سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چگونه کسی که پاره ای از آنچه را دارد، نمی بخشد، محبّت کامل دوستش را می خواهد ؟ [عیسی علیه السلام]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دوران کودکی>دوران کودکى حضرت زهرا(س)

۱.دوران شیرخوارگى حضرت زهرا (س)

هنگامى که فاطمه علیهاالسلام را تمیز و پاکیزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خدیجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان کوچک نوزاد عزیزش نهاد و از شیره‏ى جان سیرش کرد تا به خوبى رشد و نمو نماید.
خدیجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود که بدون هیچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شیر مادر که خدا برایش مهیا ساخته محروم سازد. خدیجه خود مى‏دانست یا از پیغمبر شنیده بود که براى تغذیه و بهداشت اطفال هیچ غذائى بهتر از شیر مادر نیست 
زیرا شیر مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او کاملاً هماهنگى و تناسب دارد، کودک مدت نه ماه در رحم مادر، شریک غذا و هوا و خون او بوده و مستقیما از مادرش ارتزاق مى‏کرده است. و از این جهت، ترکیبات مخصوص شیر مادر، با ساختمان ویژه طفل کاملاً تناسب دارد. علاوه بر این، در شیر مادر تقلب راه ندارد و میکربهاى بیمارى‏زا در آن نیست.
خدیجه چون مى‏دانست که آغوش پر مهر و محبت مادر و شیر خوردن کودک از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آینده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثیرات قابل توجهى دارد، ترجیح داد که فاطمه عزیز را در آغوش گرم خویش پرورش دهد و به وسیله‏ى شیر پاک خودش که از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضیلت و بردبارى و فداکارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غیر از شیر پستان خدیجه، شیر دیگرى مى‏توانست چنین عنصر پاک و کانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و میوه‏ى پربرکت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شیرخوارگى و ایام کودکى زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثیرات شایانى داشته است. زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده که محیط نشو و نماى کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او کاملاً مؤثر مى‏باشند. (از این جهت، ناچاریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآور شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکى مواجه بود. یک تنه مى‏خواست با جهان کفر و بت‏پرستى مبارزه کند. تا چند سال مخفیانه تبلیغ مى‏کرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى کند. بعداً از جانب خدا دستور رسید که مردم را آشکارا به دین اسلام دعوت کن و از مشرکین باک مدار. 
پیغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علنى کرد. آشکارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آیین مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علنى شد اذیت و آزار دشمنان نیز شدت یافت. رسول خدا را اذیت مى‏کردند. مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ریگهاى داغ مى‏خوابانیدند و سنگهاى سنگین روى سینه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏کشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب کشیدند که بستوه آمده جانشان به لب رسید. به طوریکه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به کشور دیگرى هجرت نمایند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند.
وقتى کفار بوسیله‏ى اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل مى‏کنند ولى دست از عقیده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصمیم گرفتند که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناک آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى که «شعب ابوطالب» نامیده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و سایر بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از کشتن رسول خدا ناامید شدند زندانیان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى که بطور قاچاق برایشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فریاد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانى و در چنین محیط خطرناک و وحشت‏آورى به دنیا آمد و رشد و نمود کرد. خدیجه‏ى کبرى در چنین اوضاع و شرائطى نوزاد عزیرش را شیر مى‏داد. مدتى از ایام شیرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شیر خوردن بازگرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطى غذاخور شد. هنگامى که سخن گفتن یاد مى‏گرفت فریاد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنید. در وسط شب که از خواب بیدار مى‏شد خویشانش را مى‏دید که با شمشیرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیهاالسلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزى ندید و از دنیاى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود که پیغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات یافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جدید و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراک و پوشاک و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.

۲.رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)

دوران کودکى فاطمه زهرا (ع) همزمان با یکى از پرشکوه‏ترین دوره‏هاى تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و کل تاریخ بشریت است. چرا که وقتى آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود که دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مى‏رفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مکان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانى کند و درست به همین دلیل همزمان بودن دوران کودکى فاطمه (ع) با چنان برهه‏ى عظیمى از تاریخ است که مى‏بینیم سنین کودکى آن میوه‏ى دل پیامبر، با دردها و رنج‏ها و مرارت‏هاى بسیار نیز توأم است. زیرا وى در خانواده‏اى به دنیا آمده بود که آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقایى و سرورى تمام جهان بشریت برگزیده و مبعوث شده بود و همین امر موجب گشته بود که آقاى آن خانه و سرور عالمیان مورد حقد و حسد و خشم و کینه‏ى گروهى از نابکارترین و سیاه‏دل‏ترین مشرکین و کفار زمان قرار گیرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و کینه‏ى دشمنان قرار داشت، وقتى که دشمنان، تمامى پیروان و یاران و دوستان او را نیز از آزار و ایذاء در امان نمى‏گذاشتند، پیداست که خانواده‏ى آن بزرگوار نیز از آن همه رنج و عذاب مصونیت نداشت و در این میان شاید بتوان گفت که طفل خردسال پیامبر، به دلیل همان طفولیت و حساسیت روحى، سنگینى، بار عذاب و ایذاء مشرکین و کفار را بیش از دیگران بر شانه‏هاى لطیف و شکننده‏ى خود احساس مى‏کرد.
با این همه، آشکار است که فاطمه (ع) از همان آغاز طفولیت همزمان با رشد و شکوفایى آئین عالمگیر اسلام، ناظر آن همه تلاش‏ها و کوشش‏هاى پرثمر پدر گرامى و فداکارش و شاهد همراهى‏ها و ایثارگریهاى مادر رنجدیده و وفادارش بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مى‏دید و با احساس لطیف کودکانه‏اش درمى‏یافت که پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشکلات عظیم روبرو مى‏گردند و با چه اتکاء و اتکال بى‏مانندى به عنایات الهى در برابر مصایب ایستادگى مى‏کنند، و با چه روحیه‏ى پرتوان و قلب سرشار از امید و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاریهاى مسلمانان زجر دیده، با جدیت و تلاش گام برمى‏دارند در هر گام به شاهد موفقیت نزدیکتر مى‏شوند.
در آن دوران، هم پیامبر گرامى و خانواده‏ى ارجمندش و هم تمامى مسلمین و یارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرک قرار داشتند. مشرکین به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى‏دادند، شکنجه مى‏کردند، زیر ضربه‏هاى تازیانه مى‏گرفتند زخم مى‏زدند، از خانه و کاشانه خود مى‏راندند، در محاصره‏ى اقتصادى قرار مى‏دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود. و فاطمه (ع) نیز در اوج آن تلخى‏ها و مشکلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنج‏آمیز و مرارتهاى طاقت‏سوز را مى‏دید و لمس مى‏کرد. آواى دردناک و ناله‏هاى سینه‏سوز مسلمین مستضعف را که روى صخره‏هاى سوزان عربستان به این سوى و آن سوى کشیده مى‏شدند، با گوش جان مى‏شنید. ولى دریغا که نمى‏توانست پدر بزرگوار خود و یاران اسلام را یارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهایى بخشد. از این رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنه‏هاى دردناک بود و از درد و بى‏تابى به خود مى‏پیچید. او آن همه ناراحتى‏ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مى‏کرد، و روح حساس و ظریفش متأثر و متألم مى‏شد، حال آن که مجال و توان فریاد کشیدن هم نداشت. همه‏ى دردها را به درون سینه مى‏ریخت و بغضهاى گلوگیرش را فرومى‏خورد و دم برنمى‏آورد. فقط گاهى شبها که از صداى ناله و ضجه کودکان گرسنه و آواى دردآلود بیچارگان و مستضعفان بیدار مى‏ماند، چشم به ستاره‏هاى آسمان شفاف عربستان مى‏دوخت و در عالم کودکى اشک مى‏ریخت.
او در آن سنین طفولیت و شکنندگى، رنج همه‏ى مسلمین و محرومین را مى‏دید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را که به تنهایى بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهاى خود، بار غم دیگران را نیز بر دل مى‏گرفت و بر دوش مى‏کشید. پدر عالیقدرش را مى‏دید که چگونه یکى از نابکاران حیوان صفت قریش، مشت‏هاى خود را پر از خاک و خاکروبه و زباله و آلودگى کرده و بر سر و صورت نورانى او مى‏پاشید و چهره‏ى زیبا و قامت رعنایش را آلوده مى‏ساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازک‏دل و مهربان، پدر را در آغوش مى‏کشید و در حالى که اشک در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى کوچک و ظریفش آن آلودگى‏ها را شستشو مى‏داد و سر و صورت پدر را پاک مى‏کرد. آرى این صحنه‏ها را مى‏دید و از شدت تأثر اشک در چشمانش حلقه مى‏زد و به یاد مادر تازه درگذشته‏اش مى‏افتاد و دلش آتش مى‏گرفت، اما با اینهمه سعى داشت پدر، این حالت را نبیند و رنج و دردش افزون‏تر نشود.
ولى پدر، که همه چیز برایش روشن و آشکار بود، رنج دختر کوچک را مى‏دید و با آن لحن آسمانى و صداى زیبا و پر طنین که فرشتگان آسمان براى شنیدنش صف مى‏بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: دخترم! گریه نکن و غمگین مباش خداوند یار و یاور تو است و سرانجام فتح و پیروزى عطا خواهد کرد.
بلى، دوران کودکى فاطمه(ع) بدین گونه مى‏گذشت. آن صدمه‏ها و لطمه‏هاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مى‏داد و توان و مقاومتش را مى‏افزود و چون فولاد آبدیده‏اش مى‏کرد. و از سوى او مى‏پرورانید، باعث مى‏شد که نیروى صبر و استقامت و پایدارى‏اش هر چه بیشتر تحکیم یابد. و از آن جا که دوران کودکى او همزمان با بحران مشکلات تبلیغى پدر بزرگوارش رسول‏الله (ص) بود، اما در جریان این بزرگتر شدن، چه رنج‏هاى عظیمى را مى‏دید و تحمل مى‏کرد، فقط خدا مى‏داند و بس...
در آن زمان پیامبر اسلام، از طرف قریش، هر روز با مشکلات جدیدى روبرو مى‏شد. هر روز با مسایل حاد اقتصادى و فکرى تهدید مى‏گشت و مشرکین بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظیم تاریخ‏ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازه‏اى ایجاد مى‏کردند. فاطمه (ع) هنوز کودکى بیش نبود که گاهى مى‏دید دشمنان قسم خورده‏ى اسلام در تعقیب جدى پدرش هستند و قصد جان عزیزش را دارند. گاهى مى‏دید که در ابراز کینه و دشمنى، دنائت و پستى را به جایى مى‏رساندند که وقتى پیامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شکمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تمیز او مى‏افکندند، و آنگاه او اشک مى‏ریخت و با دستان کوچکش آنها را از لباس پدر پاک مى‏کرد. سپس در حالى که قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و کوفته به خانه مى‏رسانید و در گوشه‏اى خلوت، اشک بر دامن مى‏افشانید تا کسى او را گریان نبیند. روز دیگرى مشاهده مى‏کرد که خانواده‏اش و یاران پدرش، از خانه و کاشانه‏ى خود رانده مى‏شوند و با اتکاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مى‏خرند و دم نمى‏زنند. آرى او مى‏دید که مسلمین رنجدیده، سه سال و اندى در آن دره‏ى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى‏کنند بى‏آنکه کمترین سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ایمان پایدارشان ایجاد شود...
و سخت‏تر و تلخ‏تر از همه آن که هنوز بیش از چندین بهار از عمر مبارکش سپرى نشده بود که ضربه‏ى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شب‏هاى تاریک و دردآلودش را از دست داد... در اینجا بود که غمى سیاه و اندوهى جانکاه سایه‏ى هولناک خود را بر وجود مبارک فاطمه (ع) افکند و او را با سختى‏ها و مرارت‏ها و ناراحتى‏هاى روحى، همدم و همراه ساخت...

