و بهترین مردان امّت من، مردى است که با خانوادهاش به لطف و مدارا زندگى کند. چنین مردى هر روزى که بر او بگذرد، اجر صد شهید دارد.
عمر گفت: یا رسولاللَّه! چگونه مىشود زنى که رضایت شوهرش را به دست آورد، اجر هزار شهید و مردى که با خانوادهاش مدارا کند، اجر صد شهید را داشته باشد؟
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بدان که اجر زنان، نزد خداوند، بیش از اجر مردان است. به خدا سوگند که ستم شوهر نسبت به زن، بعد از شرک به خدا، بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با موجود ضعیف (زن و یتیم) از خدا بترسید که خداوند به خاطر ایشان، شما را مؤاخذه خواهد کرد. هر که به این دو نیکى کند، رحمت الهى نصیب او شود و هر که بدى نماید، مورد سخط و خشم الهى واقع شود.
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم معیار جوانمردى و فرومایگى انسان را چنین بیان مىفرماید: جوانمردان، کسانى هستند که زنان را گرامى مىدارند و فرومایگان نسبت به آنان اهانت مىنمایند. (3)
و در حدیث دیگر مىفرماید: بهترین شما کسى است که با خانوادهاش رفتار نیک داشته باشد. من نیز با خانوادهام چنینام.
ابنعباس از پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت مىکند: هرکس دخترى داشته باشد و نسبت به او اهانتى روا ندارد و فرزند پسرش را بر او ترجیح ندهد، خداوند او را داخل بهشت مىکند. (5 )
و نیز مىفرماید: هرکسى که از بازار، متاع و تحفهاى به خانه آرد، اول به دختران بدهد و سپس به پسران. هر آن کس که دختران را شاد کند، گویى که از ترس خدا گریسته است، یعنى همان تقرب و پاداش را دارد.
۳.توجهات پیامبر (ص) نسبت به حقوق و شخصیت زن
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم- در روزگارى که زن ارزش و اعتبارى نداشت- مقام زن را تا سطح یک انسان مستقل و داراى حقوق و شخصیت بالا برده، توصیه مىفرمود که مقتضیات فطرت زن رعایت شود. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم زن را تشبیه به استخوان خمیده دندهها مىکرد و مىفرمود: زن شبیه استخوان خمیده دندههاست و در همان وضعى که هست، سودمند است. اگر بخواهند آن را راست کنند، مىشکند و ضایع مىشود.
این بدان معناست که خلقت زنان را نمىتوان تغییر داد و کارى که از عهده مردان بر مىآید و در صلاحیت آنان است، هیچگاه از عهده زنان بر نمىآید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: به دور باد کسى که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد.
البته باید گفت که زن باید نکاتى را رعایت کند. چنان که رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید: بهترین زن، کسى است که در هنگام نعمت، شکرگزار باشد و در بلا و گرفتارى صبر و بردبارى را از دست ندهد.
و نیز مىفرماید: بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: بهترین زنان کسانى هستند که در هنگام نعمت، شکرگزار باشند و در صورت ندارى، راضى و خشنود باشند.
در حدیثى از رسول گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت شده که فرموده است:جبرئیل همواره درباره بانوان به من سفارش مىکرد تا جایى که گمان مىکردم، براى شوهران «اُف» گفتن به زنان جایز نیست. در برخورد با آنان از خدا بترسید، چه اینان با پیمانهاى الهى بر شما حلال شدهاند و به شکل امانتهاى خدا در خانههایتان به سر مىبرند. آنها به خاطر اینکه همسر، مادران فرزندان، شریک زندگانى و وسیله کامیابىتان هستند، به گردنتان حقى دارند. نسبت به آنان دلگرم و با محبت باشید و دلهایشان را با محبت به دست آورید تا با شما زندگى کنند. آنها را دشمن ندارید و شکنجه نکنید و آنچه را که به عنوان مهریه به آنها دادهاید، به زور نگیرید.
پیامبر عزیز صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید: بهترین فرزندان شما دختران شما هستند. علامت خوشقدمى زن، این است که اولین فرزندش دختر باشد. هرکس سه دختر یا سه خواهر را اداره کند، بهشت بر او واجب است
روزى، مردى که نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود، اطلاع یافت که خداوند دخترى به او داده است. آن مرد از این خبر رنگش تغییر کرد.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چرا رنگت تغییر کرد؟
عرض کرد: هنگامى که از خانه خارج مىشدم، همسرم در حال وضع حمل بود. اکنون خبر رسید که دخترى به دنیا آورده است.
حضرت فرمود: زمین جایش مىدهد و آسمان سایه برایش مىافکند و خدا روزیش مىدهد.او گل خوشبویى است که از آن استفاده مىکنى.
