سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کژی، با دانش راست می شود . [امام علی علیه السلام]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اسرار غصب فدک

1.مقابله با مقام عصمت

 پایه‏ى دین بر عصمت انبیاء و اوصیاء علیهم‏السلام است، چرا که این پیام‏آوران الهى اگر خطاى عمدى یا سهوى داشته باشند اطمینان بکلى سلب مى‏شود و مردم به آنچه بعنوان دین پذیرفته‏اند اطمینان نمى‏یابند. حکومتى که غاصبانه تشکیل شده بود قبل از همه باید این شرط را حذف مى‏کرد تا براحتى هوسرانى‏هایش را مطرح کند. این بود که از چند راه به مقابله آن آمد: 1. با هتک حریم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى که هیچ خطایى به او نمى‏توان نسبت داد، در صدد شکستن آن برآمد. این که فدک را از فاطمه علیهاالسلام مى‏گیرند بدان معنى است که تصرف او بجا نیست. اینکه در میان مردم با او به احتجاج برمى‏خیزند براى شکستن عظمت او است. اینکه در میان کوچه با جسارتهاى جانسوز سند فدک را از دست او مى‏گیرند و پاره مى‏کنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.
2. با رد سخن مقامى که آیه‏ى تطهیر و عصمت درباره‏اش نازل شده رسماً اعلام کرد که مصداق آیه‏ى تطهیر با دیگران یکى است و خصوصیتى در قبول کلامش نیست و لذا از او شاهد مى‏خواهد.
3. در مقام مخاصمه تا آنجا تجاوز مى‏کند که اگر کسى بر علیه مقام عصمت شهادت دهد قبول مى‏کند و قائل مى‏شود که باید بر او حد جارى کرد!!؟
4. با رد شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بار دیگر کلام معصوم را رد مى‏کند.
دشمن با این طریق خود را معرفى کرد وگرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قیامت سفیران پروردگار فقط معصومین علیهم‏السلام هستند و بس، و غاصبین براى وارد کردن خود به صحنه، سعى در بیرون کردن مقام عصمت داشتند. البته راه همچنان باز است و آنان که امام معصوم نمى‏خواهند و به امام خطاکار قانع‏اند دنباله‏رو همانانند، ولى آنان که در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتیجه تحصیل رضاى الهى هستند نمى‏توانند سخن غیر معصوم را بپذیرند مگر آن که از سخن معصوم گرفته شده باشد.

2.مقابله با احترام و محبت‏هاى خاص به اهلبیت

 با توجه به سفارشات اکید قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بر مراعات احترام اهل‏بیت علیهم‏السلام و نیز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، که کشش باطنى به سوى آنان در پاکان عالم است، دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام از این مسئله رنج مى‏بردند و در کم رنگ کردن آن نهایت تلاش خود را مى‏نمودند که در ماجراى غصب فدک به چند صورت جلوه کرد:
1. از اینکه به احترام اهل‏بیت علیهم‏السلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آنها با بخشوده‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دلیل اینکه بعنوان ذوى‏القربى به حضرت زهرا علیهاالسلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هیچ عنوان نمى‏خواستند مسئله به صورت عظمت اهل‏بیت علیهم‏السلام مطرح شود و منظور پاک کردن گوشه‏اى از این عظمت بود که در اختصاص فدک به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سپس به دختر او جلوه مى‏کرد.
2. مسئله‏ى رضا و غضب اهل‏بیت علیهم‏السلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود که بطور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنین اذیت فاطمه علیهاالسلام که بعنوان اذیت خدا و رسول مطرح بود در لیست برنامه‏هاى آنان بود.
اقدام به غصب فدک از یک سو، ایجاد نارضایتى و غضب فاطمه علیهاالسلام بود و از سوى دیگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و این هدفى بود که غاصبین با یک برنامه به هر دوى آنها دست مى‏یافتند. عمر در سخنانش بارها این مطلب را مطرح کرده که ناراحت شدن یک زن مسئله‏ى مهمى نیست تا روى آن حساب شود! آنان مى‏خواستند نشان دهند که عمداً اقدام به اذیت فاطمه علیهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمره‏ى کارشان با برنامه‏هاى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام خنثى شد و طورى شد که علناً به معذرت‏خواهى آمدند.
3. مودت و محبت نسبت به آل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در دین اسلام موضوعیت تمام دارد بطورى که هیچ عملى بدون آن مورد قبول نیست. اصحاب صحیفه و سقیفه در صدد الغاى این شرط از اسلام و رواج اسلام بى‏ولایت و محبت اهل‏بیت علیهم‏السلام بودند. یکى از مواردى که این هدف به ظهور رسید مسئله‏ى فدک بود. پیداست که اگر مردمى محبت اهل‏بیت پیامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمى‏گیرند بلکه اموال خود را هم در اختیار او قرار مى‏دهند.
بقول امیرالمؤمنین علیه‏السلام، در زیر آسمان فقط یک سرمایه از آنِ زهرا علیهاالسلام بود و آن هم فدک. تمام چشمها به همین ملک فاطمه علیهاالسلام دوخته شد. گویا به یادشان نمى‏آمد که جا دارد از اموال خود تقدیم آنحضرت نمایند و محبت خود را اظهار کنند. اولین معناى غصب فدک بى‏محبتى نسبت به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود، و این همان بود که غاصبین دقیقاً در پى آن بودند.


3.زیر پا گذاردن مبانى دینى

نادیده گرفتن فرامین الهى اولین پایه براى بدعت‏گزار است، چون کسى که مى‏خواهد طبق هوى و هوس خود عمل کند ابتدا باید از قید اطاعت خداوند بیرون آید تا بتواند آنگونه که دلش مى‏خواهد عمل نماید.
غاصبین فدک چند فرمان الهى را با این کار خود زیر پا گذاشتند و این اوامر الهى در آیات قرآن و اعمال و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جلوه‏گر بود.
آنان با غصب فدک آیه‏ى «آتِ ذا القربى حقه»، و آیه‏ى «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»، و آیه‏ى «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین»، و آیه‏ى «و ورث سلیمان داود» و چند آیه‏ى دیگر مربوط به ارث را زیر پا گذاشتند.
فدک به دستور خاص الهى به فاطمه علیهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض کردند. آیه‏ى تطهیر شهادت الهى بود که فاطمه علیهاالسلام هر سخنى بگوید راست مى‏گوید، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام رسماً گواهى خداوند را نادیده گرفتند. خداوند آیات ارث را براى همه‏ى مردم نازل کرده است و اینان فاطمه علیهاالسلام را بدون هیچ مدرکى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحریف در کلام خدا نمودند. خداوند تصریح مى‏کرد که انبیاء ارث مى‏برند و اینان در مقابل خداوند مى‏گفتند انبیاء ارث نمى‏برند.
از سوى دیگر عمل و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بعنوان مقام عظماى عصمت حاکى از فرمان خداوند است.
اگر هیچ آیه‏اى هم درباره‏ى فدک نبود، همین عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که رسماً فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و در حضور مردم این کار را انجام داد که همه دانستند و سند آن را هم تنظیم کرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن کافى بود.
گویى اعطاى فدک را یک انسان عادى انجام داده است که به همین آسانى آن را غصب کردند و به ارائه‏ى سند و شاهد هم اعتنایى نکردند!
در کنار همه‏ى اینها دستورات دیگر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از قبیل آنکه «البینة على المدعى والیمین على من انکر» زیر پا مى‏رفت. اینان قانون معروف اسلام را مى‏دانستند و رسماً با آن مخالفت مى‏کردند و بجاى آنکه از مدعى شاهد بخواهند از مدعى علیه شاهد مى‏خواستند.
آرى هدف، نشان دادن بى‏اعتنایى به عمل پیامبرى بود که کار او مظهر اراده‏ى پروردگار است، «ولاینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، و در واقع مى‏خواستند نشان دهند که به مقام وحى اعتنایى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جایى نرفت ولى غاصبین خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبیین گردید.

4.پیش‏گیرى از اجراى قوانین بعدى اسلام

 نکته‏ى بسیار حساسى که غاصبین اظهار نمى‏کردند ولى بعنوان یک مسئله‏ى مهم در دل داشتند این بود که هنوز بسیارى از قوانین اسلام تبیین نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بیان کند.
پیدا بود که امثال ابوبکر و عمر نه قادر بر چنین کارى هستند و نه مردم آنان را بدین عنوان مى‏پذیرند. چشمها همه به اهل‏بیت علیهم‏السلام دوخته شده بود که بقیه‏ى احکام الهى را چگونه بیان مى‏کنند، و غاصبین در صدد انحلال این مسئله بودند.
آنها خوب مى‏دانستند که اگر امروز بیانات امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام را درباره‏ى فدک بپذیرند فردا هم باید منتظر بیان احکام دیگرى از اسلام باشند. این هم باعث توجه مردم به خانه‏ى وحى بود و هم مانع بدعتها.
لذا با کمال صراحت، پس از شنیدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانین وضع شده از سوى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که هم امیرالمؤمنین علیه‏السلام و هم فاطمه علیهاالسلام بیان کردند، رسماً آن را زیر پا گذاردند تا نوبت فرداهایى نرسد که باید به سخنان ایشان گوش فرادهند!


5.گرفتن منبع مالى از اهل‏بیت

حضرت خدیجه علیهاالسلام درس خوبى از خود به یادگار گذاشته بود که درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پرورید و از ضربه‏هاى بى‏امان دشمن نجات داد تا جایى که خود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به این مطلب تصریح فرمود: «اسلام به شمشیر على علیه‏السلام و اموال خدیجه پا گرفت».
اکنون نوبت فاطمه علیهاالسلام بود که با ثروتى که در اختیار داشت درخت نوپاى ولایت را از ضربه‏هاى سهمگین دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شدید مردم در اول اسلام و اینکه فدک ثروتى نسبتاً مهم بحساب مى‏آمد، غاصبین وحشت شدیدى از این اموال داشتند که هم تقسیم آن بین فقرا توسط فاطمه علیهاالسلام اثرات نامطلوبى بر کار آنان مى‏گذاشت و هم مى‏ترسیدند
امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنرا در راه هدف خود صرف کند و بر علیه آنان اقداماتى نماید. لذا خود ابوبکر به این مطلب تصریح کرده که ما با گرفتن بنیه‏ى مالى از خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از این جهات خیال خود را آسوده مى‏کنیم

6.نشان دادن قدرت بدعت و قانون‏گذارى توسط غاصبین

 یکى از اهداف غاصبین آن بود که در اعلا درجه‏ى جهل به احکام الهى و قوانین اجتماعى مى‏خواستند خود را بعنوان قانون‏گذارانى که در قبض و بسط امور ید دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آینده‏ى خود نیاز به چنین خودنمایى داشتند و هم براى مسائلى که هر ساعت براى اسلام پیش مى‏آمد و بالاخره باید جوابى براى آن آماده مى‏کردند. و پیداست که قانون از قداست خاصى برخوردار است و باید نمود کار را طورى پیش بیاورند که ظاهر دینى آن حفظ شود.
غصب فدک را با همین نقشه آغاز کردند، و پس از جعل حدیث «ان اللَّه ابى ان یجمع النبوة والخلافة فى اهل بیت واحد» که ایامى پیش دست به جعل آن زده بودند، اکنون اقدام به دومین جعل در اسلام نمودند و حدیثى تحت عنوان «النبى لایورّث» آماده کردند که این اقدام ضد دینى خود را دینى جلوه دهند، و از قداست نام پیامبر صلى اللَّه علیه و آله استفاده کنند. با عنوان حدیث آنحضرت به جنگ دین بیایند و عملاً ثابت کنند که قادر به چنین کارى هستند.
از سوى دیگر بعنوان اینکه مى‏خواهیم درآمد فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم و با آن اسلحه بخریم و لشکر مسلمین را نظام بدهیم ظاهر جالبى به کار خود دادند. لابد تاریخ فراموش کرده است که با همین اموال خالد بن ولید را سراغ قبیله‏اى فرستادند که بخاطر استقامت بر خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نپذیرفتن حکومت غاصبین مورد حمله قرار گرفتند و مالک بن نویره بدست آنان کشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا کرد!!
همچنین با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام چنین وانمود کردند که در مسئله‏اى که اموال مسلمین مطرح است حتى از فاطمه علیهاالسلام شاهد مى‏خواهند و گویى این اندازه پایبند به احکام دین هستند!
از جهتى دیگر اجماع مسلمین را مطرح کردند و اینکه غصب فدک هر اندازه خلاف و ضد دین باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم این کار را مى‏کنیم و الا خود چنان تمایلى به آن نداریم. با این کار رنگ تقدس دیگرى به کار خود دادند و بعنوان یکى از پایه‏هاى قانون‏گذارى خود آن را مستحکم نمودند.
اینها همه بعنوان قدرت‏نمایى بود تا نشان دهند با سابقه‏ى جهل مطلقى که دارند اخیراً قادر به بدعتگزارى هستند و گویا چیزهایى از دین فهمیده‏اند و کم‏کم مشغول تکمیل مراحل آن هستند. البته اسلام یک روز و دو روز نبود که این جهل ظاهر نشود و این مقدس نمایى برهم نریزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دینى تازه‏اى پیش مى‏آمد و مسائل تازه‏اى مطرح مى‏شد که ناآگاهى غاصبین نسبت به احکام دین روز بروز روشن‏تر مى‏گشت و آنچه درصددش بودند به طور معکوس ظهور مى‏کرد.