۳.انس و الفت با پدر

پیغمبر (ص) همواره شدت علاقه و دوستى خویش را نسبت به فاطمه بین مسلمانان ظاهر مى‏کرد روزى عایشه از آن حضرت پرسید: چه کسى را بیش از همه دوست دارى؟
فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان على را. 
و نیز در عظمت مقام فاطمه علیهاالسلام همین بس که چون فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مى‏شد آن حضرت به احترامش برمى‏خاست و رویش را مى‏بوسید و به او خوش‏آمد مى‏گفت و سپس دستش را مى‏گرفت و بر جاى خودش مى‏نشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر این بود که به هنگام سفر با آخرین نفرى که خداحافظى مى‏کرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پیش از همه به دیدار او مى‏شتافت.
برخورد فاطمه (س) با پدر برخوردى مؤدبانه و بسیار متواضعانه بود بگونه‏اى که فاطمه بیش از همه در تکریم و تعظیم مقام رسالت سعى نموده و پیشه کمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه این دختر و پدر بسیار عاطفى و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام نسبت به پیامبر (ص) نمى‏شد. فاطمه (س) فرمود:
وقتى آیه‏ى 63 سوره‏ى نور نازل شد
دیگر شرم کردم به پیامبر بابا بگویم و او را پیامبر خدا صدا کردم. حضرت از من روى برگرداند. چند بار به همین ترتیب صدا کردم. و او جواب نداد. سپس فرمود: فاطمه جان این آیه درباره‏ى تو و خاندانت نازل نشده است. در رابطه با جفاکاران خودخواه فرود آمده است. «أنت منّى و انا منک. قولى یا ابه، فانّها أحیى للقلب و أرضى للرّب» «تو از منى و من از تو هستم. تو بگو بابا زیرا این سخن، دل را زنده و خدا را خشنود مى‏سازد»
در اکرام نسبت به پیامبر (ص) همین بس که او مشغول نماز (مستحبى) بود، چون صداى پیامبر (ص) را شنید نماز را رها کرد و بسوى آن حضرت آمد و به او سلام کرد. پیامبر (ص) پس از جواب دست بر سر او کشید و فرمود: دخترم حالت چطور است؟ خدا تو را مورد رحمت و غفران قرار دهد.

۴.انس و الفت با مادر

  فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه از عمر مبارک خود را در کنار مادر سپرى کرد. پنج سال که مملو بود از دنیاى عاطفه و محبت بین این مادر و فرزند علیهاالسلام.
انس فاطمه علیهاالسلام و خدیجه علیهاالسلام از زمانى آغاز شد که خدیجه علیهاالسلام نور فاطمه علیهاالسلام را در رحم خویش احساس کرد. آن زمان که از شدت تنهائى (بدلیل دورى کردن زنان قریش و بنى‏هاشم از او دلهره براى وجود مبارک رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏رفت تا در درون خدیجه علیهاالسلام صبر، گریبان چاک کند؛ صداى نازنین و آرامش‏بخش فاطمه علیهاالسلام مادر را آرام مى‏کرد. ارتباط و محبتى که بین هیچ مادر و دخترى برقرار نبوده و نخواهد بود.
پهنه‏ى این ارتباط عاطفى فقط به دوران باردارى خدیجه علیهاالسلام محدود نشد؛ بلکه تا آخرین لحظات حیات ایشان ادامه داشت. خدیجه علیهاالسلام آنچه را که یک مادر در طول زندگى مى‏بایست به دختر خویش بیاموزد، در این پنج سال به فاطمه علیهاالسلام آموزش داد. و شاید گاهى نیز این خدیجه علیهاالسلام بود که از دریاى بى‏کران فاطمه علیهاالسلام بهره مى‏برد.
براى فهم بهتر آنچه که ما آنرا کودکى در زمان حیات مادر مى‏نامیم؛ نظر به رویدادهاى تاریخى و شرایط حاکم بر آن مقطع زمانى لازم و ضرورى است؛ از پنج سال همراهى فاطمه علیهاالسلام با مادر، دو سال اول همراه با تنش و اضطراب مدام در شعب ابى‏طالب گذشت. و چهار سال بعد همراه بود با، آزرده‏خاطریهاى خدیجه علیهاالسلام بخاطر عملکرد کفار و فشارهاى روانى حاکم بر خانه‏ى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که همه و همه در روح لطیف و پراحساس دختر کوچک خانه‏ى وحى و ارتباط او با مادر اثرگذار بود. در عین حال کهولت سن خدیجه علیهاالسلام نیز بر ارتباط بین این مادر و دختر بى‏تأثیر نبوده است. اما همین دوران کوتاه آنچنان عشقى از وجود مبارک مادر در دل فاطمه علیهاالسلام ایجاد کرده بود که، سالها بعد از آن هرگاه نام خدیجه علیهاالسلام در حضور فاطمه علیهاالسلام مى‏آمد، اشک از چشمان نازنین فاطمه علیهاالسلام جارى مى‏شد. بى‏تابیهاى فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت خدیجه علیهاالسلام نیز خود بیانگر این وابستگى عاطفى فاطمه علیهاالسلام به مادر مى‏باشد.