۴.روش برخورد پیامبر خدا نسبت به همسران خویش
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با همسران خویش با مهربانى و عطوفت و عدالت رفتار مىکرد، به ایشان به نظر مساوى مىنگریست و ترجیحى میانشان قایل نبود. حتى در مسافرتها هر کدامشان را که قرعه به نامشان اصابت مىکرد، با خود مىبرد، تندخویىها و بدزبانى همسران خویش را تحمل مىکرد و هیچگونه خشونتى نسبت به آنها به کار نمىبرد.
بعضى از همسرانش از رفتار او سوءاستفاده کرده، گستاخى را به حدى رسانده بودند که اسرار داخلى آن حضرت را فاش مىساختند.
فاشکنندگان اسرار داخلى، جز «حفصه» و «عایشه» نبودند. این دو، عادت به این کار ناپسند داشتند و خداوند متعال به دنبال افشاى اسرار، امر به توبهشان فرمود.
به دنبال جنگ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با «بنىنضیر» و «بنىقریظه»، بعضى از همسرانش (عایشه و حفصه) تصور کردند، چون گنجینههاى یهود به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم افتاده، باید به فکر زندگى تجملى و اشرافى باشند.
به همین خاطر از آن حضرت تقاضاى زر و زیور کردند، ولى با مقاومت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم روبهرو شدند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم سخنان درشت آنان را نشنیده گرفت.
ابوبکر و عمر (پدران عایشه و حفصه) که از این ماجرا آگاه شدند، درصدد تنبیه دخترانشان برآمدند، ولى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم آنان را منع فرمود و فقط به کمتوجهى به آن دو اکتفا کرد.
پس از یک ماه متارکه، وحى نازل شد که زنان خود را به یکى از دو کار مخیر کن.یا باید با زندگى ساده و قناعتآمیز تو بسازند و به پاداش اُخروى نایل شوند و یا اینکه هر کدامشان را که در پى زندگانى پرتجمل هستند و این نوع زندگانى را بر تو ترجیح مىدهند، با تجهیزات کافى و به نحو شایسته رها کنى.
به طور کلى، رفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر اساس احترام زن و مقام والاى او بوده است و این رفتار تا آخرین روز زندگانى آن حضرت ادامه داشت.
۵.ملاک برترى انسان
اسلام ملاک فضیلت و برترى انسان را (چه مرد و چه زن) تقوا و پرهیزگارى مىداند: «اى گروه مردم! ما شما را به صورت مرد و زن آفریدیم و شما را قبیلهها و ملتها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به راستى، نزد خداى، گرامىترین شما کسى است که پرهیزکارتر باشد.»
خداوند متعال در این آیه شریفه فقط تقوا و پرهیزگارى را ملاک برترى انسان قرار داده است و از مفهوم آیه چنین استفاده مىشود که زن و مرد از هر لحاظ برابر و مساوىاند.
«هر مرد و زن با ایمان که کردار شایسته و نیک داشته باشد، هر آینه، او را به زندگى پاکیزه، زنده مىداریم و به بهتر از آنچه که در دنیا انجام مىدادند،پاداششان مىدهیم.»
در این آیه شریفه، زن مانند مرد به حساب آمده است و در انجام دادن وظایف دینى با مردان، برابر و شریک است و اگر با ایمان بمیرد، در آخرت از نعمت بهشت و زندگى پاکیزه برخوردار مىشود.
در مورد حسن رفتار و سلوک مردان نسبت به همسران، خداوند مىفرماید: «با همسران خود به طور شایسته رفتار کنید.»
دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم فاطمه زهرا علیهاالسلام به همراه عدهاى از زنان در جنگ اُحد به کمک مجروحین رفت و شخصاً به مداواى آنان پرداخت.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم از زنان، همچون مردان بیعت مىگرفت و آنان را مانند مردان، در ردیف اصحاب خویش جاى مىداد.
۱.جایگاه زن در عصر جاهلیت
زنان عرب در دورهى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اولیه انسانى بهرهاى نداشتند، بلکه از هر حیوانى پستتر و زبونتر به شمار مىرفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپایان رفتار مىکردند و آنان را به صورت کالا در معرض خرید و فروش قرار مىدادند.
زنده به گور کردن دختران در میان پارهاى از اعراب به ویژه طایفه اسد و تمیم رواج داشت. اینان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مىکردند.
این عمل جنونآمیزشان بدان خاطر بود که مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآیند و موجب ننگ و عارشان گردند و نیز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بیگانه ازدواج کنند، سبب ازدیاد نفوسشان گشته و در نتیجه به روزیشان افزوده خواهد شد و این، موجب شکست اینان مىشود، ولى قرآن کریم علت اصلى کشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مىداند.
«فرزندانتان را از بیم تنگدستى مکشید. ما به آنان و به شما روزى مىرسانیم.»
«فرزندانتان را از بیم ندارى و تنگدستى مکشید. ما به شما و آنان روزى مىرسانیم.»
در این دو آیه شریفه علت اصلى فرزندکشى بیم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.
به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل دیگر، هرچه باشد، سبب شدند که زنده به گور شدن دختران در میان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآید و به دیگر قبایل سرایت کند.