7.تحریک مردم در مخالفت با اهل‏بیت

غاصبین با توجه به خونهاى ریخته شده در بدر و اُحد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام شجاع آن میدانها بود و همین مردم پدران و فامیل خود را به شمشیر على علیه‏السلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آن حضرت تحریک کنند، و آنان را نسبت به هرچه به نفع آنحضرت تمام مى‏شود مخالف نمایند.
از سوى دیگر اخلاق جاهلى که هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بیجا و گاهى از فرهنگ پایین مردم درمى‏آورد، وسیله‏ى خوبى براى تحریک عواطف و ضمایر مردم بود. اینکه حقى به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله اختصاص داشته باشد مسئله‏اى بود که خیلى راحت مى‏شد مردم را بر ضد آن تحریک کرد. اینکه ثروت بزرگى در اختیار فاطمه علیهاالسلام باشد مطلبى بود که خوب مى‏شد از آن استفاده‏ى منفى برد. اینکه فدک مایه‏ى عظمت على و فاطمه علیهماالسلام باشد نقطه‏اى بود که به راحتى مى‏شد آن را به رخ مردم کشید.
این مجموعه را غاصبین بخوبى درک مى‏کردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مى‏کردند و انصافاً نتایج خوبى هم مى‏گرفتند. آنگاه که ابوبکر از استدلال در مقابل مقام ولایت کبرى عاجز مى‏شد فوراً مسائل را بر عهده‏ى مردم مى‏گذاشت و مى‏گفت: این کار را مردم بر عهده‏ى من قرار دادند، و من خواسته‏ى آنان را اجرا کردم، و اکنون هم حاضرم مردم بین من و تو قضاوت کنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم دقیقاً همین جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جایى که خدا حکم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگوید، رضایت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.

8.کسب قدرت مالى جهت اقدام بر علیه اهل‏البیت

از آنجا که منبع مالى حکومت غاصب قوى نبود و از سوى دیگر جنگهایى تحت عنوان مرتدین مطرح شده بود، نیاز به یک درآمد کلان بخوبى احساس مى‏شد و فدک در این جهت یک منبع استثنایى بود. آنان بخوبى مى‏دانستند که به چنگ آوردن این منبع مشکلات بزرگى را حل مى‏کند، و به همان اندازه که گرفتن آن از اهل‏بیت علیهم‏السلام مهم است، بدست آوردن آن براى حکومت خود از آن مهمتر است.
تا اینجا اجمالى از اهداف غاصبین در غصب فدک بیان شد و اینک ببینیم چرا اهل‏بیت علیهم‏السلام اینگونه مسئله را پى‏گیرى کردند.

9.دیدگاه آیت‏اللَّه شهید سید محمد باقر صدر در رابطه با غصب فدک

مرحوم شهید سید محمد باقر صدر در کتاب خود «فدک فى التاریخ» مى‏نویسد:
فدک سمبلى از معنایى عظیم است که هرگز در چهارچوب آن قطعه زمین تصاحب شده حجاز نمى‏گنجد. و همین معناى رمزى فدک است که نزاع مربوط به آن را، از قالب مخاصمه‏اى سطحى و محدود، به جانب قیام و مبارزه‏اى وسیع و پردامنه سوق مى‏دهد... حاشا که مسأله‏ى فدک چنین تصور شود. منازعه‏ى فدک قیامى علیه اساس حکومت است. فدک فریاد آسمانگیرى است که فاطمه علیهاالسلام خواست به وسیله آن سنگ کجى را که تاریخ بعد از ماجراى سقیفه بر آن بنا شد، درهم بشکند. براى اثبات این معنا کافى است به خطبه‏اى که حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم رویاروى خلیفه و در حضور جمعیت انبوهى از مهاجر و انصار ایراد فرمودند، نگاهى بیفکنیم.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 9:11 صبح )

»» یازده نکته در رابطه با فدک

1.فتح فدک بدست شخص پیامبر و امیرالمؤمنین

پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در این فرمان تصریح شده بود که این اقدام مى‏بایست توسط شخص پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند. آن دو بزرگوار، اسلحه‏ى لازم را برداشتند و اسبهاى خود را آماده کردند و در تاریکى شب از لشکر جدا شدند و از خیبر حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعه‏ى آن آمدند. فتح یک قلعه توسط دو نفر کارى بود استثنایى و مى‏بایست حساب شده انجام شود، و پشتیبانى خداوند که همیشه بدرقه‏ى راه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود مسیر ماجرا را به سوى پیروزى پیش مى‏برد. مردم فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه‏ى عظیم را دریافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاى آن را محکم بسته بودند و شبى سراسر اضطراب را مى‏گذراندند. در چنین شرایطى که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام به پاى قلعه رسیدند و بصورت عادى هیچ راهى براى نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوى دیگر نباید افراد داخل قلعه وجود کسى را بیرون قلعه احساس مى‏کردند. تصمیم بر آن شد که مخفیانه از دیوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداى بلند اذان بگویند. در این صورت اهل قلعه خود را در محاصره دیده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصمیم بر فرار مى‏گیرند و براحتى مى‏توان اقدامى بزرگ را به انجام رساند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر کتف پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزه‏ى الهى امیرالمؤمنین علیه‏السلام از دیوار قلعه‏ى فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز دیوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداى تکبیر بلند نمود. مردم قلعه‏ى فدک که گمان مى‏کردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوى درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمینهاى بیرون قلعه پراکنده شوند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام از دیوار قلعه پایین آمد و با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگیر شدند و هیجده نفر از بزرگان آنان بدست امیرالمؤمنین علیه‏السلام به قتل رسیدند و در نتیجه بقیه تسلیم شدند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خود و فرزندان آنان را اسیر نمود و غنائم را همراه آنان به مدینه آورد.

2.فدک ملک شخصى پیامبر اکرم بر اساس حکم صریح قرآن مجید

 یهودیان فدک از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت این پیشنهاد را قبول کرد و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر این شد که «هرکس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگیرند و هرکس بر دین خود باقى بماند همه‏ى اموالش را بگیرند».
این قرارداد بین پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و یهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا بعنوان همیشه‏ى تاریخ بدان عمل شود.
این درباره‏ى جان و اموال شخصى آنان بود، و سرزمین فدک بعنوان ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درآمد و قرار شد سالیانه یکصد و بیست هزار دینار (سکه‏ى) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمایند.
ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شدن فدک بر اساس حکم صریح قرآن است، زیرا این سرزمین بدون لشکرکشى مسلمانان و بدون کوچکترین دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن مى‏فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى... فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ...»  طبق این آیه‏ى صریح قرآن سرزمینهایى که بدون لشکرکشى مسلمانان فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسلیم نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیایند، این مناطق و غنائم و اسراى آن ملک خاص حضرت است، و مسلمانان هیچ حقى در آن نخواهند داشت و حضرت بعنوان اموال شخصى خود هر تصمیمى بخواهد مى‏تواند درباره‏ى آنها بگیرد.
لذا سرزمین فدک بصورت یکپارچه از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شد که مى‏بایست مردم فدک در آن کار مى‏کردند و درآمد آن را به حضرت تسلیم مى‏نمودند و فقط اجرت دریافت مى‏کردند.

3.سند و شاهد بر ملکیت فدک

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ورقه‏اى خواست و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطایى پیامبر بنویس و ثبت کن». امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنرا نوشت، و خود حضرت با ام‏ایمن بر آن شهادت دادند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در آنجا فرمود: «ام‏ایمن زنى از اهل بهشت است». حضرت زهرا علیهاالسلام این نوشته را تحویل گرفت، و هنگام غصب فدک آنرا عیناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود.
سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه علیهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطایى فاطمه علیهاالسلام بین مردم تقسیم کردند، و بدین صورت تصرف مالکانه‏ى فاطمه علیهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند.

4.فقرا مصرف‏کنندگان درآمد فدک

 حضرت زهرا علیهاالسلام در سرزمین فدک نماینده‏اى قرار داد و کارمندانى را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام تقدیم مى‏نمود.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه‏ى طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته‏اند.
هر ساله حضرت به اندازه‏ى قوت خود برمى‏داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم مى‏کرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله این شیوه ادامه داشت
و چشمان بسیارى از نیازمندان منتظر سر رسیدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه علیهاالسلام زندگى خود را سامانى بخشند.
ده روز پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله  مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه‏ى خود صرف کردند، و کوچکترین توجهى به سابقه‏ى مفصل امر الهى و عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در مورد فدک و سندى که تنظیم شده بود و شاهدانى که گواهى دادند و آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
این تصویرى بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان، و انتقال آن به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اعطاى فدک توسط آنحضرت به فاطمه علیهاالسلام و آنچه طى چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا علیهاالسلام بعنوان دوران شیرین فدک طى شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرارسید و شیرینى گذشته را به کام فاطمه علیهاالسلام و شیعیانش تلخ کردند.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 9:3 صبح )