۵.رحلت عمو و مادر بزرگوارشان در سال عام‏الحزن

  قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار- خدیجه نخسیتن بانوى مسلمان- با مرگ ابوطالب در یکسال اتفاق افتاد آنهم در فاصله‏اى کوتاه
فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است باید این آزمایش را هم ببیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دیگرى است. باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد
آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان، آزمایش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مى‏کرد. با بودن ابوطالب مشرکان مکه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بکنند. زیرا خویشاوندان او- تیره‏ى بنى‏هاشم- تیره‏اى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى‏زهره، بنى‏مخزوم و یا بنى‏حرب نبود، هیچ قبیله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏کرد. مهتران مکه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند، بنى‏هاشم خاموش نمى‏نشینند، و بسا که تیره‏هاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند. ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار آرام مى‏کردند. دشنام، ریشخند، سنگ‏پرانى، دهن‏کجى، تهمت: حربه‏هائى که ناتوانان از آن استفاده مى‏کنند. تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه‏ى این منظره‏ها باشد، و پس از تحمل این رنج‏ها آن دو صحنه‏ى دلخراش را نیز ببیند.
اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست. او جانشین عبداللَّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه است. (اُمّ‏أبیها) چه کنیه‏ى مناسبى! مام پدر. او باید وظیفه‏ى مادرش را عهده‏دار شود. باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 7:1 عصر )

»» اسامی و القاب و کنیه

۱.‏نام گذارى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

  «تسمیتها من عند ربّ العزة، شأن أبیها و بعلها و بنیها».
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال مى‏باشد، همانند اسم‏گذارى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسن و حسین علیهم‏السلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به کسى در مورد آنان اجازه‏ى دخالت داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را نام‏گذارى کند. همچنین در اسم‏گذارى على بن ابى‏طالب که مولود کعبه و خانه‏زاد خداست، پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیارى نیست.

                                                                      
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 9:40 صبح )

»» نسب حضرت زهرا>حضرت محمد (ص) و نیاکان پدرى

۱.ابوطالب پدر همسر حضرت زهرا (س)

 ابوطالب نامش عمران بود و یکى از ده پسر عبدالمطلب است.
او با عبداللَّه پدر محمد و زبیر از یک مادر به نام فاطمه بنت عمرو بن مخزومى تولدش 54 سال قبل از اسلام بود و وفاتش پس از 64 سال و 8 ماه و 14 روز در آخر سال دهم بعثت سه روز قبل از خدیجه رخ داده برخى سن او را تا 87 سال هم نوشته‏اند. ابوطالب برحسب وصیت پدرش عبدالمطلب و نبوغى که در برادرزاده‏اش دید خاصه که پدر جوانش را از دست داده و داغ مرگ مادر بر دل جا گذاشته بود نسبت به محمد (ص) بسیار ابراز علاقه نشان داد تا آنجا که توانست از حمایت و فداکارى در راه هدف مقدس محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم کوتاهى نکرد.

۲.عبدالمطلب جد اعلاى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه

 عبدالمطلب جد اعلاى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه

۳.عبداللَّه پدربزرگ حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

عبداللَّه پدربزرگ حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

۴.آمنه بنت وهب مادربزرگ حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

وهب بن عبدمناف از قریش بوده و از زیباترین و عفیفترین و محبوبترین و با عاطفه‏ترین زنان خاندان قریش بوده که پس از مراجعت از میعادگاه و قربانى ده شتر براى خواستگارى آمنه فرستاد و او را براى عبداللَّه تزویج کرد آمنه هم مانند بسیارى از زنان عرب دلباخته جمال زیباى عبداللَّه بود آمنه یگانه دختر و شمع فروزان خاندان وهب بود و به این ازدواج با نهایت علاقه تن درداد و کمال رضایت را داشت اما از آنجائى که دست قدرت این بانوى جوان با فضیلت را براى مادرى یک شخصیت بزرگى پرورش داده با پدرى چون عبداللَّه که بهترین جوانان با فضیلت عصر خود بوده اقتران نیرین حاصل کرد. ولى متأسفانه زود افول کرده و آمنه هم پس از مدت کوتاهى که این فرزند را تربیت کرد بدرود زندگى گفت و ناکام از جهان برفت آمنه در لطافت و ملاحت و عفت و فضیلت و تقوى ستاره درخشان قبیله عبدمناف و عبدالمطلب بوده اما سنگ فراق شیشه عمر آنها را شکست و وصل آنها را مبدل به فراق و مرگ ساخت و حسرت و آرزوهاى بسیار به خاک بردند اما همه آنچه را مى‏خواستند در فرزند نیرومندشان بروز کرد و آنها را زنده نام و جاوید گردانید.
آمنه از رواة بحساب رفته و از او روایت مى‏کنند که گفت چون فرزندم متولد شد دیدم دو دست بر خاک نهاده و سر به سجده گذاشت و سپس دستها به آسمان بلند کرد و دعائى خواند.
آمنه در سال 576 از مکه به مدینه رفت و ام‏ایمن کنیز خود را همراه داشت که در ابوابین مکه و مدینه مریض شد و از جهان درگذشت و براى اولین بار بار سنگینى از فراق و مرگ مادر بر دوش محمد (ص) گذاشت. محمد شش ساله بود که کاملا فراق مادر دل او را جریحه‏دار نموده مضافاً به آنکه گاهى سراغ پدر هم مى‏گرفت ام‏ایمن پس از آمنه پرستار و به منزله مادر آن حضرت بود

۵.حضرت محمد پدر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

یکى از مهمترین افتخارات فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام این است که رسول خدا پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حدیث قدسى پروردگار عالم مى‏فرمایند:
لو لاک لما خلقت الافلاک. 
اى پیامبر! اگر تو نبودى، من زمین و آسمان و این هستى را نمى‏آفریدم. آرى او فضل و برکت و رحمت براى کل جهان هستى است و خداوند متعال باز در این باره مى‏فرمایند:
و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین.
ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهمیت الهى دارد، که اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصیف مى‏نماید و مى‏فرماید:
لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم. 
به یقین، رسول از خود شما به سویتان آمد که رنجها و مشکلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
آنچه در این آیه با عظمت تعجب‏آمیز است، این است که پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحیم) از اسماء مبارک خویش را که از اسماء توقیفیه است، در آن حضرت به کار برده و این نشانه‏ى صفات الهى آن بزرگوار است.
از این دو آیه‏ى مورد بحث استفاده مى‏شود، که آن سرور کائنات و اشرف موجوات، اقیانوس رافت و رحمت براى تمام عالمیان بود. او خودش را براى ارشاد و هدایت تمام توده‏هاى مردم وقف کرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و کافر، کوچک و بزرگ و همه و همه از فیض عطوفت وى بهره‏مند مى‏شدند، زیرا رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى او براى کل عالم پرتوافکن بوده است. چنانچه قرآن مجید به این حقیقت اشاره نموده و مى‏فرماید:
و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا.
ما تو را نفرستادیم جز براى همه‏ى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.
خوانندگان عزیز توجه دارند که این آیه از جمله آیاتى است که رسالت آن حضرت را براى کافه‏ى مردم اعلان مى‏نماید و در دو آیه‏ى پیشین (107/ انبیاء و 128/ توبه) نیز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى توده‏هاى مردمى بیان مى‏کند....
سیرى دیگر در اخلاق پیامبر صلى اللَّه علیه و آله
اگر به اخلاق و ویژگیهاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بخواهیم اشاره کنیم،- چنانچه در حدیث نیز آمده است- باید بگوییم: اخلاق او، «قرآن» بود
زیرا، او تجسم قرآن به حساب مى‏آمد و در زندگیش به تمام دستورات قرآن عمل مى‏کرد. (این ادعا، از نظر کلام‏اللَّه مجید مورد تأیید است).
و در آیه‏ى چهارم سوره‏ى قلم نیز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوق‏العاده (عالى) تعریف مى‏کند و مى‏گوید:
اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى.
و در یک آیه‏ى دیگر نیز به آثار پربرکت آن پرداخته و مى‏فرماید:
به وسیله‏ى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند....
همانطورى که قرآن مجید مى‏گوید، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشکلات مردم را لمس مى‏کرد. خود گرسنه مى‏خوابید، ولى گرسنگان را سیر مى‏کرد، تا جایى که حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نیز هرگز سیر نشد.
همسر آن حضرت (عایشه) مى‏گوید: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سیر نشد تا اینکه از دنیا رفت.
آرى او تمام ثروت خدیجه را که به وى بخشیده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نیازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقیرى که چیزى نداشت، تنها پیرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.
و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پیش رفت که رد جنگ احد، چون مورد تهاجم کفار قریش قرار گرفت و زخمهاى بى‏شمارى بر بدن نازنینش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست کردند که وى دشمنان را نفرین کند. ولى او گفت: «من براى نفرین و لعنت مردم نیامده‏ام، بلکه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدایت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدایت کن که آنان نادانند.
و در برابر بدیها و خیانتهاى شیادان قریش، وقتى مکه را تسخیر کرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در میان آنان هبار بن اسود و وحشى (غلام ابوسفیان) و عکرمه بن ابى‏جهل و... بود، که دختر حامله آن حضرت را ترسانده و تحت تعقیب و شکنجه قرار داده و جنینش را کشته بودند و حمزه سیدالشهداء را شهید کرده بودند و بیست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجرین و خیانت‏پیشگان با اسلام و مسلمین به مبارزه برخاسته بودند.
خلاصه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله، در تمام سجایاى اخلاقى و کمالات انسانى به آخرین درجه آنها نائل آمد، «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» را به تجسم عملى رسانید و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( شنبه 85/9/11 :: ساعت 10:40 صبح )