قرآن کریم درباره وضع زن در جاهلیت و عکسالعمل مرد نسبت به او چنین مىفرماید: «وقتى به مردى خبر داده مىشد که دخترى پیدا کرده، رنگش از خشم تیره مىشد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مىگشت. سپس یا با نهایت بىعلاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مىکرد و یا کودک بىگناه را زیر خاک پنهان مىنمود.»
نحوه دخترکشى در میان قبایل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مىبریدند و بعضى دیگر از بالاى کوه پرتاب مىکردند و گروهى نیز در آب غرق مىکردند.
۲.جنایات نسبت به زنان و دختران
در میان بعضى قبایل، رسم چنین بود که زنان باردار به هنگام وضع حمل به نقطهاى دور از خانوادههاى خود در صحرا مىرفتند و با کمک زنان دیگر به حفر گودال مىپرداختند تا اگر نوزاد دختر باشد، کودک بىگناه را در میان گودال دفن نمایند و زحمت پدر در به خاک سپردن فرزند، کم شود.
در نتیجه، با کشتن دختران بىگناه از تعداد زنان کاسته مىشد و بالاجبار، هر سه یا چهار مرد با یک زن ازدواج مىکردند. چنین ازدواجى را «ضمد» مىنامیدند. زن، پس از وضع حمل، به ناچار، به شوهران خود مراجعه مىکرد و از میانشان پدرى براى فرزند خویش پیدا مىنمود و نوزاد به هر کدامشان که بیشتر شباهت داشت، تعلق مىیافت و او پدرش محسوب مىشد.
حال، باید دید فرزندانى که از خون و شیر مادرانى که داراى همسران متعددى بودند، تغذیه مىکردند، داراى چه روحیه و خلق و خویى مىشدند و در جامعه چه ارزش و قیمتى داشتند؟
در اعراب عصر جاهلیت، مادر هیچگونه نقشى در سرنوشت فرزندان خویش نداشت و تنها پدر بود که از اختیارات نامحدود درباره فرزندان استفاده مىکرد. حتى مادر با آن همه عواطف مادرى که ودیعه الهى است، نمىتوانست از زنده به گور شدن دختران جلوگیرى کند و ناگزیر شاهد مرگ جانگداز جگرگوشهاش- که قلب کوچکش مالامال از امید به زنده ماندن و زیستن بود- مىشد
۳.پیشفروشى زن در زمان جاهلیت
اعراب، حتى دختر را پیش از تولد، شوهر مىدادند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در حجةالوداع مشغول انجام مناسک حج بود. روزى مردى در حالى که سوار بود و تازیانهاى در دست داشت، سر راه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را گرفت و عرض کرد:
یا رسولاللَّه!از مردى به نام «طارق» شکایتى دارم. سالها پیش، در دوران جاهلیت، من و «طارق بن مرقع» در جنگى شرکت داشتیم. طارق احتیاج به نیزهاى پیدا کرد و فریاد زد:
هر که نیزهاى به من بدهد، پاداشش را خواهم داد.
من گفتم: اگر به تو نیزه بدهم چه پاداشى مىدهى؟
گفت: قول مىدهم، اولین فرزند دخترم که به دنیا آمد، براى تو بزرگ کنم. من پذیرفتم و نیزه را دادم.
سالها گذشت تا اینکه اخیراً اطلاع یافتم، او داراى دخترى شده است. به نزدش رفتم و قصه را به یادش آوردم و مطالبه دَیْن خود کردم، ولى او زیر بار نمىرود و مجددا درخواست مَهْریه مىکند. اکنون آمدهام تا حقّم را بگیرم.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: دختر در چه سنى است؟
عرض کرد: بزرگ شده و حتى تارهاى مویش سپید است.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بگذار دختر، سرنوشتش را خود تعیین کند و در انتخاب همسر آزاد باشد.
۴.نمونه ای از سنگدلی در زمان جاهلیت
نوعى نکاح در میان اعراب رواج داشت که آن را نکاح «شغار» مىنامیدند. شغار، معاوضه دختران بود، یعنى اگر دو فرد، دو دختر بالغ داشتند، با یکدیگر معاوضه مىکردند و هر یک از این دختران مهر و صداق براى دیگرى به شمار مىرفت و پدر هر یک از آن دو، دیگرى را تزویج مىکرد.
اعراب جاهلى، روزگار خویش را با قتل و غارت مىگذراندند و منتظر کوچکترین بهانهاى بودند تا بتوانند، آتش جنگ بیفروزند. مثلا اگر یک شاعر در اشعار خود از افتخارات قبیلهاى سخن به میان مىآورد و در ضمن آن اشعار کنایهاى به قبیله دیگر مىزد، میان دو قبیله بر سر همین شعر، جنگ و خونریزى واقع مىشد و گاه نیز به خاطر تنگدستى و فقر به قبایل اطراف خود حمله مىکردند و آنان را غارت مىکردند.