»» فدک

1.پیشینه‏ى تاریخى و موقعیت جغرافیایى فدک

در زمان حضرت موسى علیه‏السلام مردى عابد و زاهد و متقى و دانشمند از خصصین آنحضرت بود و به او زاهد «ذرخا» مى‏گفتند. او صفات و فضائل حضرت محمد مصطفى صلى اللَّه علیه و آله را از او مى‏شنید، و در دعا و اورادش آنحضرت را یاد مى‏کرد.
چون موسى علیه‏السلام از دنیا رفت آن مرد زاهد عبادت و ریاضت خود را بیشتر کرد. او دائم به صحرا و بیابان مى‏رفت و خدا را عبادت مى‏کرد، تا به یک وادى بین مدینه و مصر رسید که آنجا را «مدائن الحکماء» مى‏گفتند و شتران حکماى مدینه در آنجا چرا مى‏کردند، و آن وادى نزدیک مدینه بود و آب و درختى نداشت.
چون ذرخا به آنجا رسید خوشش آمد و در همانجا به عبادت مشغول شد و معبدى بنا نمود و چاه آبى کند و پیوسته به مقالات موسى علیه‏السلام و تلاوت تورات و مدح و صفات محمد صلى اللَّه علیه و آله و مهر و محبت على علیه‏السلام که در تورات مى‏خواند مشغول بود و علم هشت افلاک و رمل دانیال نبى را نیکو مى‏دانست. گاهى در اسطرلاب نظر مى‏داد و حکم مى‏کرد. در آن مکان از اعجاز محمد و على صلوات‏اللَّه‏علیهما و حرمت ذرخاء عابد چشمه‏ى پر آبى پدیدار شد، و او آن را حفر کرد تا آب آن زیاد شد. در آنجا زرع و آبادانى بنا نهاد، و عمارت ساخت و آبادى هر روز زیادتر مى‏شد تا آنکه از طرف زاهدان و عابدان و قبایل و عشایر روى به وى نهادند و در آنجا باغها و بستانها ساختند، و خانه‏ها و عمارتها بنیاد کردند، و در اندک زمانى هشت قریه‏ى آباد شد و مردم از هر سو مى‏آمدند و همچنان اضافه مى‏شدند.
عمر زاهد به پایان رسید در حالى که فرزند و فرزند زادگان وى بسیار شده بودند. هنگام مرگ دستور داد تا صندوقچه‏اى از فولاد و قفل بى‏کلید و لوحى از طلا ساختند و با دست خویش وصیت نامه‏اى در آن لوح نوشت و آن را در آن صندوق نهاد و قفل بر او زد.
بعد به فرزندان خود وصیت کرد که هزار و پانصد و پنجاه سال بعد از من پیامبرى پیدا مى‏شود که نام وى محمد است و وصى و خلیفه‏ى او پسر عموى اوست که على نام دارد و داماد او است که در تورات او را «ایلیا» گویند که شجاعى همچون او از آدم تا آخر دنیا پیدا نشود و بعد از محمد پیامبرى نباشد و بعد از على نیز وصى نباشد مگر از اولاد او. چون آنان پیدا شوند از قوم من یکى بر ایشان ایمان آورد و آنان را در خانه‏ى خود به مهمانى مى‏برد و در آن مهمانى از على معجزه‏اى ظاهر مى‏شود.
آن معجزه این است که انگشتر محمد در آن مجلس از انگشت وى به چاهى مى‏افتد و على آن را بدون آنکه به چاه رود بیرون مى‏آورد و همین صندوق را نیز از شما طلب کند. فورا صندوق را نزد وى برید که کلید این صندوق انگشت مبارک اوست که با انگشت خویشش آن را مى‏گشاید. وقتى شما این معجزه را از وصى پیامبر عربى ببینید همه بر دین وى درآیید که اگر خلاف کنید کافر از دین موسى مرده‏اید و این هشت قریه که در تصرف دارید تسلیم وى کنید که من آنها را فداى وى کرده‏ام.
این را گفت و جان بحق تسلیم کرد. آنان منتظر پیامبر آخرالزمان بودند تا آنکه یکهزار و پانصد و پنجاه سال از فوت ذرخا گذشت و آن بزرگوار عالم را به نور وجود خود منور گردانید و آوازه‏ى معجزه او هر روز بلندتر گشت و کارش قوى‏تر شد تا آنکه مکه را در دست مشرکان مکه گذاشت و به مدینه هجرت کرد.
روزى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با اصحاب خود از در خانه‏ى نواده‏ى بزرگ ذرخا عبور نمود. تا جمال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله را دید پرسید: این مرد چه کسى است؟ به او گفتند: واى بر تو! او را نمى‏شناسى؟ او پیامبر آخرالزمان است. چون پسر نام حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله را شنید و دانست که او نبى آخرالزمان است نعره‏اى زد و افتاد و بیهوش شد.
آنحضرت را از حال آن مرد با خبر نمودند. حضرت بازگشت و بر بالین او آمد. جوانى را دید که نور ایمان بر چهره‏اش نمایان بود. سر او را از زمین برداشت و بر زانوى مبارک خود نهاد و در آنجا نشست. چون قوم آن جوان این خلق را دیدند جملگى از دل محب حضرت شدند و زارى کنان بر سر آن جوان و بر گرد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جمع شدند. چون آن جوان بهوش آمد و چشم باز کرد سر خود را کنار آنحضرت دید و شهادت بر توحید و نبوت و امامت على علیه‏السلام را بر زبان جارى کرد و مادر و پدرش این قضیه را شنیدند و چیزى نگفتند.
پس برخاست و دست و پاى حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را بوسید و با یاران ایشان مصافحه کرد و به خانه‏ى خویش رفت و هر چند پدر و مادرش او را دلالت کردند که دست از اسلام بردارد سودى نبخشید و او هر روز بخدمت حضرت مى‏رسید. روزى به آنحضرت عرض کرد: یا رسول‏اللَّه، تمنا دارم دعا کنى که پدر و مادرم اسلام را قبول نمایند. فرمود: من ایشان را بطلبم و اسلام را بر ایشان عرضه کنم. عرض کرد: یا رسول‏اللَّه، ایشان با شما عداوت دارند نه بنزد شما مى‏آیند و نه اسلام را قبول مى‏کنند. اگر اجازه دهى من مهمانى برپا کنم و شما را بطلبم. چون تشریف بیاورید شاید از برکت قدوم شما و از اثر دیدار شما نور ایمان در دل آنها اثر کند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قبول نمود. آن جوان به خانه رفت و اسباب مهمانى مهیا نمود و آنگاه سراغ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد. آنحضرت برخاست و با امیرالمؤمنین علیه‏السلام و جماعتى از خاصان صحابه به خانه‏ى آن جوان به مهمانى رفتند و دیدند درون خانه گنجایش آن جماعت را ندارد.
چهار طاقنما در میان باغ بود و حوضى در میان آنها بود و در میان آنها و حوض چاه آبى بود که ذرخاى عابد کنده بود. آنان را به آنجا برد و انواع نعمتها را در آن مجلس حاضر ساخت و قوم ذرخاى عابد هم دست ادب بر سینه گذاشتند و بر خدمت ایستادند.
وقتى از خوردن غذا فارغ شدند کاغذى نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آوردند تا مهر نماید. پس خاتم را بیرون آورد تا به آن کاغذ بزند. ناگاه خاتم از دست آنحضرت در چاه افتاد.
آنان با دیدن این منظره متحیر شدند و اولاد ذرخاء زاهد که حاضر بودند وصیت جد خود را به یاد آوردند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیه‏السلام را طلب کرد و فرمود: یا على، این خاتم را از چاه بیرون آور که حلال مشکلات تو هستى.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام کنار آن چاه آمد و گفت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» و سوره فاتحه را خواند. آب چاه جوشید و بالا آمد و دیدند انگشتر بر کف آب مى‏آید. چون بالا آمد امیرالمؤمنین علیه‏السلام دست مبارک برد و انگشتر را از روى آب برداشت و بوسید و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد و قوم ذرخاى عابد چون این معجزه را از امیرالمؤمنین علیه‏السلام دیدند وصیت جد خود را به یاد آوردند و در این گفتگو بودند و منتظر آن بودند که صندوق را هم بطلبد تا بیاورند.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام رو به قوم ذرخاى زاهد کرد و فرمود: امانتى که جد بزرگ شما جهت ما گذاشته و وصیت کرده که تسلیم ما کنید بیاورید. این سخن را از امیرالمؤمنین علیه‏السلام شنیدند و رفتند و صندوق را آوردند و تسلیم آنحضرت نمودند و زمین ادب بوسیدند.
حضرت نظر کرد و صندوقى از فولاد دید که بسیار لطیف ساخته شده بود و قفل محکمى بر او زده شده بود و کلید نداشت.
حضرت صندوق را تماشا کرد و نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام گذاشت و فرمود: در صندوق را نیز تو باز کن و این معجزه را باز بنما و این را نیز تو آشکار کن. پس على علیه‏السلام دست مبارک را به دعا برداشت و چیزى خواند و سر انگشت بر آن قفل بسته زد. به قدرت حق تعالى و به ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن قفل صدایى کرد و باز شد.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام نظر کرد و لوحى دید از طلا و خطى که بر آن لوح با نقره‏ى سفید به خط عبرانى نوشته است. آن لوح را برداشت و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد.
آنحضرت نگاه کرد و دوباره به آن حضرت بازگرداند و فرمود: یا على، این لوح را نیز تو بخوان. على علیه‏السلام در لوح نظر کرد و مطلب مزبور را به خط ذرخاى زاهد در آن لوح نوشته و مهر کرده دید.
او گفته بود که بعد از هزار و پانصد و پنجاه سال، محمد صلى اللَّه علیه و آله پیامبر آخرالزمان ظاهر مى‏شود و على بن ابى‏طالب ابن‏عم و داماد و وصى وى است. یکى از ذریّه‏ى من به وى ایمان مى‏آورد و او آنها را به مهمانى مى‏برد، و انگشتر از انگشت محمد صلى اللَّه علیه و آله بیرون مى‏آید و در چاه مى‏افتد و داماد و وصى وى آن را از چاه بیرون مى‏آورد بى‏آنکه به چاه رود. سپس این صندوق را از شما مى‏طلبد. آن را نزد او ببرید و همگى اسلام را بپذیرید و اقرار به حقیقت وى نمائید که دین او ناسخ همه‏ى ادیان است، و این هشت قریه را تسلیم وى کنید که حق او است، و بر شما و بر جمیع مردم بجز اهل‏بیت او حرام است. اگر وصیت مرا عمل نکنید خداوند خصم شما باد و آنحضرت نیز خصم شما باشد و این روستاها و آبادیهاى من فداى وصى محمد صلى اللَّه علیه و آله و اهل‏بیت اوست.
وقتى آن قوم این خط و وصیت جد خویش را دیدند و شنیدند همگى اسلام آوردند و هشت قریه را فداى امیرالمؤمنین علیه‏السلام کردند و آنجا را «فداک» نام نهادند، یعنى «فداى تو». آنگاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنها را فداى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نمود.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم آنها را به فرزند خود فاطمه علیهاالسلام داد و فاطمه علیهاالسلام نیز تسلیم على علیه‏السلام کرد. پس فدک در اصل «فداک» با الف بوده که از کثرت استعمال الف آن ساقط شده است.
بعضى گفته‏اند: علت تسمیه‏ى آن به فدک به خاطر آن است که بیشتر محصول آن پنبه است و لفظ «فدک» به معناى از هم باز شدن و پراکنده شدن و حلاجى پنبه است. بعضى هم گفته‏اند به نام «فدک بن هام» اول کسى است که در فدک سکونت داشته است.


 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 8:59 صبح )

»» نقش حضرت زهرا در نبردهاى اسلام

1.فعالیتهاى تدارکاتى و پشتیبانى حضرت زهرا

در طول 10 سال حکومت پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) در مدینه 75 نبرد یا مانور نظامى (27 غزوه و 48 سریه) به وقوع پیوست. على (علیه‏السلام) به عنوان فرماندهى دلاور در تمامى غزوات و بسیارى از سرایا شرکت جست.
گاه برخى از این ماموریتهاى رزمى پیاپى به خاطر فاصله زیاد جبهه‏ها از مدینه تا حدود دو یا سه ماه بطول مى‏انجامید.
به تحقیق مى‏توان گفت، على (علیه‏السلام) بخش زیادى از زندگى 9 ساله مشترکش با فاطمه (علیهاالسلام) را در میدانهاى جهاد و یا ماموریتهاى تبلیغى گذراند. و به دور از خانه و کاشانه خود بود.
در غیاب آن حضرت، همسرش فاطمه (علیهاالسلام) به تنهایى وظیفه سنگین اداره‏ى خانه و تربیت فرزندان را به عهده داشت، و در این راستا به نحو شایسته‏اى عمل مى‏کرد تا شوى پیکارگرش با خاطرى آسوده وظیفه مقدس الهى خود را به انجام رساند.
فاطمه (علیهاالسلام) خود نیز با تمام توان براى یارى سپاه اسلام مى‏کوشید. در کارهاى خدماتى و امدادى شرکت مى‏جست. به یارى خانواده‏هاى رزمندگان و شهداء مى‏شتافت، و با خانواده شهدا همدردى مى‏کرد. او در نبردها به تهیه باند و مرهم براى مجروحین جنگ مى‏پرداخت. و گاه همراه زنان امدادگر به جبهه مى‏رفت تا در پشت خطوط مقدم عملیات، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظائف خطیرشان به مداواى جراحت محارم خویش (پدر و شوهرش) بپردازد.