»» خلقت حضرت زهرا>خلقت جسمانى حضرت زهرا (س)

۱.فرمان الهى، بر خلقتى مبارک

 روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند بزرگ، بر تو سلام فرستاده و مى‏فرماید: چهل شبانه روز از خدیجه کناره‏گیرى کن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پیغمبر اکرم بر طبق دستور خداوند حکیم، چهل روز به خانه‏ى خدیجه نرفت. و در آن مدت، شبها به نماز و عبادت مى‏پرداخت و روزها روزه‏دار بود.
توسط عمار براى خدیجه پیغام فرستاد که اى بانوى عزیز، کناره‏گیرى من از تو بدان جهت نیست که کدورتى داشته باشم، تو همچنان عزیز و گرامى هستى. بلکه در این کار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى کنم، و خدا به مصالح آگاهتر است. اى خدیجه، تو بانوى بزرگوار هستى که خداوند، در هر روز چندین مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خویش مباهات مى‏کند. شبها درب خانه را ببند و در بستر استراحت کن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در این مدت در خانه‏ى فاطمه دختر اسد خواهم ماند.
خدیجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار کرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خویش و اندوه تنهایى مى‏گریست.
چون چهل روز بدین منوال سپرى شد، فرشته‏ى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض کرد:
امشب از این غذاهاى بهشتى تناول کن.
رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار کرد. هنگامیکه برخاست تا آماده‏ى نماز و عبادت شود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد:
اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانه‏ى خدیجه حرکت کن زیرا خدا اراده نموده که از صلب تو فرزند پاکیزه‏اى بیافریند.
پیغمبر اکرم با شتاب رهسپار خانه‏ى خدیجه شد.
خدیجه مى‏گوید: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت کرده بودم. ناگهان صداى کوبیدن در بلند شد. گفتم: کیست؟ که جز محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) کسى سزاوار نیست درب این خانه را بکوبد. آهنگ دلنشین پیغمبر بگوشم رسید که فرمود: باز کن، محمد هستم. شتابان در را باز کردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نکشید که نور فاطمه علیهاالسلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
مطلب دیگر آنکه: اعتکاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زنده‏دارى و روزه‏هاى مکرر و کناره‏گیرى از مردم و از همسر بزرگوارش خدیجه، شباهتى به دوران آغازین نزول وحى و روزهاى نخستین قبل از بعثت داشت آرى: در آن ایام آماده پذیرش تحفه الهى بود که بزودى منشا پیدایش امامت و ولایت مى‏شد بلکه او ریشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه که از حضرت باقر علیه‏السلام وارد شده است.(1)
مطلب دیگر آنکه حضرت سنت و روش همیشگى خود را در هنگام افطار ترک کرده و آن غذا را به خود اختصاص داده و دیگران را از ورود به آن خانه منع کرد.
نکته دیگر آنکه: سنت خود را در تطهیر و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن براى نماز قبل از خوابیدن ترک کرد که این رها کردن سنت جاریه دلالت بر اهمیت آن موضوع دارد.

۲.صحبت حضرت زهرا (س) با مادر قبل از تولد

حضرت امام صادق علیه‏السلام فرمودند: چون حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ازدواج کرد، زنان قریش مکه، از حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه دورى گرفتند و دیگر به منزل او رفت و آمد نمى‏کردند و مانع رفتن زنان دیگر هم مى‏شدند، حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه در وحشت و تنهایى بسر مى‏بردند و دلخوشى ایشان فقط به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود، تا به حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیه حامله شدند، حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیه با مادر در وحشت و تنهائى حدیث مى‏کرد، و در شکم تکلم مى‏نمود و مادر را امر به صبر و بردبارى و تحمل در تنهائى مى‏نمود به طورى که یک روز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله وارد خانه شدند، دیدند حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه با کسى سخن مى‏گوید فرمودند: خدیجه جان: با چه کسى تکلم مى‏کنى عرض کرد: با این فرزند که در شکم من است و انیس تنهایى و مونس دوره‏ى وحشت و شبهاى تاریک من است. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: اى خدیجه اکنون جبرئیل به من خبر داد که این فرزند دختر است و نسل طاهره‏ى میمونه‏ى سادات از رحم اوست. و او مادر ذریه من خواهد بود و ائمه دوازده‏گانه مسلمین که خلفاء و جانشینان حق در زمین هستند از نسل او خواهند بود و این ائمه پس از انقضاى وحى حجت خدا بر خلق مى‏باشند.

۳.حضرت زهرا (س) «خیر کثیر»

حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیه براى پدر و دیگر مردمان گلى بود که رایحه خوشش حیات‏آفرین دلها بود، و خداوند او را خیر کثیر نامید. پس جاى شگفتى نیست که او بار غم ابتر بودن را از چهره‏ى پدرش، حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله بزداید، چرا که فرزندان پسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چندى نمى‏پایید که رخت برمى‏بستند و این خود بهانه‏اى به دست دشمنان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داده بود تا نغمه‏ساز این سخن شوند که بعد از محمد صلى اللَّه علیه و آله نامى از او نمى‏ماند.
«بسم الله الرحمن الرحیم، انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر، ان شانئک هوالابتر»
به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما کوثر به تو ارزانى داشتیم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى کن. همانا که بدخواه تو ابتر است.

۴.تاریخ و مکان تولد حضرت زهرا (س)

در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لکین در بین علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است.
مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محله‏اى است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى کوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکى که بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.
و از آنجا که محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ هم‏زمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام کردند. 

۵.کیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)

دوران باردارى حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل کمک کرد و کارهاى مربوط به این برهه که مخصوص زنان است برعهده گیرند. اما زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى. خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یکى از همین روزها در حالى که او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خدیجه که از دیدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد اما یکى از زنان او را آرام نمود و گفت: اى خدیجه! اندوهگین و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سویت آمده‏ایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یکى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید که شرق و غرب عالم پرتوافکن شد. نورى که به خانه‏هاى مکه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى که در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه که از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد. با یکى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه یکایک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید که تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مبارکى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف کودک را در آغوش کشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.

۶.تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئیل به رسول خدا (ص)

هنگامى که فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنیا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارک رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پیام آورد که «اللَّه یقرؤک السلام و یقرى مولودک السلام.»
خداوند تبارک و تعالى بر تو و فرزند نورسیده‏ات درود مى‏فرستد.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم با شنیدن خبر تولد فاطمه علیهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجده‏ى شکر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر عطاى این نعمت مبارک و میمون سپاس گفت. پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بسیار شادمان و خرسند بود. زیرا که پیش از این خداوند در سوره‏ى کوثر بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نیز از فرشته‏ى وحى شنیده بود که: «أنها نسلة الطاهرة المیمونة و ان اللَّه تبارک و تعالى سیجعل نسلک منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحیه.»
إنّ رکعة المغرب أضیفت لأجل میلاد فاطمة علیهاالسلام
317/ 1- العطّار، عن أبیه، عن أبی‏محمّد العلوی الدینوری بإسناده- رفع الحدیث- إلى الصادق علیه‏السلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث رکعات و أربعاً بعدها لیس فیها تقصیر فی حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبیّه صلى الله علیه و آله و سلم لکلّ صلاة رکعتین فی الحضر، فأضاف إلیها رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لکلّ صلاة رکعتین فی الحضر، و قصّر فیها فی السفر إلّا المغرب.
فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة علیهاالسلام، فأضاف إلیها رکعة شکراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن علیه‏السلام أضاف إلیها رکعتین شکراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسین علیه‏السلام أضاف إلیها رکعتین شکراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْنِ)  فترکها على حالها فی الحضر والسفر.  أقول: رواه فی «عوالم‏العلوم» عن «علل‏الشرائع».

۷.شکرانه‏ى تولد حضرت زهرا (س)

از امام صادق علیه‏السلام سؤال شد که: «لم صارت المغرب ثلاث رکعات و اربعا بعدها لیس فیها تقصیر فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه رکعت است و نافله‏اش چهار رکعت که در سفر و حضر تقصیر در آن نیست؟
آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبیه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لکل صلاة رکعتین فى الحضر فاضاف الیها رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لکل صلاه رکعتین فى الحضر و قصر فیها فى السفر الا المغرب و الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه علیهم‏السلام فاضاف الیها رکعه شکراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن علیه‏السلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسین علیه‏السلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فقال للذکر مثل حظ الانثیین فترکها على حالها فى الحضر والسفر.»
خداوند تبارک و تعالى همه‏ى نمازها را بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به صورت دو رکعتى نازل کرد. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم (به امر پروردگار) به همه‏ى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو رکعت اضافه نمودند؛ که در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.
هنگامى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مشغول برپائى نماز مغرب بود. فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به شکرانه‏ى این نعمت (و به امر پروردگار) یک رکعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون حسن علیه‏السلام به دنیا آمد، دو رکعت دیگر (به عنوان نافله) به آن سه رکعت اضافه نمودند و زمانى که حسین علیه‏السلام به دنیا آمد، به نافله‏ى مغرب دو رکعت دیگر اضافه فرموده و آن را شکرانه تولد آن حضرت قرار دادند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( شنبه 85/9/11 :: ساعت 10:39 صبح )

»» خلقت حضرت زهرا>خلقت نورانى حضرت زهرا (س)

۱.سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)

و در حدیثى از امام صادق- علیه‏السلام- آمده است که: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یک از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت. خدا «اعلى» است که در امیرالمؤمنین على- علیه‏السلام- ظهور یافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد که نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پیدا کرد پس وقتى که آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى که فرشتگان به این انوار نظر کردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفته‏ى فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف کشیده‏ایم. و به راستى ما تسبیح کننده‏ایم، و آن هنگام که آدم- علیه‏السلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض کرد: اى صاحب اختیار من! آنان کیستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفریده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض کرد: اى پروردگارم! به حقى که تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (که) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض کرد: پروردگارم قبول کردم. خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیه‏السلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هیچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال که فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مى‏گویید، عرض کردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموخته‏اى. همانا تو عالم و داراى حکمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى که اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- علیه‏السلام- شدند؛ زیرا که سجده‏ى ملائکه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون که سجده ملائکه، سزاوار آدم بود»

۲.حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه و اهل‏بیت علت آفرینش هستى

رسول خدا فرمود: هنگامى که خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من، کسى را از خاک خلق کرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نیافریده‏ام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود مى‏بینم چه کسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفریدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق کرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى کرده‏ام)، اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى‏آفریدم و نه عرش و کرسى را، نه آسمان و زمین را خلق مى‏کردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و این محمد است، منم عالى و این على است، منم فاطر و این فاطمه است، منم احسان و این حسن است، و منم محسن و این حسین است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره‏ى بسیار کوچکى کینه و دشمنى هر یک از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى‏افکنم... یا آدم، این پنج تن، برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هرکس وابسته به حب و بغضى است که نسبت به آنان دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل کن.
ابوهریره مى‏گوید، پیامبر اکرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن کشتى نجاتیم، هرکس با ما باشد، نجات یابد، و هرکس که از ما روگردان شود هلاک گردد. پس هرکس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسیله‏ى ما اهل‏بیت از حضرت حق تبارک و تعالى مسئلت نماید».
حقیقت آنست که پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
یا أحمَدُ! لَو لاکَ لَما خَلَقتُ الأفلاکَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُکَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُکما.
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمین نمى‏آفریدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفریدم (یعنى شمایان رمز خلقتید).
و فاطمه حوریّه‏اى بود که چند صباحى لباس آدمیان در بر نمود:


۳.روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)

ابن‏مسعود نقل مى‏کند که، دیدم على بن ابى‏طالب علیه‏السلام را که مشغول نماز است و در رکوع و سجودش مى‏گوید: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم عبدک، اغفر للخاطئین من شیعتى»
پروردگارا، به حق بنده‏ى مقربت محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم خطاکاران از شیعیان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب شدم. ایشان را در حال نماز یافتم. دیدم که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در نماز خود مى‏گوید:
«اللهم بحق على علیه‏السلام عبدک اغفر للخاطئین من امتى»
خداوندا، خطاکاران از امت مرا، بحق على علیه‏السلام بنده‏ى مقربت ببخش.
از آنچه دیده بودم، در من وحشت و تردید بزرگى ایجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان رسید، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آیا کافر شدى بعد از آنکه ایمان آورده بودى؟
عرض کردم، ابداً چنین نیست یا رسول‏اللَّه، بلکه دیدم على علیه‏السلام را که خداوند را به حق شما طلب مى‏کرد و شما را دیدم که خدا را به حق على علیه‏السلام مى‏خواندید. پس تردید کردم که کدامیک از شما نزد خداى عزوجل برترید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشین.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علیاً من نور قدرته قبل ان یخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبیح و لاتقدیس.» خداوند من و على علیه‏السلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق کرد: هزار سال قبل از آنکه سایر خلائق را بیافریند. زمانى که هیچ تسبیح و تقدیسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضین و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضین.» پس نور مرا شکافت و از نور من آسمانها و زمین را آفرید به خداى تبارک و تعالى قسم که من از آسمانها و زمین برترم.
«وفتق نور على بن ابى‏طالب علیه‏السلام فخلق منه العرش و الکرسى و على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و اللَّه افضل من العرش و الکرسى» و چون نور على علیه‏السلام را منتشر ساخت عرش و کرسى از نور او خلق گردید؛ به پروردگار قسم که على علیه‏السلام از عرش و کرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن علیه‏السلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن علیه‏السلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن علیه‏السلام را باز کرد و لوح و قلم از نور حسن علیه‏السلام به وجود آمد و به خدا قسم که حسن علیه‏السلام از لوح و قلم نیز برتر است.
«وفتق نور الحسین علیه‏السلام فخلق منه الجنان و الحور العین و الحسین علیه‏السلام و اللَّه افضل من الحور العین.» و چون هستى را از نور حسین علیه‏السلام معطر کرد، بهشت و حوریان زیباروى از نور او پدیدار گشتند؛ واللَّه حسین از حورالعین برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشکت الملائکه الى اللَّه تعالى ان یکشف عنهم تلک الظلمه فتکلم اللَّه جل جلاله کلمه فخلق منها روحا ثم تکلم بکلمه فخلق من تلک الکلمه نورا فاضاف النور الى تلک الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء علیهاالسلام و لذلک سمیت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همه‏ى هستى از شرق تا به غرب تاریک ماند. ملائکه بر پروردگار از آن همه تاریکى و ظلمت شکایت کردند و خواستند که پروردگار تاریکى را از ایشان برطرف کند. پروردگار در اجابت خواسته‏ى آنان کلمه‏اى فرمود، از آن کلمه روحى خلق گردید، سپس کلمه‏اى دیگر فرمود و از آن کلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه کرد و آن را در بلندترین مکان عرش قرار داد. همه‏ى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آمیخته به نور خلق شده از لطف پروردگار کسى نیست، جز فاطمه زهرا علیهاالسلام و به همین دلیل او را زهرا علیهاالسلام نامیدند زیرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامه‏ى این روایت زیبا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرمایند:
«یابن مسعود اذا کان یوم القیامه یقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلک قوله تعالى (القیا فى جهنم کل کفار عنید) فالکافر من جحد نبوتى و العنید من جحد بولایه على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و عترته و الجنه لشیعته و لمحبیه.» اى پسر مسعود، چون روز قیامت فرارسد، پروردگار به من و على علیه‏السلام مى‏فرماید: هرکس را که مى‏خواهید به بهشت داخل کنید و به جهنم بفرستید هرکس را که مى‏خواهید. و این قول پروردگار در قرآن مجید است که (القیا فى جهنم کل کفار عنید)
هر کافر متکبر لجوج را به جهنم افکنید پس کافر کسى است که از نبوت من سرپیچى کند و عنید کسى است که از ولایت على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و عترتش و محبت کردن به شیعیان و دوستانش سر باززند.
و در روایت دیگرى است که:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفرید، و آسمان و زمین را از نور پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و عرش و کرسى را از نور على علیه‏السلام و لوح و قلم را از نور حسن علیه‏السلام و حورالعین را از نور حسین علیه‏السلام آفرید. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاریکى بود. فرشتگان از این ظلمت به خدا شکایت کردند و خدا را به این انوار قسم دادند که ظلمت را بردارد.
این بود که خداوند روح و نور فاطمه علیهاالسلام را آفرید، و مشرق و مغرب آفرینش روشن شد.