2.حضرت زهرا و مداواى مجروحین جنگى

 چنانچه در حدیث صحیحى از امام صادق علیه‏السلام نقل شد، فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام هنگام شتافتن به زیارت قبور شهدا در احد (محل جنگ بین سپاه اسلام و مشرکین) را دقیقاً نشان مى‏داد و این مى‏رساند که آن حضرت در این جنگ حضور داشته، هرچند آمدن او بعد از مجروح شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله صورت گرفته باشد.
ابن ابى‏الحدید از واقدى نقل مى‏کند که:
خرجت فاطمه علیهاالسلام فى نساء، و قد رأیت الذى بوجه ابیها صلى اللَّه علیه و آله فاعتنقته، و جعلت تمسع الدم عن وجهه...
فاطمه علیهاالسلام با گروهى از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهره‏ى مجروح پدرش را دید، او را در آغوش گرفته و خون از صورت مبارکش پاک مى‏کرد. سپس آبى فراهم نمود و خونهاى چهره رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد و آبى به دست آن حضرت داد که بیاشامد، ولى ممکن نشد.
در این تاریخ آمده است: زنانى که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند، که فاطمه علیهاالسلام یکى از آنان بود، آنان نان و آب با خود حمل مى‏کردند و در کنار رزمندگان به آنها آب و نان مى‏دادند و جراحاتشان را پانسمان مى‏نمودند.
خوانندگان عزیز ملاحظه مى‏کنند که فاطمه علیهاالسلام تنها در چهارچوبه‏ى خانه زندگى ننموده، بلکه او ضمن حفظ قداست و تقوا، در هنگام لزوم به اجتماع قدم گذاشته و یارى‏رسان رزمندگان اسلام بوده است.

3.فاطمه زهرا در فتح مکه

 فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در فتح مکه نیز حضور داشت. «ام‏هانى» خواهر على (علیه‏السلام) گوید: در روز فتح مکه دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالى که آنها هنوز در خانه‏ام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى که سواره و زره پوش بود پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید میان او و ایشان ایستادم و گفتم اگر بخواهى آن دو را بکشى باید مرا هم پیش آنها بکشى! على (علیه‏السلام) بیرون رفت در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خیمه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم ولى فاطمه (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برایش گفتم، دیدم فاطمه (علیهاالسلام) از همسر خود قاطع‏تر است؛ با تعجب گفت تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟ در این هنگام رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسید و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبیدم. پیامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پیامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود که براى او آب فراهم کند و شستشو نمود. هنگامى هم که هند و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند فاطمه (علیهاالسلام)، همسر پیامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.
احتمالاً حضور فاطمه (علیهاالسلام) و برخى دیگر از زنانى که با پیامبر محرم بودند براى حفاظت از جان رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناکى همچون هند جگرخوار بظاهر براى اعلام پذیرش اسلام نزد پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) مى‏آمدند.

4.فاطمه زهرا در کنار مزار شهدا

تاریخ زندگى فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نشان مى‏دهد که او زن خانه‏نشین و پرده‏نشین نبود، بلکه به دستور و مضمون آیات و روایات زیادى، وى صله ارحام مى‏کرد و به دیدار خویشاوندان مى‏شتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و پس از مرگ آنان، فراموششان نمى‏کرد و بر مزار آنان مى‏رفت و از خداوند متعال برایشان استرحام مى‏نمود.
در حدیث صحیح السند از امام صادق علیه‏السلام نقل شده:
عاشت فاطمه بعد محمد صلى اللَّه علیه و آله خسمة و سبعین یوماً، لم ترکاشرة و لاضاحکة تأتى قبور الشهداء فى کل جمعة مرة بین الاثنین والخمیس فتقول هاهنا کان رسول‏اللَّه، و هاهنا کان المشرکون
فاطمه علیهاالسلام بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگى کرد، در حالى که خوشحال و خندان دیده نشد. او هفته‏اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهداى احد مى‏رفت و آنها را زیارت مى‏کرد و محل جنگ رسول خدا با مشرکین را دقیقاً نشان مى‏داد.
این حدیث که به سند صحیح از کافى نقل شده، مى‏رساند که فاطمه علیهاالسلام علاوه بر زیارت اهل قبور، آمدنش به مزار شهدا، شخصاً در جنگ احد نیز حضور داشت و محل را با چشمان مبارکش دیده بود...
و ابن ابى‏الحدید که یکى از دانشمندان بسیار بزرگ و محقق اهل سنت است، در این باره از واقدى نقل مى‏کند:
کانت فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله تأتیهم بین الیومین والثلاثة فتبکى عندهم و تدعو. 
فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هر دو سه روز یکبار به کنار قبور شهداى احد مى‏آمد و در آنجا گریه مى‏کرد و براى مردگان و شهدا دعا مى‏نمود. و حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
ان فاطمة کانت تأتى قبور الشهداء فى کل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحم علیه و تستغفر له.
فاطمه علیهاالسلام هر هفته صبحهاى روز شنبه به احد مى‏آمد و قبور شهدا را زیارت مى‏کرد و در کنار قبر حمزه مى‏ایستاد و براى وى دعا مى‏کرد و استرحام مى‏نمود
از این حدیثها استفاده مى‏شود که فاطمه علیهاالسلام به زیارت قبور شهدا مى‏رفت و برایشان استرحام مى‏نمود و از فداکاریهاى آنان در جنگ احد یاد مى‏کرد و به یادشان اشک مى‏ریخت. ممکن است برخیها از تعبیرهاى «دوبار و یکبار در هفته» که در روایات آمده است دچار مشکل شوند و نوعى اشکال در صحت روایات تلقى کنند، ولى باید گفت: زیارت فاطمه علیهاالسلام هفته‏اى دو یا یک بار ممکن است به تفاوت زمان باشد، که در یک مقطع، هفته‏اى دوبار مى‏رفت و بعدها هفته‏اى یکبار...





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 8:57 صبح )

»» جلوه های رفتاری و اخلاقی>ایثار و بخشش‏هاى حضرت زهرا

۱.ایثار و بخشش در شب عروسى

  امیرالمؤمنین على علیه‏السلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهریه زهرا علیهم‏السلام به خدمت رسول خدا تقدیم داشت و پیامبر بزرگوار اسلام نیز پولها را در اختیار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: «براى فاطمه جهیزیه فراهم کنند...»
از جمله خریدها بدین منظور، پیراهن عروسى بود که به هفت درهم خریدارى شده بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن کرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود....
در حالى که سلمان افسار مرکب فاطمه علیهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو به سوى خانه استیجارى که در کنار مدینه قرار گرفته بود مى‏رفتند، ناگهان کنیزى به دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله سلام کرد و از مشکلات خود سخن گفت و براى رفع نیازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست کمک نمود...
فاطمه علیهاالسلام به زنانى که دور او را گرفته بودند فرمودند: کمى آرام باشید و اطراف مرا مراقبت کنید و خود از مرکب پایین آمد و در میان کاروان زنان که مانند نگین او را محاصره کرده بودند، پیرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به کنیز سائل بخشید و خود لباس کهنه پوشید و حرکت به سوى خانه بخت را از سرگرفت...
شب زفاف به پایان رسید. رسول خدا همراه با کاسه‏اى شیر به دیدار دختر و داماد شتافت، در حالى که صبحانه میل مى‏کردند، رسول خدا فاطمه علیهاالسلام را تماشا مى‏کرد، در این حال پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوجه شد که دخترش زهرا لباس کهنه بر تن دارد، با تعجب پرسید: دخترم! چرا لباس نو نپوشیده‏اى؟
فاطمه: پدر جان! دیشب آن را به کنیزى بخشیدم که نیازمندش بود.
رسول خدا: عزیزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مى‏داشتى. فاطمه: پدرجان! این درس را از قرآن آموخته‏ام که مى‏فرماید: «در احسان کردن پیوسته چیز مطلوب و مورد علاقه‏تان را احسان کنید.
علاوه بر این، شما نیز همیشه چنین مى‏کردید...
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دیگر سخنى نگفت، ولى گویا از درون خود به دخترش عشق مى‏ورزید و از چنین ایمان و ایثارگرى او به خود مى‏بالید.
شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطره‏آمیز و بسیار حساس است. زیبایى و آراستگى عروس در چنین شبى در افکار و عشق و علاقه‏ى آتى داماد مؤثر مى‏باشد و به عنوان پایه و اساس زندگى مشترکشان به حساب مى‏آید، ولى فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام با در نظر گرفتن همه‏ى این مسائل، تنها پیرهن تازه‏اش را به سائل مى‏بخشد و خود پیرهن کهنه مى‏پوشد.

۲.گردنبند با برکت حضرت زهرا

حضرت امام صادق علیه‏السلام از طریق پدرش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى‏کند که بعد از خواندن نماز عصر در کنار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نشسته بودیم ناگه پیرمردى وارد شد و عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! گرسنه‏ام سیرم کن، عریانم بپوشان، فقیرم کمکم کن.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: برادر عرب! من چیزى در اختیار ندارم که تو را کمک کنم، ولى تو را به سراغ کسى مى‏فرستم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، او کسى است که با مال و جان ایثار مى‏کند.
هم‏اکنون برو به سراغ خانه‏ى فاطمه... عرب به همراه بلال به منزل فاطمه علیهاالسلام رفت، (در این تاریخ منزل او در کنار خانه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود) بعد از سلام و مدح اهل‏بیت وضع خود و دیدار با پیامبر را به اطلاع آن بانو رسانید. (در این حدیث آمده است که فاطمه و على علیهم‏السلام مانند خود پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود که گرسنه بودند و چیزى در اختیار نداشتند، و پیامبر الهى آگاهانه از این وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه علیهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا علیهاالسلام نخست پوستى که بر روى آن مى‏خوابیدند به عرب داد و گفت جز این در خانه چیزى نداریم، ولى عرب آن را نگرفت و پس داد. سپس فاطمه علیهاالسلام دست به گردنبند برد که یادگار و هدیه دختر حمزه سیدالشهداء بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگیر، آن را بفروش مشکل خود را برطرف کن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه امیدش را ترک گفت و به حضور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و پس از سخنانى سرانجام عمار یاسر آن را خرید و در عوض بیست دینار و دویست درهم، یک دست لباس و یک رأس مرکب داد و اعرابى فقیر را خوشحال نمود... عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر معطر ساخت و در برد یمانى گذاشت و تحویل غلامش داد و فرمود: «غلام! این گردنبند را به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله تحویل ده، تو را نیز به آن حضرت بخشیدم.»
غلام به حضور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و جریان را به عرض آن بزرگوار رسانید، رسول خدا نیز فرمود: همین گردنبند را به فاطمه علیهاالسلام برسان و تو را به فاطمه بخشیدم. غلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمد و پس از عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پیامبر این گردنبند را پدرت مرحمت کرد و مرا به تو بخشید.
فاطمه علیهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد کرد. در این هنگام غلام خندید و گفت: چه گردنبند بابرکتى؟! گرسنه را سیر کرد، عریان را پوشاند، فقیرى را غنى ساخت، برده‏اى را آزاد کرد و خود به صاحب اصلیش برگشت.