۴.خلقت حضرت زهرا (س)و شیعیان از سرشت یکسان

امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: «إن اللَّه خلق محمداً من طینة من جوهرة تحت العرش، و إنه کان لطینته نضح فجبل طینة أمیرالمؤمنین علیه‏السلام من نضح طینة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و کان لطینة أمیرالمؤمنین علیه‏السلام نضح فجبل طینتنا من فضل طینة أمیرالمؤمنین علیه‏السلام، و کانت لطینتنا نضح فجبل طینة شیعتنا من نضح طینتنا، فقلوبهم تحن إلینا، و قلوبنا تعطف علیهم تعطف الوالد على الولد و نحن خیر لهم و هم خیر لنا، و رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لنا خیر و نحن له خیر». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8).
یعنى: «خداوند محمد را از طینت و سرشتى که از گوهرى در زیر عرش بود خلق فرمود، و طینت محمد را تراوشى بود که خداوند طینت امیرالمؤمنین را از همان تراوش طینت رسول خدا خلق نمود. و طینت امیرالمؤمنین را از نیز تراوشى بود که خداوند طینت ما را از باقیمانده‏ى طینت امیرالمؤمنین خلق کرد، و براى طینت ما نیز تراوشى بوده که خداوند شیعیان ما را از همان تراوش طینت ما خلق فرموده است. دلهاى شیعیان ما مشتاق ما هستند و دلهاى ما نیز- بمانند مهربانى و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براى شیعیانمان بهترین‏ها هستیم و شیعیان ما براى ما بهترین‏ها هستند، رسول خدا نیز براى ما بهترین است و ما هم براى او بهترین‏ها هستیم».

۵.تصویر حضرت زهرا (س)در بهشت

 «آدم و حوا در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل به نزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از یاقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبه‏اى بود نورافشان، و در میان آن قبه چهره‏اى غرقه در نور، که تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لؤلؤ در گوشش، و گردن‏بندى از نور بر گردنش آویخته بود. هر دو از نورانیت حیرت‏انگیز آن تمثال در شگفت شدند به حدى که حضرت آدم زیبائى همسرش حوا را فراموش نمود (زیرا شاهد یک زیبائى بى‏سابقه و حسن بى‏نظیرى بود)، لذا روى به جبرئیل کرد و پرسید این صورت کیست؟ جبرئیل گفت: این فاطمه است، و آن تاجش احمدنما، گردن‏بندش حیدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسین اوست. آنگاه حضرت آدم سر خویش را به سوى قبه نور بلند کرد، و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید: من محمودم و این محمد است، من اعلى هستم و این على است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، و احسان از من است و این حسین است.

۶.نامهاى گره‏گشا و توبه‏ى حضرت آدم (ع)

وقتى اسامى پنج تن مقدس را جبرئیل براى حضرت آدم قرائت کرد، جبرئیل گفت: یا آدم، این نامها را بخاطر بسپار که بعدها یقیناً به آنها نیازمند مى‏شوى، و آن اسماء مشکل‏گشاى تو خواهند بود. بعد از آنکه حضرت آدم مرتکب آن ترک اولى شد و در نتیجه بر زمین فرود آمد، بعد از 300 سال اشک ریختن (به یاد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارک دعائى ترتیب داد و به پیشگاه خداى متعال چنین معروض داشت:
پروردگارا به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسین، یا محمود، یا اعلى، و یا محسن، یا فاطر از خطاى من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد که یا آدم اگر (در آن حال دعا) درخواست مى‏کردى که گناهان همه‏ى فرزندانت را بیامرزم هر آینه همه‏ى آنان را مى‏بخشیدم».

 

۷.عرض ولایت حضرت زهرا (س) بر موجودات

در ضمن حدیث معراج آمده است که خداوند فرمود: اى محمد، من، تو و على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خودم آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه کردم، هرکس آن را پذیرفت در نزد من از مؤمنین به حساب آمد و هرکس آن را منکر شد، در نزد من از گمراهان (از ستمگران. خ- ل) محسوب شد، اى محمد! اگر بنده‏اى از بندگان من آن قدر مرا بپرستد و عبادت کند که از کار افتد و از لاغرى و ناتوانى بسان مشک خشکیده و فرسوده‏اى شود و بعد به هنگام ورود بر من منکر ولایت شما باشد او را نخواهم آمرزید تا اینکه اقرار به ولایت شما نماید.
اى محمد، آیا دوست دارى آنان را ببینى؟ گفتم: آرى، پروردگارا! فرمود: نگاه کن، من به طرف راست عرش نگریستم، و اسم خود را دیدم و اسم على و فاطمه و حسن و حسین و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و اسم مهدى را در وسط آن به گونه‏اى دیدم که گویا ستاره‏اى درخشان است فرمود: اى محمد! اینان حجت‏هاى من بر آفریدگانم مى‏باشند و این آن کسى است که از فرزندان تو، به شمشیر قیام مى‏کند و از دشمنانم انتقام مى‏گیرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( شنبه 85/9/11 :: ساعت 10:38 صبح )

»» نگرشی بر جایگاه زن>جایگاه زن بعد از اسلام

۱.جایگاه و موقعیت زن در اسلام

 اسلام، با آن آیین مترقى و پیشرفته خود، براى زن ارزش و احترام بسیارى قایل است. زن در مفهوم انسانیت با مرد هیچ‏گونه فرقى ندارد و مرد را بر او امتیازى نیست. زن، مانند مرد، عضو کامل جامعه است و شخصیت حقوقى مستقل دارد. زن در جامعه‏ى اسلامى برخوردار از استقلال فکرى و اقتصادى است و در زندگى خود، در تصمیم‏گیرى آزاد است و به میل خود بر اساس موازین شرعى مى‏تواند با هر که بخواهد ازدواج کند.
زن از لحاظ شخصیت حقوقى تا آنجا مستقل است که مى‏تواند براى شیر دادن مولودش از شوهرش مزد مطالبه کند و بدون دخالت شوهر مى‏تواند کشاورزى یا تجارت کند
اسلام دست به یک عمل انقلابى زد که پیش از آن بى‏سابقه بود و آن عبارت است از شرکت زنان در جنگ.
در جنگ «خیبر» که در سال هفتم هجرى روى داد، تعدادى از زنان اجازه یافتند، در جنگ شرکت نمایند. «ابن اسحاق» از زنى که در این جنگ شرکت جسته بود، چنین روایت مى‏کند: هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم عازم جنگ خیبر بود، من با تنى چند از زنان قبیله بنى‏غفار به نزد آن حضرت رفتیم تا به ما اجازه شرکت در جنگ جهت مداواى مجروحان و زخم دیدگان و کمک‏هاى دیگرى که از ما برمى‏آمد، بدهد و به همراه لشکر اسلام باشیم. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم به ما اجازه شرکت داد و فرمود: به امید خدا!
ما به همراه مسلمین عازم خیبر شدیم و تا پایان جنگ به پرستارى و مداواى مجروحان پرداختیم. چون کار جنگ پایان یافت و مسلمانان پیروز شدند، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در تقسیم غنایم جنگى براى ما سهمى قایل شد. از آن جمله گردنبندى است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم آن را به عنوان غنیمت جنگى به من داد. من هرگز آن را از خود دور نکرده و نخواهم کرد.
گردنبند این زن همچنان باقى بود تا آنکه مرگش فرارسید. به هنگام مرگ، وصیت کرد که آن را با وى دفن کنند.
به آیات قرآن که مراجعه کنیم مى‏بینیم، حقوق و تکالیف زن و مرد مساوى است: «زنان و مردان نسبت به یکدیگر حقوق متقابل دارند.»
یعنى همان طورى که زن و مرد از لحاظ عقل و شعور و هوش متساوى‏اند و در مفهوم انسانیت هیچ‏گونه تفاوتى با یکدیگر ندارند، از لحاظ حقوق و تکالیف نیز برابرند. هرگونه تکلیف و حقى که زن نسبت به مرد دارد، عینا مرد همان حق و تکلیف را نسبت به زن باید داشته باشد. از این جهت است که «ابن‏عباس (ره)» مى‏گوید: به حکم همین آیه شریفه، من ناچارم خودم را براى همسرم آرایش کنم، همانگونه که او خودش را براى من آرایش مى‏کند.

۲.شخصیت زن از دیدگاه پیامبر (ص)

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نسبت به زن احترام خاصى قایل بود و مرتباً درباره محبت و مهربانى و مداراى با آنها سفارش مى‏کرد، به زنان سلام مى‏کرد و مکرر مى‏فرمود:
من از دنیاى شما سه چیز را دوست مى‏دارم و آن سه چیز عبارت‏اند از: عطر، زن و نماز که روشنى چشم من است.
ناگفته پیدا است که این سخن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خاطر شهوت و غریزه جنسى نبود، بلکه آن حضرت با ایراد چنین سخنانى مى‏خواست زنان را که در نظر اعراب، موجودى بى‏ارزش و در حد یک حیوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدین جهت، زن را در ردیف نماز که امرى عبادى و مقدس است، قرار داد و با این تعبیر، زن را به بالاترین مقام ترقى داد.
«میمونه»، همسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏گوید: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود: بهترین مردان امت من کسى است که نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من کسى است که نسبت به همسر خویش بهترین کردار را داشته باشد. هر زنى که آبستن مى‏شود، هر شب و روزى که بر وى مى‏گذرد، برابر با هزار شهید، اجر و پاداش دارد. بهترین زنان امت من زنى است که در آنچه معصیت نباشد، رضاى شوهر را به دست آورد و بهترین مردان امّت من، مردى است که با خانواده‏اش به لطف و مدارا زندگى کند. چنین مردى هر روزى که بر او بگذرد، اجر صد شهید دارد.
عمر گفت: یا رسول‏اللَّه! چگونه مى‏شود زنى که رضایت شوهرش را به دست آورد، اجر هزار شهید و مردى که با خانواده‏اش مدارا کند، اجر صد شهید را داشته باشد؟
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بدان که اجر زنان، نزد خداوند، بیش از اجر مردان است. به خدا سوگند که ستم شوهر نسبت به زن، بعد از شرک به خدا، بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با موجود ضعیف (زن و یتیم) از خدا بترسید که خداوند به خاطر ایشان، شما را مؤاخذه خواهد کرد. هر که به این دو نیکى کند، رحمت الهى نصیب او شود و هر که بدى نماید، مورد سخط و خشم الهى واقع شود.
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم معیار جوانمردى و فرومایگى انسان را چنین بیان مى‏فرماید: جوانمردان، کسانى هستند که زنان را گرامى مى‏دارند و فرومایگان نسبت به آنان اهانت مى‏نمایند. (3)
و در حدیث دیگر مى‏فرماید: بهترین شما کسى است که با خانواده‏اش رفتار نیک داشته باشد. من نیز با خانواده‏ام چنین‏ام.
ابن‏عباس از پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت مى‏کند: هرکس دخترى داشته باشد و نسبت به او اهانتى روا ندارد و فرزند پسرش را بر او ترجیح ندهد، خداوند او را داخل بهشت مى‏کند. (5 )
و نیز مى‏فرماید: هرکسى که از بازار، متاع و تحفه‏اى به خانه آرد، اول به دختران بدهد و سپس به پسران. هر آن کس که دختران را شاد کند، گویى که از ترس خدا گریسته است، یعنى همان تقرب و پاداش را دارد.

۳.توجهات پیامبر (ص) نسبت به حقوق و شخصیت زن

 پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم- در روزگارى که زن ارزش و اعتبارى نداشت- مقام زن را تا سطح یک انسان مستقل و داراى حقوق و شخصیت بالا برده، توصیه مى‏فرمود که مقتضیات فطرت زن رعایت شود. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم زن را تشبیه به استخوان خمیده دنده‏ها مى‏کرد و مى‏فرمود: زن شبیه استخوان خمیده دنده‏هاست و در همان وضعى که هست، سودمند است. اگر بخواهند آن را راست کنند، مى‏شکند و ضایع مى‏شود.
این بدان معناست که خلقت زنان را نمى‏توان تغییر داد و کارى که از عهده مردان بر مى‏آید و در صلاحیت آنان است، هیچ‏گاه از عهده زنان بر نمى‏آید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: به دور باد کسى که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد.
البته باید گفت که زن باید نکاتى را رعایت کند. چنان که رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید: بهترین زن، کسى است که در هنگام نعمت، شکرگزار باشد و در بلا و گرفتارى صبر و بردبارى را از دست ندهد.
و نیز مى‏فرماید: بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: بهترین زنان کسانى هستند که در هنگام نعمت، شکرگزار باشند و در صورت ندارى، راضى و خشنود باشند.
در حدیثى از رسول گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت شده که فرموده است:جبرئیل همواره درباره بانوان به من سفارش مى‏کرد تا جایى که گمان مى‏کردم، براى شوهران «اُف» گفتن به زنان جایز نیست. در برخورد با آنان از خدا بترسید، چه اینان با پیمانهاى الهى بر شما حلال شده‏اند و به شکل امانت‏هاى خدا در خانه‏هایتان به سر مى‏برند. آنها به خاطر اینکه همسر، مادران فرزندان، شریک زندگانى و وسیله کامیابى‏تان هستند، به گردنتان حقى دارند. نسبت به آنان دلگرم و با محبت باشید و دلهایشان را با محبت به دست آورید تا با شما زندگى کنند. آنها را دشمن ندارید و شکنجه نکنید و آنچه را که به عنوان مهریه به آنها داده‏اید، به زور نگیرید.
پیامبر عزیز صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید: بهترین فرزندان شما دختران شما هستند. علامت خوش‏قدمى زن، این است که اولین فرزندش دختر باشد. هرکس سه دختر یا سه خواهر را اداره کند، بهشت بر او واجب است
روزى، مردى که نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود، اطلاع یافت که خداوند دخترى به او داده است. آن مرد از این خبر رنگش تغییر کرد.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چرا رنگت تغییر کرد؟
عرض کرد: هنگامى که از خانه خارج مى‏شدم، همسرم در حال وضع حمل بود. اکنون خبر رسید که دخترى به دنیا آورده است.
حضرت فرمود: زمین جایش مى‏دهد و آسمان سایه برایش مى‏افکند و خدا روزیش مى‏دهد.او گل خوشبویى است که از آن استفاده مى‏کنى.

۴.روش برخورد پیامبر خدا نسبت به همسران خویش

 پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با همسران خویش با مهربانى و عطوفت و عدالت رفتار مى‏کرد، به ایشان به نظر مساوى مى‏نگریست و ترجیحى میانشان قایل نبود. حتى در مسافرتها هر کدامشان را که قرعه به نامشان اصابت مى‏کرد، با خود مى‏برد، تندخویى‏ها و بدزبانى همسران خویش را تحمل مى‏کرد و هیچ‏گونه خشونتى نسبت به آنها به کار نمى‏برد.
بعضى از همسرانش از رفتار او سوءاستفاده کرده، گستاخى را به حدى رسانده بودند که اسرار داخلى آن حضرت را فاش مى‏ساختند.
فاش‏کنندگان اسرار داخلى، جز «حفصه» و «عایشه» نبودند. این دو، عادت به این کار ناپسند داشتند و خداوند متعال به دنبال افشاى اسرار، امر به توبه‏شان فرمود.
به دنبال جنگ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با «بنى‏نضیر» و «بنى‏قریظه»، بعضى از همسرانش (عایشه و حفصه) تصور کردند، چون گنجینه‏هاى یهود به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم افتاده، باید به فکر زندگى تجملى و اشرافى باشند.
به همین خاطر از آن حضرت تقاضاى زر و زیور کردند، ولى با مقاومت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم روبه‏رو شدند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم سخنان درشت آنان را نشنیده گرفت.
ابوبکر و عمر (پدران عایشه و حفصه) که از این ماجرا آگاه شدند، درصدد تنبیه دخترانشان برآمدند، ولى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم آنان را منع فرمود و فقط به کم‏توجهى به آن دو اکتفا کرد.
پس از یک ماه متارکه، وحى نازل شد که زنان خود را به یکى از دو کار مخیر کن.یا باید با زندگى ساده و قناعت‏آمیز تو بسازند و به پاداش اُخروى نایل شوند و یا اینکه هر کدامشان را که در پى زندگانى پرتجمل هستند و این نوع زندگانى را بر تو ترجیح مى‏دهند، با تجهیزات کافى و به نحو شایسته رها کنى.
به طور کلى، رفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر اساس احترام زن و مقام والاى او بوده است و این رفتار تا آخرین روز زندگانى آن حضرت ادامه داشت.