۳.ایثار در پذیرایى از مهمان عرب

مهمان‏نوازى شوهر بستگى به ایثار و پذیرایى همسر او مى‏باشد، اگر امیرالمؤمنین على علیه‏السلام مهمان‏نواز بود و از نیامدن و نرسیدن مهمان محزون مى‏گشت، یکى از عواملش اطمینان خاطر از آمادگى و پذیرایى فاطمه علیهاالسلام بوده است.
روزى عربى مستمند که از گرسنگى در رنج بود به خدمت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله رسیده، از درد گرسنگى به آن سرور شکوه کرد، حضرت نیز پیکى را به سراغ زنان خویش فرستاده، از آنان درخواست طعام کرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب چیزى براى خوردن نداریم. رسول خدا طبق معمول از دیگر مسلمانان کمک خواست، که آن مرد گرسنه را مهمان خود کنند، باز طبق معمول على علیه‏السلام اظهار آمادگى کرد و عرب را به خانه آورد و از فاطمه علیهاالسلام در این باره کمک خواست. زهرا گفت: ما طعامى- جز به اندازه‏ى خوراک یک بچه- نداریم، ولى آن را به مهمان خود مى‏دهیم و خود در گرسنگى بسر مى‏بریم.
فاطمه علیهاالسلام با توافق امیرالمؤمنین، بچه‏ها را بدون طعام- به هر طریقى بود- خوابانید و خود نیز گرسنه ماند و على علیه‏السلام چراغ را- به بهانه معیوب بودن- روشن نکرد و در تاریکى شب از مهمان پذیرایى نمود و او را سیر کرد و به مهمان چنین وانمود کرد که او نیز طعام مى‏خورد، تا مهمان متأثر نگردد.
شب به پایان رسید و صبح در مسجد حاضر شدند و با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدار نمودند. رسول خدا از دیدن على علیه‏السلام گریه کرد و گفت: دیشب ملائکه خدا از مهمان‏نوازى شما تعجب کردند و آیه نهم سوره‏ى حشر: «و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة» را در حق شما نازل کردند.
همین قضایا نشان مى‏دهد که فاطمه علیهاالسلام تا چه مقدار ایثارگر بوده و چگونه فداکارى مى‏کرده است.

۴.موقوفات و صدقات حضرت زهرا

 کلینى از ابوبصیر از حضرت امام محمدباقر علیه‏السلام روایت مى‏کند که آن حضرت برخاست و سبدى آورد و در آن بسته‏اى بود آن بسته را گشود نوشته‏اى در آن بود فرمود: این وصیت جده‏ام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که صدقات و موقوفات خود را معین و تولیت آن را به عهده امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیه‏السلام و اولاد ارشد آنها قرار داده است. موقوفات آن بانو هفت قطعه زمین محصور و محدود بود و در آن قید شده بود که این اراضى که در تصرف فاطمه است تولیت آن را به على بن ابیطالب واگذار مى‏کند و چون على از جهان رفت تولیت آن با امام حسن مجتبى و پس از او با امام حسین است و بعد از امام حسین تولیت این اراضى با بزرگترین اولاد ذکور او است از ذریه من و خدا را شاهد مى‏گیرم و مقداد بن اسود و زبیر بن عوام را نیز شاهد این صدقات قرار مى‏دهم که من (فاطمه دختر رسول خدا) گفتم و على بن ابیطالب به خط خود نگاشت. حضرت زهرا علیهاالسلام قید کرد که تولیت این موقوفات و صدقات با اولاد ارشد او و فرزندان ارشد على مرتضى علیه‏السلام باشد یعنى مخصوص نسل سادات است



 




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( سه شنبه 85/12/22 :: ساعت 9:48 صبح )

»» جلوه های رفتاری و اخلاقی>فاطمه زهرا در صحنه‏ آموزش

۱.فاطمه زهرا در صحنه‏ آموزش

دختر گرامى رسول خدا در مسائل علمى نیز مانند سایر ویژگیهاى اخلاقى و انسانى، از امتیازات بسیار بالایى برخوردار بود، زیرا آن حضرت ارتباط قوى به عالم غیب داشت و مستقیماً با جبرئیل امین و سایر ملائک به گفتگو مى‏پرداخت و اخبار گذشته و آینده جهان را از آنان دریافت مى‏داشت.
فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام در میان امت اسلامى تنها زنى است که داراى مقام ارجدار عصمت مى‏باشد و بدین وسیله علوم و آگاهیش به عالم غیب، که از علوم الهى سرچشمه مى‏گیرد، بستگى دارد و پایان و حدودى بر آن متصور نیست و تمام مسائل جهان را در کلیه‏ى دورانها مى‏دانست و آنها را مو به مو خبر مى‏داد.

۲.توانایى علمى فاطمه زهرا

 قال رسول‏اللَّه (ص): ان اللَّه جعل علیاً و زوجته و ابناءه حجج على خلقه و هم ابواب العلم فى امتى من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقیم.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: خداوند متعال على و همسر و فرزندانش را حجت مردم قرار داده و آنان درهاى علم و آگاهى در میان امت من هستند، هرکس به آنان تمسک نماید، به راه راست هدایت یافته است.
در این حدیث فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مانند امیرالمؤمنین علیه‏السلام و سایر حضرات معصومین دروازه‏ى علم و عامل هدایت مردم شناخته شده‏اند. بنابراین آن حضرت علاوه بر اینکه حجت خدا در میان امت اسلامى بوده، نقش آموزشى و پرورشیش نیز از این حدیث استفاده مى‏گردد. (من اهتدى بهم).
قال النبى لها: اى شى‏ءٍ خیر للمرأة؟ قالت: ان لاترى رجلاً و لایراها رجلٌ، فضمها الیه و قال: ذریة بعضها من بعضٍ.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام گفتند: براى زن چه چیز خوب است؟ آن حضرت فرمودند: زن مردى را نبیند و مرد نیز زن را نبیند، رسول گرامى اسلام چون این جواب صحیح را شنید، دخترش را در آغوش گرفته و فرمود: ذریه‏اى است که بعضى از بعض دیگر بهتر.
این حدیث نیز علم و آگاهى فاطمه علیهاالسلام را در بر دارد، که باعث تعجب و تحسین رسول خدا قرار گرفته است.
عن ابى‏عبداللَّه علیه‏السلام: ان فاطمة علیهاالسلام مکثت بعد رسول‏اللَّه (ص) خمسة و سبعین یوماً، و کان دخلها حزن شدید على ابیها، و کان یأتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه، و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان علىٌّ یکتب ذلک.
حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: مادرم فاطمه علیهاالسلام پس از رحلت پدرش هفتاد و پنج روز زندگى کردند، ولى در این ایام بسیار محزون بود و در فراق پدر مى‏سوخت. در طول این مدت جبرئیل به حضور زهرا مى‏رسید، و او را در عزاى پدر تسلیت مى‏گفت، و دلش را از غصه‏ها آرام مى‏ساخت و از جایگاه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اخبار او آگاهش مى‏کرد، حتى اخبار آینده را در مورد فرزندانش به اطلاع او مى‏رسانید و امیرالمؤمنین على علیه‏السلام نیز آنها را مى‏نوشت.

۳.برترى علم فاطمه زهرا بر تمام اصحاب پیامبر

عن علىٍّ علیه‏السلام قال: کنا عند رسول‏اللَّه (ص) فقال: اخبرونى اى شى‏ءٍ خیر للنساء؟ فعیینا بذلک کلنا حتى تفرقنا، فرجعت الى فاطمة علیهاالسلام فاخبرتها بالذى قال لنا رسول‏اللَّه (ص) و لیس احدٌ منا علمه و لاعرفه. فقالت: ولکنى اعرفه: خیر للنساء ان لایرین الرجال و لا یراهن الرجال، فرجعت الى رسول‏اللَّه (ص) فقلت: یا رسول‏اللَّه (ص) سألتنا: اى شى‏ءٍ خیرٌ للنساء؟ خیر لهن ان لایرین الرجال و لا یراهن الرجال، فقال (ص): من اخبرک فلم تعلمه و انت عندى؟! فقلت: فاطمة، فاعجب ذلک رسول‏اللَّه (ص) و قال: ان فاطمة بضعة منّى.
على علیه‏السلام مى‏فرمایند: ما در حضور پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بودیم، حضرت سؤالى را مطرح کردند ولى کسى جواب آن را نداشت و آن این بود که: «چه چیزى براى زنان خوب است؟»
چون من به خانه مراجعت نمودم، قضیه را به اطلاع فاطمه علیهاالسلام رساندم، آن بانوى عزیز فرمودند: من جوابش را مى‏دانم و آن اینکه: «زنان مردان را نبینند و مردها زنان را» على علیه‏السلام مى‏فرمایند چون من این جواب را از فاطمه علیهاالسلام شنیدم، به حضور پیامبر رسیده و عرض کردم: یا رسول‏اللَّه شما سؤالى فرمودید که: «چه چیز براى زنان خوب است؟» اینک من جواب آن را مى‏گویم و آن اینکه: «زنان مردان را نبینند و مردها زنان را».
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: یا على! تو هنگامى که در نزد من بودى جواب این سؤال را ندانستى. على علیه‏السلام مى‏گوید؛ جواب دادم: «من از فاطمه علیهاالسلام یاد گرفتم.» رسول خدا با تعجب فراوان از آگاهى فاطمه علیهاالسلام فرمودند: فاطمه علیهاالسلام پاره‏ى تن من است.
این حدیث به صراحت اعلان مى‏دارد که علم و آگاهى فاطمه علیهاالسلام از تمام اصحاب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیشتر بود، حتى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام نیز با آن همه توانایى علمى هرچند در مسأله بالخصوص، در برابر علم فاطمه علیهاالسلام زانو زده و از او جواب این پرسش را آموخته است، تا جایى که این مهم، باعث تعجب پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نیز گردیده است.
اگر چه ما معتقدیم که امیرالمؤمنین در تمام زمینه‏ها بر تمام انسانها، جز پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، برترى دارند. (در این مورد به کتاب آفتاب ولایت به قلم نگارنده مراجعه فرمایید).
شبیه این موضوع حدیث دیگرى است از امیرالمؤمنین که مى‏فرمایند:
رسول خدا از اصحابش سؤال کردند: «زن چیست؟» گفتند: «عورت است،» سؤال دوم را مطرح کردند که: «زن چه زمانى به خدا نزدیکتر مى‏گردد؟» کسى جواب آن را نداشت. اما چون فاطمه علیهاالسلام این سؤال را شنید، بى‏درنگ فرمود: «آن هنگامى است که زن در داخل خانه‏اش بنشیند.» پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله چون این جواب را شنیدند فرمودند: «فاطمه پاره‏ى تن من است.