۵.ملاک برترى انسان

اسلام ملاک فضیلت و برترى انسان را (چه مرد و چه زن) تقوا و پرهیزگارى مى‏داند: «اى گروه مردم! ما شما را به صورت مرد و زن آفریدیم و شما را قبیله‏ها و ملتها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به راستى، نزد خداى، گرامى‏ترین شما کسى است که پرهیزکارتر باشد.»
خداوند متعال در این آیه شریفه فقط تقوا و پرهیزگارى را ملاک برترى انسان قرار داده است و از مفهوم آیه چنین استفاده مى‏شود که زن و مرد از هر لحاظ برابر و مساوى‏اند.
«هر مرد و زن با ایمان که کردار شایسته و نیک داشته باشد، هر آینه، او را به زندگى پاکیزه، زنده مى‏داریم و به بهتر از آنچه که در دنیا انجام مى‏دادند،پاداششان مى‏دهیم.»
در این آیه شریفه، زن مانند مرد به حساب آمده است و در انجام دادن وظایف دینى با مردان، برابر و شریک است و اگر با ایمان بمیرد، در آخرت از نعمت بهشت و زندگى پاکیزه برخوردار مى‏شود.
در مورد حسن رفتار و سلوک مردان نسبت به همسران، خداوند مى‏فرماید: «با همسران خود به طور شایسته رفتار کنید.»
دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم فاطمه زهرا علیهاالسلام به همراه عده‏اى از زنان در جنگ اُحد به کمک مجروحین رفت و شخصاً به مداواى آنان پرداخت.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم از زنان، همچون مردان بیعت مى‏گرفت و آنان را مانند مردان، در ردیف اصحاب خویش جاى مى‏داد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( شنبه 85/9/11 :: ساعت 10:36 صبح )

»» نگرشی بر جایگاه زن>جایگاه زن قبل از اسلام

۱.جایگاه زن در عصر جاهلیت

 زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اولیه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلکه از هر حیوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپایان رفتار مى‏کردند و آنان را به صورت کالا در معرض خرید و فروش قرار مى‏دادند.
زنده به گور کردن دختران در میان پاره‏اى از اعراب به ویژه طایفه اسد و تمیم رواج داشت. اینان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏کردند.
این عمل جنون‏آمیزشان بدان خاطر بود که مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآیند و موجب ننگ و عارشان گردند و نیز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بیگانه ازدواج کنند، سبب ازدیاد نفوس‏شان گشته و در نتیجه به روزیشان افزوده خواهد شد و این، موجب شکست اینان مى‏شود، ولى قرآن کریم علت اصلى کشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.
«فرزندانتان را از بیم تنگدستى مکشید. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانیم.»
«فرزندانتان را از بیم ندارى و تنگدستى مکشید. ما به شما و آنان روزى مى‏رسانیم.»
در این دو آیه شریفه علت اصلى فرزندکشى بیم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.
به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل دیگر، هرچه باشد، سبب شدند که زنده به گور شدن دختران در میان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآید و به دیگر قبایل سرایت کند.
قرآن کریم درباره وضع زن در جاهلیت و عکس‏العمل مرد نسبت به او چنین مى‏فرماید: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد که دخترى پیدا کرده، رنگش از خشم تیره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس یا با نهایت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏کرد و یا کودک بى‏گناه را زیر خاک پنهان مى‏نمود.»
نحوه دخترکشى در میان قبایل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بریدند و بعضى دیگر از بالاى کوه پرتاب مى‏کردند و گروهى نیز در آب غرق مى‏کردند.

۲.جنایات نسبت به زنان و دختران

در میان بعضى قبایل، رسم چنین بود که زنان باردار به هنگام وضع حمل به نقطه‏اى دور از خانواده‏هاى خود در صحرا مى‏رفتند و با کمک زنان دیگر به حفر گودال مى‏پرداختند تا اگر نوزاد دختر باشد، کودک بى‏گناه را در میان گودال دفن نمایند و زحمت پدر در به خاک سپردن فرزند، کم شود.
در نتیجه، با کشتن دختران بى‏گناه از تعداد زنان کاسته مى‏شد و بالاجبار، هر سه یا چهار مرد با یک زن ازدواج مى‏کردند. چنین ازدواجى را «ضمد» مى‏نامیدند. زن، پس از وضع حمل، به ناچار، به شوهران خود مراجعه مى‏کرد و از میانشان پدرى براى فرزند خویش پیدا مى‏نمود و نوزاد به هر کدامشان که بیشتر شباهت داشت، تعلق مى‏یافت و او پدرش محسوب مى‏شد.
حال، باید دید فرزندانى که از خون و شیر مادرانى که داراى همسران متعددى بودند، تغذیه مى‏کردند، داراى چه روحیه و خلق و خویى مى‏شدند و در جامعه چه ارزش و قیمتى داشتند؟
در اعراب عصر جاهلیت، مادر هیچ‏گونه نقشى در سرنوشت فرزندان خویش نداشت و تنها پدر بود که از اختیارات نامحدود درباره فرزندان استفاده مى‏کرد. حتى مادر با آن همه عواطف مادرى که ودیعه الهى است، نمى‏توانست از زنده به گور شدن دختران جلوگیرى کند و ناگزیر شاهد مرگ جانگداز جگرگوشه‏اش- که قلب کوچکش مالامال از امید به زنده ماندن و زیستن بود- مى‏شد

۳.پیش‏فروشى زن در زمان جاهلیت

اعراب، حتى دختر را پیش از تولد، شوهر مى‏دادند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در حجةالوداع مشغول انجام مناسک حج بود. روزى مردى در حالى که سوار بود و تازیانه‏اى در دست داشت، سر راه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را گرفت و عرض کرد:
یا رسول‏اللَّه!از مردى به نام «طارق» شکایتى دارم. سالها پیش، در دوران جاهلیت، من و «طارق بن مرقع» در جنگى شرکت داشتیم. طارق احتیاج به نیزه‏اى پیدا کرد و فریاد زد:
هر که نیزه‏اى به من بدهد، پاداشش را خواهم داد.
من گفتم: اگر به تو نیزه بدهم چه پاداشى مى‏دهى؟
گفت: قول مى‏دهم، اولین فرزند دخترم که به دنیا آمد، براى تو بزرگ کنم. من پذیرفتم و نیزه را دادم.
سالها گذشت تا اینکه اخیراً اطلاع یافتم، او داراى دخترى شده است. به نزدش رفتم و قصه را به یادش آوردم و مطالبه دَیْن خود کردم، ولى او زیر بار نمى‏رود و مجددا درخواست مَهْریه مى‏کند. اکنون آمده‏ام تا حقّم را بگیرم.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: دختر در چه سنى است؟
عرض کرد: بزرگ شده و حتى تارهاى مویش سپید است.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بگذار دختر، سرنوشتش را خود تعیین کند و در انتخاب همسر آزاد باشد.

۴.نمونه ای از سنگدلی در زمان جاهلیت

 نوعى نکاح در میان اعراب رواج داشت که آن را نکاح «شغار» مى‏نامیدند. شغار، معاوضه دختران بود، یعنى اگر دو فرد، دو دختر بالغ داشتند، با یکدیگر معاوضه مى‏کردند و هر یک از این دختران مهر و صداق براى دیگرى به شمار مى‏رفت و پدر هر یک از آن دو، دیگرى را تزویج مى‏کرد.
اعراب جاهلى، روزگار خویش را با قتل و غارت مى‏گذراندند و منتظر کوچکترین بهانه‏اى بودند تا بتوانند، آتش جنگ بیفروزند. مثلا اگر یک شاعر در اشعار خود از افتخارات قبیله‏اى سخن به میان مى‏آورد و در ضمن آن اشعار کنایه‏اى به قبیله دیگر مى‏زد، میان دو قبیله بر سر همین شعر، جنگ و خونریزى واقع مى‏شد و گاه نیز به خاطر تنگدستى و فقر به قبایل اطراف خود حمله مى‏کردند و آنان را غارت مى‏کردند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( جمعه 85/9/10 :: ساعت 11:25 صبح )

<      1   2   3      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وقایع بعد از شهادت حضرت زهرا
یازده نکته در رابطه با فدک
وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا
احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر پس از ایراد خطبه
[عناوین آرشیوشده]