۴.فاطمه زهرا در میدان تعلیم

زنى به خدمت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام شرفیاب گشت و سؤالى را مطرح ساخت و جواب آن را از حضرت شنید، سپس اجازه خواست و پرسش دوم را سؤال کرد، حضرت جواب آن را نیز داد، به همین صورت ده مسأله از بانوى عزیز اسلام آموخت ولى دیگر احساس شرمندگى کرد و بیش از آن نخواست حضرت فاطمه علیهاالسلام را مزاحمت نماید، از این جهت اجازه خواست رفع زحمت نموده و خانه فاطمه علیهاالسلام را ترک گوید.
حضرت احساس کرد؛ او از کثرت پرسشهاى خویش شرمگین گردیده و به این جهت مى‏خواهد خانه و حضور آن حضرت را ترک کند، لذا فرمودند: شما خجالت نکشید، من در برابر هر مسأله‏اى که به تو آموزش مى‏دهم پاداش دارم، پاداشى خیلى مهم و آن اینکه: «تعلیم دادن یک مسأله ارزش و ثوابش بیش از آن است. که مابین زمین تا عرش خدا را از جواهرات ارزشمند پر نمایند.»
اى زن! اگر کسى به کارگرى مشغول گردد و بار سنگینى را به دوش گرفته و به پشت بام حمل کند و در برابر آن صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، آیا در این فرض، کارگر احساس خستگى مى‏نماید؟! زن جواب داد: نه. فاطمه علیهاالسلام فرمودند: من نیز در برابر آموزشهایى که انجام مى‏دهم چنین احساسى دارم، زیرا پاداش من به مراتب بیشتر است.
این حدیث که از تفسیر امام حسن عسکرى علیه‏السلام نقل شده، مى‏رساند که زنان امت اسلامى مشکلات و سؤالات خویش را به حضرت فاطمه علیهاالسلام مراجعه مى‏کرده و پاسخ لازم را مى‏گرفتند.
حتى احادیث زیادى داریم که علاوه بر زنان، مردها نیز به طور مستقیم و یا از طریق همسرانشان از آن حضرت سؤالاتى نموده و احکام الهى را یاد مى‏گرفتند.

۵. زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟

 یا زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟ مردى زنش را به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاده و این پرسش را سؤال نمود: «آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟»
حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفته‏هاى ما عمل مى‏کنى و از آنچه تو را ممنوع کرده‏ایم ترک مى‏نمایى، شیعه ما هستى وگرنه، نه.
زن چون این پیام را به شوهرش رسانید، او شروع به گریه و ناله کرد و گفت: چه کسى از این همه گناهان دورى مى‏کند؟ من که چنین نیستم. بنابراین همیشه در آتش جهنم خواهم بود زیرا کسى که شیعه اهل‏بیت نباشد طعمه ابدى آتش قهر خدا خواهد بود. 
زن، چون مرد خود را بسیار پریشان دید، دوباره به خدمت فاطمه علیهاالسلام برگشته و واکنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع بى‏بى رسانید. فاطمه علیهاالسلام دوباره پیغام داد: به او بگو چنین فکر نکن، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نیز که به مقام شیعه بودن نمى‏رسند، همیشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتارى به بلاها و بیماریها در دنیا محو مى‏شود. بقایاى گناهانشان نیز در عرصه‏ى محشر- در اثر ترس و وحشت از آن صحنه- کم مى‏گردد و سپس در طبقات بالاى آتش جهنم نیز با عذاب محدود الهى پاک مى‏شوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پیدا مى‏کنند.
قابل توجه است که فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام پناه و مرجع فکرى و مذهبى مسلمانان بود، حتى مسلمانان مرد نیز، که نسبت به اهل‏بیت نزدیک بودند، همچون زنان مسلمان به محضر فاطمه علیهاالسلام شتافته و از حوزه‏ى علمى آن یادگار رسول خدا کسب فیض مى‏کردند و از این طریق احادیث و روایاتى را از آن بزرگوار به دیگران انتقال مى‏دادند، که سلمان، ابوذر، مقداد و... از این گروه بودند، و ما برخى سخنان سلمان را، در بحثهاى گذشته، از آن حضرت نقل نمودیم. علاوه بر اینها، سخنان دُرربار آن حضرت در جمع مهاجرین و انصار در مسجد رسول خدا و خطابه‏هاى آتشین وى در کنار زنان مدینه که به عیادتش شتافته بودند و همچنین احتیاجات ارزشمند و دشمن‏شکن آن شفیعه‏ى روز جزا، همه و همه، نشان آموزش و پرورش آن حضرت به حساب مى‏آید، که باعث بیدارى و هدایت مؤمنین و خوار و زبونى منافقین و غاصبین خلافت مى‏گردید.

۶.علم و آگاهى فضه خادمه به واسطه تربیت‏ها و آموزشهاى حضرت زهرا

توجه خوانندگان عزیز را به خادم اهل‏بیت، حضرت فضه که سالها از محضر فاطمه‏ى علیهاالسلام کسب فیض کرد جلب مى‏کنم:
فضه زنى بود فقیه و دانا، که عمر بن خطاب در حق او گفت: شَعْرَةٌ مِنْ آلِ اَبى‏طالِبٍ اَفْقَهُ مِنْ عَدِىٍّ.
یک رشته موى آل ابى‏طالب فقیه‏تر و داناتر از تمام قبیله عدى است.
لازم به توضیح است که خلیفه در مقام قضاوت بین فضّه و شوهر او (سلیک غطفان) این جمله را گفت که شوهر، از عدم موافقت فضّه در زوجیّت و مباشرت، شکوه داشت، در حالى که فضّه در مقام استبراء و کشف حال دوران عادت ماهانه بود....
مرحوم علامه مجلسى- رضوان‏اللَّه‏علیه- در مورد فضّه داستانى را نقل کرده، که علم و آگاهیش را- که قطره‏اى از علوم فاطمه‏ى زهرا مى‏باشد- ترسیم مى‏نماید:
روزى یکى از زائران بیت خدا از قافله عقب ماند و در این گیرودار متوجه زنى شد که او نیز راه گم کرده و نمى‏دانست کجا رود. مرد پرسید: «تو کیستى؟» (من انت؟)
زن با خواندن آیه‏ى هشتاد و نه سوره‏ى زخرف به او تفهیم کرد که چرا سلام نکردى؟ 
مرد: سلام علیک
زن: و علیک‏السّلام
مرد: در این صحرا چه مى‏کنى؟ «ما تصنعین ههنا؟»
زن: خدا هرکسى را هدایت کند گمراه نمى‏شود. «و من یهدالله فماله من مضل». 
(او با خواندن این آیه مرد را متوجه کرد که گم شده است.)
مرد: تو از جن هستى یا از جنس بشر؟
زن: اى بنى‏آدم! خود را مزین سازید. «یا بنى‏آدم خذوا زینتکم  یعنى من از جنس بشر هستم.»
مرد: از کجا مى‏آیى؟
زن: از راه دور «ینادون من مکان بعید؛ یعنى از مدینه مى‏آیم.»
مرد: کجا مى‏روى؟
زن: براى افراد واجد شرائط واجب است به حج روند. «ولله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا. (کنایه از اینکه عازم حج هستم.)
مرد: کى از خانه خارج شده‏اى.
زن: ما زمین و آسمان را در شش روز آفریده‏ایم. «و لقد خلقنا السموات والارض و ما بینهما فى ستة ایّام یعنى شش روز است که از مدینه خارج گشته‏ام.»
مرد: آیا میل طعام دارید؟
زن: ما آنان را جسد و بى‏روح خلق نکرده‏ایم که نیازى به خوردن نداشته باشند. «و ما جعلناهم جسدا لایأکلون الطعام با این تعبیر و خواندن آیه مى‏رساند که نیاز به غذا و خوردن دارد.» مرد به او غذا داد و سپس گفت: کمى با شتاب حرکت کن.
زن: خداوند هرکسى را به اندازه قدرتش مکلف ساخته. «لایکلف اللَّه نفساً إلا وسعها  یعنى بیش از این توانایى ندارم.»
مرد: پس بیا تو را نیز به مرکب خود سوار کنم.
زن: اگر در عالم دو خلق وجود داشت باعث فساد مى‏شد. «لو کان فیهما آلهة الا اللَّه لفسدتا  آرى سوار شدن زن و مرد به یک مرکب خطرناک است.»
مرد از مرکب خود پایین آمده و زن را بر آن سوار کرد. در این هنگام زن این آیه را خواند: «سبحان الذى سخّر لنا هذا  منزه است آن خدایى که این را براى ما مسخر کرد...» مرد مى‏گوید: بدین طریق خود را به قافله رساندیم، من از زن پرسیدم: آیا در میان کاروان کسى را دارى؟
او با خواندن آیه‏ى 26 سوره‏ى ص، 144 آل‏عمران، 12 مریم و 11 طه، که به ترتیب، نامهاى مبارک حضرت داوود، حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله، حضرت یحیى و حضرت موسى علیهم‏السلام است مرا متوجه چهار پسر خود کرد که این نامها را داشتند.
من با صداى بلند کاروان را مخاطب قرار داده و نام این افراد را خواندم، ناگاه دیدم چهار نفر جوان به نزد من آمدند، از زن پرسیدم آنان کیستند؟ او با خواندن آیه‏ى 46 سوره‏ى کهف به من فهماند که آنان پسرانم هستند.
آن جوانان به خدمت آن زن رسیدند. جوانان فوق‏العاده محبت مى‏کردند، زن از آنان با خواندن آیه‏ى بیست و شش سوره‏ى قصص خواست که به من نیکى کنند. جوانان نیز هدایا و اشیایى به عنوان تشکّر به من دادند...
من از آنان پرسیدم: این زن کیست؟
آنان گفتند: این مادر ما (فضّه)- خادمه‏ى فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام- است، که بیست سال تمام سخنان خویش را با خواندن قرآن مى‏رساند.
حالا شما خوانندگان عزیز توجه فرمایید که اگر فضه- خادمه زهرا- چنین باشد، معلم و مربى او که تمام فضائل اخلاقى و کمالات انسانى و علوم سرشار خویش را از منبع فیض بى‏منتهاى الهى کسب کرده و در دامن پر مهر نبوت و رسالت تربیت شده و شایستگى همسرى ولایت و مادرى امامت گردیده است چگونه بوده است؟!







نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( سه شنبه 85/12/22 :: ساعت 9:45 صبح )

»» جلوه های رفتاری و اخلاقی>رفتار با پدر

۱.ادب حضرت زهرا نسبت به پدر

یکى از آداب و رسوم زمان پیشین این بود که یکدیگر را به اسم صدا مى‏کردند، و این نوع خطاب نسبت به بعضى‏ها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اکرم صلوات‏اللَّه و سلامه علیه که از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود نمى‏باید مثل سایر افراد مخاطب قرار گیرد.
لذا خداوند متعال در این رابطه آیه‏اى نازل فرمود که مسلمین موظف و مکلف شدند آن حضرت را رسول‏اللَّه خطاب کنند.
در این میان حضرت فاطمه هم مى‏خواست به این برنامه عمل کند، رسول اکرم (ص) از او خواست که به پدر پدر بگوید، حدیثى که مى‏خوانید در همین رابطه است:
عن الصادق علیه‏السلام قالت فاطمة علیهاالسلام: لما نزلت: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»
(ر) هبت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم آن اقول له: یا ابة فکنت اقول: یا رسول‏اللَّه فاعرض عنى مرة او اثنتین او ثلاثا، ثم اقبل على فقال: یا فاطمة انهالم تنزل فیک و لا فى اهلک و لا فى نسلک، انت منى و انا منک.
انما نزلت فى اهل الجفاء والغلظة من قریش اصحاب البذخ والکبر، قولى: یا ابة، فانها احیى للقلب و ارضى للرب.
از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها فرمود: وقتى که آیه‏ى (لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا) یعنى پیغمبر را مثل یکدیگر صدا نزنید نازل شد، منهم ترسیدم از اینکه به آن حضرت (اى پدر) بگویم. لذا آن حضرت را یا رسول‏اللَّه مى‏گفتم.
حضرت فرمود: اى فاطمه این آیه درباره‏ى تو و خانواده‏ات و نسلت نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم، بلکه درباره‏ى جفاکاران و درشت‏خویان از قریش و گردنکشان و اهل کبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو که قلبم را زنده مى‏کند و خدا را خشنود مى‏نماید.

۲.حضرت زهرا شبیه‏ترین کس به پیامبر در نشستن و برخاستن

فاطمة (ع) تشبه رسول‏اللَّه (ص) فى قیامها و قعودها
عن عائشة ام‏المؤمنین، قالت: ما رایت احدا اشبه سمتا و خدیا برسول‏اللَّه فى قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم
قالت: و کانت اذا دخلت على النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم قام الیها فقبلها و اجلسها فى مجلسه، و کان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم اذا دخل علیها قامت من مجلسها فقبلته و اجلسته فى مجلسها.
فلما مرض النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، دخلت فاطمة فاکبت علیه فقبلته، ثم رفعت راسها فبکت ثم اکبت علیه، ثم رفعت راسها فضحکت فقلت: ان کنت لاظن ان هذه من اعقل نسائنا فاذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، قلت لها: ارایت حین اکببت علیه فرفعت راسک فضحکت، ما حملک ذلک؟!
قالت: انى اذا لبذرة اخبرنى انى اسرع اهله لحوقا به فذلک حین ضحکت.
فاطمه (س) در قیام و قعودش شبیه پیامبر (ص) است... از عایشه نقل شده است که گفت: کسى را شبیه‏تر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قیام و قعود ندیدم.
هنگامى که فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مى‏شد، پیامبر (ص) پیش پاى او قیام مى‏کرد و او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند و متقابلا هنگامى که پیامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد، فاطمه (س) پیش پاى پدر قیام کرده او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند.
چون پیامبر (ص) مریض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افکند و او را بوسید، بعد سرش را بلند کرد، و گریه کرد، دوباره خودش را به روى پدر افکند، بعد سرش را بلند کرد، و خندید.
گفتم: گمان مى‏کردم که او (فاطمه (س» داناترین زنان ما است، در حالى که او هم زنى از زنهاست.
چون پیامبر (ص) وفات یافت به او گفتم:
هنگامى که خودت را به روى رسول خدا (ص) افکندى، سپس سرت را بلند کردى و خندیدى چه شد؟ چرا خندیدى؟!
فاطمه (ع) فرمود:
من در آن هنگام مانند کسى بودم که هستى‏اش را از دست داده است. پیامبر (ص) به من خبر داد نزدیکترین کس که به او ملحق شود من هستم، در این هنگام خندیدم.

 

۳.ایثار نسبت به پدر و سایر اعضاى خانواده

فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بى‏چاره در خانه کمک و ایثار داشت، بلکه در داخل خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هر یک از خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هریک از خانواده‏ى خویش اعم از شوهر و فرزندان ایثار مى‏کرد.
فاطمه علیهاالسلام خود نمى‏خورد و على علیه‏السلام را سیر مى‏کرد، و خود گرسنه مى‏ماند و درد و رنج مى‏کشید، ولى شوهرش را متوجه نمى‏ساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را که از هجوم و ضرب مهاجمین خونخوار و منافق به خانه‏اش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشیده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پیکر پاک زهرا متوجه شد.
فاطمه علیهاالسلام به فرزندان نیز ایثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت کشید و دستاس نمود و با مهر و محبت بى‏نظیر آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پیروانش نشان داد. او در حالى که مشغول کارهاى سخت و از جمله آرد کردن جو مى‏شد، از بچه‏هاى خود نیز غفلت نمى‏کرد و با آن حال به آنان مى‏رسید و نوازش مى‏فرمود...
آرى اخلاق اصیل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگیش باید جستجو کرد، نه اخلاق بیرون مرزى و خارج از خانواده، که معمولاً در چنین مواقع، حقیقت‏یابى و حقیقت‏شناسى مشکل است، و اى بسا سر از تزویر حقه‏بازى درمى‏آورد.
زهرا تجسم ایثار به خانواده و توده‏هاى جامعه بود و در این میان از ایثارگرى او به پدرش نباید غفلت کرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذیرایى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سیر کرد، در حالى که پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود که طعامى میل نکرده بود و فاطمه علیهاالسلام دلش به حال پدر مى‏سوخت و از شدت عاطفه گریه مى‏کرد. 
از حضرت على علیه‏السلام نقل شده است:
ما مشغول کندن خندق بودیم- که بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیرى نماییم- ناگاه فاطمه علیهاالسلام به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را براى حسنین پخته بودم، اینک اینها را براى تو آوردم. پیامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین طعامى است، که در طول سه روز، پدرت میل مى‏کند.
در روزگار دیگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمى‏توانست تحمل کند، بدین منظور سر به بیوتات همسرانش زد، ولى چاره‏اى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با کمال تأسف آنجا نیز طعامى نبود، پیامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در این میان دو عدد نان و مقدارى گوشت از یکى از همسایه‏ها به دست زهرا رسید، آن بانوى ایثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و یکى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنین گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مى‏دارم.
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسیدن تحفه و طعام آگاه گشت، در این بین فاطمه علیهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غیبى را که از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش دید، زیرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى کنار هم نشسته، خوردند و سیر شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسایه‏هاى فاطمه علیهاالسلام نیز از آن بهره‏مند گشتند.
از مجموع این قضایا نتیجه مى‏گیریم که فاطمه علیهاالسلام به پدر و سایر اعضاى خانواده‏اش نیز فوق‏العاده ایثارگرى کرده و پیوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاریخ و کتب تفسیر و حدیث شیعه و سنى آمده است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مریض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر کردند که آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگیرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون یهودى کار کرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذایش را- همچون سایر اعضاى خانواده‏اش- به تربیت به مسکین، یتیم و اسیر کافر داد، و سوره‏ى دهر در حق آنان نازل شد.
و بدین طریق به جهان و جهانیان ثابت کرد که وى تا چه حدى به بچه‏هایش ایثارگر است؟ و در حق سایر مردم نیز تا آنجا ایثار کرد که سه روز گرسنگى را تحمل کرد، ولى اسیر کافر را سیر نمود.

۴.هجرت حضرت زهرا و همراهى پدر در سخت‏ترین شرائط

 هر روز فشار و آزار مشرکان بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مسلمانان شدت مى‏یافت. از سوى دیگر عده‏اى از مردم شهر مدینه مسلمان شدند و در انتظار پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) بودند. مشرکان نیز تصمیم گرفتند در شبى معین دسته‏جمعى به خانه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) یورش برند و آن حضرت را به شهادت برسانند. على (علیه‏السلام) آن شب را در بستر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) خوابید و رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) به غارى در کوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدینه هجرت نمود. 
على (علیه‏السلام) به دستور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) امانتهاى مردم را به صاحبانش رد کرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را به اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبیر، نیمه شب سوار شترها کرد  و راه مدینه را در پیش گرفت. این هجرت خطراتى در پیش داشت زیرا دشمنان در پى آنان تاختند و در بین راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسیدند. على (ع) بانوان را در پناهگاهى پیاده نمود آنگاه با شمشیر آخته بر دشمن حمله کرد و آنان گریختند.
«در این هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و سرپرستى على (ع) مسیر طولانى مکه به مدینه را در زیر آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15 ربیع‏الاول مطابق با هفتم مهر ماه به قُبا در نزدیک مدینه رسید و به خانه «سعد بن خیثمه» وارد شد خانه سعد مجاور رکن غربى و در جلو مسجد قُبا قرار داشت.

۵.همدردى با پدر

گاه دشمنان سنگدل، خاک، یا خاکستر بر سر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏پاشیدند، هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم خانه مى‏آمد، فاطمه علیهاالسلام خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک مى‏کرد. در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرمود:
دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.
در یکى از روزها، ابوجهل مشتى از اراذل مکه را تحریک کرد که به هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شکمبه‏ى گوسفندى را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامى که این کار انجام شد، ابوجهل و اطرافیان صدا به خنده بلند کردند و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بیرحم چنان آماده بود که توانائى بر دفاع نداشتند، ولى هنگامیکه این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه علیهاالسلام رسید به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش را نفرین کرد.

۶.حضرت فاطمه در جنگ احد و یارى نمودن پدر

رمضان سال سوم هجرت مى‏رسد، ولادت فرزندش حسن علیه‏السلام خاطره‏ى شیرین پیروزیهاى جنگ بدر را که در رمضان سال پیش رخ داد شیرین‏تر مى‏سازد.
چندى نگذشت که جنگ احد آغاز شد.
حمزه عموى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم سردار دلیر مسلمانان و هفتاد و چهار تن نومسلمان دیگر به شهادت مى‏رسند.
ضایعه چندان دلخراش است که خدایبزرگ ضمن آیاتى آنان را تسلیت مى‏دهد.
«ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداولها بین الناس...».
«اگر جراحتى به شما رسید به آنان هم مانند آن رسید. روزگار چنین است آن را از دست این بدست آن مى‏دهیم...».
به زهراء خبر مى‏دهند پدرش در جنگ آسیب دیده است. سنگى به چهره‏ى او رسیده و چهره‏اش را خونین ساخته است.
با دسته‏اى از زنان برمى‏خیزد. آب و خوردنى بر پشت خود برمى‏دارند و به رزمگاه مى‏روند.
زنان، مجروحان را آب مى‏دهند و زخم‏هاى آنها را مى‏بندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو مى‏دهد.
خون بند نمى‏آید. پاره بوریایى را مى‏سوزاند و خاکستر آن را بر زخم مى‏نهد تا جریان خون قطع شود.
پیغمبر در مصیبت حمزه گریان شد و زهراء هم گریست.
فاطمه علیهاالسلام هر دو یا سه روز خود را به احد مى‏رساند و بر مزار شهیدان مى‏گریست و آنان را دعا مى‏کرد. 
- به هنگام جنگ احد هنگامى که فاطمه و صفیه به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم رسیدند به آن حضرت نظر افکندند، حضرت به على علیه‏السلام فرمود عمه‏ام را از من دور نگه دارید ولى فاطمه را مانع نشوید. وقتى فاطمه علیهاالسلام به حضرت نزدیک شد و چهره‏ى حضرت را زخمى و دهان حضرت را آغشته به خون دید، فریاد زد و شروع کرد به پاک کردن خونها و مى‏گفت: خشم خداوند بر کسى که چهره‏ى رسول خدا را خونین کرده شدت یابد. 
- فاطمه علیهاالسلام فریادى زد و دستش را بر بالاى سرش گذاشت و با حالت فریاد و ناله با دیگر زنان هاشمى و قریشى از خانه بیرون آمد. 
- على علیه‏السلام با سپر خود آب مى‏آورد و فاطمه علیهاالسلام خونها را از چهره‏ى حضرت مى‏شست حصیرى را گرفته و سوزانده و خاکستر آن را بر روى زخمها مى‏پاشید.
در حاشیه‏ى بحارالانوار آمده است: على علیه‏السلام با سپر خود آب مى‏آورد، وقتى فاطمه علیهاالسلام دید خونها را که مى‏شوید بند نمى‏آید، تکه حصیرى را گرفته و آتش زد و خاکستر آن را روى زخم پاشید تا خون بند آمد.


۷.دلسوزى براى پدر به هنگام وصیت با مردم

در روزهاى واپسین زندگانى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به منبر رفت و فرمود:
هرکس از من طلبى دارد درخواست نماید. بلال در کوچه‏هاى مدینه فریاد زد که: «مردم اینک این محمد بن عبدالله است که مى‏خواهد قبل از روز قیامت قصاص شود هرکس حقى از او طلب دارد بخواهد» مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم مى‏کردید با شلاق خودتان بر شکم لخت من زدید. فرمود بیا قصاص کن، مرد گفت: همان شلاق را بیاورید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به بلال اشاره فرمود: از خانه فاطمه علیهاالسلام همان شلاق روزهاى جنگ را بیاورید، وقتى بلال درب منزل فاطمه علیهاالسلام را کوبید و ماجرا را بیان کرد حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
اى بلال پدرم با شلاق روزهاى جنگ چه مى‏خواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ بلال آنچه را که در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراء علیهاالسلام ناله‏اى زد و گفت:
واى از اى غم، براى غم و اندوه تو اى پدر بزرگوارم. غیر از تو چه کسى سرپرست فقرا و تهیدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همه‏ى دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسین علیهماالسلام بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند.

۸.به یاد پدر بعد از رحلت رسول اکرم

وقتى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از دنیا رفت، بلال مؤذن دیگر اذان نمى‏گفت.
روزى فاطمه علیهاالسلام پیغام فرستاد: آرزو دارم یک مرتبه دیگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم بلال بر طبق دستور فاطمه شروع به اذان کرد.
الله‏اکبر، الله‏اکبر- فاطمه علیهاالسلام به یاد روزگار پدر افتاد، نتوانست از گریه خوددارى کند. هنگامى که بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسول‏الله» فاطمه علیهاالسلام از شنیدن نام پدر صیحه زد و بیهوش شد. به بلال خبر دادند دیگر اذان نگو که فاطمه بیهوش شده است. بلال اذانش را قطع کرد. وقتى فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام کن، عرض کرد: اجازه بده بقیه را نگویم زیرا براى شما مى‏ترسم.
از حضرت على علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: حضرت رسول را در پیراهن مبارکش غسل دادم و فاطمه گفت:
آن پیراهن را به من نشان بده! همین که بوى پیراهن به مشام او رسید از هوش رفت: من که این حالت را از او مشاهده کردم پیراهن را از او پنهان نمودم.


۹.ناله‏هاى حضرت زهرا در فراق پدر

یا رسول‏الله، پدر جان، دریغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسیار بزرگ است تاریکى و ظلمتى که در مجالس پس از تو مشاهده مى‏گردد، و من دور مانده از جناب تو دریغ و افسوس مى‏خورم که هرچه زودتر نزد تو آیم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن امیرالمؤمنین سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بى‏مانند تو، هم او که تو او را از کودکى بزرگ و تربیت کردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترین دوستان تو و محبوبترین اصحاب تو در پیشگاه تو بود، او که در پذیرش اسلام از همه پیشى گرفته و هجرت کرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترین انسانها.
اکنون بیا و بنگر که امام برگزیده‏ى تو را اسیرگونه به طرف بیعت تحمیلى مى‏کشند و مى‏برند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم کوبیده است و گریه‏هاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگیرمان شده است.
آنگاه فریاد سختى برآورد و فرمود:
فریاد با محمدا، فریاد اى دوست.
فریاد اى پدر، فریاد اى اباالقاسم، فریاد اى احمد،
فریاد از کمى یاران و یاوران،
فریاد از ناله بسیار،
فریاد از مشکلات فراوان.
فریاد از مصیبت و اندوه زیاد،
فریاد از مصیبت جانکاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحه‏اى زد و بیهوش بر زمین افتاد.
اى أنس آیا دلتان آمد که خاک بر روى رسول خدا بریزید؟
اى پدر! دنیا به دیدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بریده و گلهاى او پژمرده است، و خشک و تر آن حکایت از شبهاى تاریک مى‏کند،
اى پدر! همواره بر تو دریغ و افسوس مى‏خورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه که جدایى پیش آمد، خواب از چشمم گریخت.
اى پدر! کیست از این پس که بیوه‏گان و مسکینان را رعایت نماید و امت را تا قیامت هدایت فرماید.
اى پدر! ما در حضرت تو عظیم و عزیز بودیم، و بعد از تو ذلیل و زبون آمدیم.
کدام سرشک است که در فراق تو روان نمى‏شود،
و کدام حزن و اندوه است که بعد از تو پیوسته نمى‏گردد،
و کدام چشم است که پس از تو سرمه‏ى خواب مى‏کشند؟
تو بودى بهار دین یزدان، و نور پیغمبران،
چه افتاد کوهسارها را که فرونمى‏ریزد،
و چه پیش آمد دریاها را که فرونمى‏رود،
چگونه است که زلزله‏ها زمین را فرونمى‏گیرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظیم و مصیبتى شگرف افتادم، و در زیر بار گران و هولناک ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگریستند، و افلاک در ایستادند، و منبر تو بعد از تو وحشت‏انگیز و بدون استفاده گشت و محراب بى‏مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشیده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زیارت تو و دعاى تو مشتاق آمد.
حضرت زهراء علیهاالسلام پس از دفن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بى‏تابانه از منزل بیرون آمد و در حالى که از گریه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه که جایگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فریادى برآورد و بیهوش نقش زمین شد.
زنان مدینه که وضع را چنان دیدند، به سوى او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالى که بر قبر پدر خیره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خویشنداریم را از دست داده‏ام و دشمنم سرزنش کننده‏ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى‏کشد.
پدر جان! یکه و تنها باقى مانده و در کار خویش حیران و سرگردانم صدایم خفته، و پشتم شکسته، و زندگیم در هم ریخته، و روزگارم تیره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انیسى نمى‏یابم، و مانعى براى گریه‏ام و یاورى براى ضعفم پیدا نمى‏کنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئیل و مکان میکائیل از بین رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گردید.
پدر عزیزم من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانى که نفسم برآید با تو گریه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پایانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فریاد اى پدر! فریاد اى پروردگار جهانیان.
حضرت زهراء علیهاالسلام با یاد روزگاران شیرین محبتهاى رسول خدا خطاب به کودکان خود مى‏فرمود: کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم که شما را عزیز و گرامى مى‏داشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مى‏گرفت؟ و نمى‏گذاشت بر روى زمین راه روید. دیگر هرگز او را نمى‏بینم که این درب منزل را باز کند، و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتارى که همواره انجام مى‏داد.

۱۰.دیدار با پدر در قیامت

جابر بن عبداللَّه انصارى از قول على بن ابیطالب علیه‏السلام نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود:
- اى پدر در روز توقفگاه بزرگ (روز قیامت) شما را کجا ملاقات کنم؟
- فرمود: اى فاطمه، کنار در بهشت، در حالى که پرچم «الحمدالله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى‏کنم.
- عرض کرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- فرمود: مرا بر حوض (کوثر) ملاقات کن، در حالى که به امتم آب مى‏دهم.
- پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا بر صراط ملاقات کن، در حالى که ایستاده‏ام و مى‏گویم پروردگار امت مرا سالم بدار - اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا نزد میزان ملاقات کن، در حالى که مى‏گویم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.
- اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا بر کنار جهنم ملاقات کن، در حالى که امتم را از شعله و زبانه‏هاى آتش منع مى‏کنم پس فاطمه علیهاالسلام خوشحال شد.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( سه شنبه 85/12/1 :: ساعت 3:40 عصر )

»» فرزندان>یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا

۱.امام حسن و یاد مادر

حضرت امام حسن (ع) دومین امام و پیشواى معصوم شیعیان و نخستین فرزند او علاقه و محبت شورانگیز و عشق وافرى نسبت به مادر عزیزش فاطمه‏ى زهرا (س) داشت. این علاقه و محبت و ابعاد و نشانه‏هاى آن را، در موارد متعددى از زندگى آن حضرت مى‏توان نشان داد، که مهمترین آنها اسناد و مکاتباتى است که در میان وى با معاویه یا استانداران و عمال و کارگزاران حکومتى او رد و بدل شده است.
در این اسناد و نامه‏ها، از زبان و قلم امام حسن (ع) بارها به وجود مادرى مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم وجود مبارک چنان مادر مقدسى را، دلیل حقانیت راه و مرام خویش شمرده است و درستى و استوارى آن را اثبات نموده است.
مرحوم سید محسن جبل عاملى، در موسوعه‏ى «اعیان‏الشیعه» به برخى از این نامه‏ها اشاره کرده است. امام در یکى از این نامه‏ها به صورت فشرده و مختصر به «زیاد بن أبیه» فرماندار غاصب معاویه غاصب مى‏نویسد:
«از حسن، فرزند فاطمه، به زیاد فرزند سمیّه! بدان که رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاک زناشویى است و نصیب زناکار (به جاى فرزند) سنگ است! والسلام»
این نامه از یک حقیقت تاریخى پرده برمى‏دارد و براى پژوهندگان حقیقت، به ویژه مورخین حقیقت‏جو، سندى محکم و مسلم است و آن این که مسأله‏ى روابط نامشروع سمیّه، زن عبیداللَّه را افشاء مى‏سازد که با ابوسفیان، آن منافق دغل‏باز و حیله‏باز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
نامه‏ى مزبور، پس از اهانتها و جسارتها و گستاخى‏هاى بى‏شرمانه، و هرزه‏درایى‏ها و یاوه‏گویى‏هاى مکررى که از سوى «زیاد» نسبت به ساحت مقدس و شامخ امام حسن (ع) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقیقت ذات و نهاد آن هرزه‏گوى هتاک را فاش ساخته و به تاریخ سپرده است.
علاوه بر این اسناد و مکاتبات، امام حسن (ع) بارها در مقام محاجه با معاویه، به اصالت نسبت و پاکى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خویش استناد کرده است. و این امر حاکى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثیر عمیق مقام شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (ع) است. دامنه‏ى این نفوذ و تأثیر تا بدانجا گسترده بود که امام بزرگوار، نه تنها در تمام طول زندگى پاک و پرثمرش، همواره به یادآور مادر و از بزرگى‏ها و قداست و عصمت او یاد مى‏کرد و حقایق ارزنده‏اى را در این باب در اختیار عاشقان اهل‏بیت (ع) قرار مى‏داد، بلکه حتى به هنگام شهادت و در آخرین لحظات زندگى نیز یاد و نام مادر و بازگویى خاطرات و محبتهاى او بر لبهایش جارى بود.
۲.امام حسین و یاد مادر

 حضرت سیدالشهداء، سرور آزادگان و قافله‏سالار کاروان جاوید شهداى حق و حقیقت، دومین فرزند او نیز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و مهر مادر داشت. علاقه وافر و محبت بیکران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر بزرگوارش، یکى از شورانگیزترین فصلهاى کتاب عشق مادر و فرزندى است.
خود آن حضرت، بارها و بارها، این عشق و علاقه‏ى بیکران و این پیوند قلبى و اخلاص شایان را، در طى سخنان گهربار و پیامها و اتمام حجتهاى شورانگیز و تاریخى و تاریخ‏ساز خویش بیان داشته و در این مورد، فصلى درخشان در تاریخ اسلام براى شیفتگان حقایق و معارف اسلامى، به جاى نهاده است.
یکى از بهترین نمونه‏ها و نشانه‏هاى این علاقه‏ى عمیق امام حسین (ع) نسبت به مادر گرامى‏اش، تجدید خاطره و تجلیل نام و یاد آن مادر یگانه در جریان انتخاب نام براى فرزندان دخترى‏اش جلوه‏گر مى‏شود. زیرا مى‏بینیم که آن حضرت، چند تن از دختران خویش را، به یاد مادر عزیزش، «فاطمه» نامگذارى کرده است که با صفتهایى چون کبرى، وسطى و صغرى تشخیص داده مى‏شدند. این امر، خود حاکى از علاقه‏ى مفرط و شدت محبت امام حسین (ع) نسبت به مادر عزیزش بوده است.
شدت عشق و علاقه‏ى سبطین پیامبر، امام حسن و امام حسین (ع) نسبت به مادر مقدسشان، به راستى که از حد توصیف بیرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چیز بود، و در پرتو مهر و شادیها عمیق‏تر و گسترده‏تر، و غم‏ها و اندوه‏ها کم‏رنگتر و قابل تحمل‏تر مى‏شدند. چنان که غم سنگین رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هرچند که بسیار عمیق و دلشکن و طاقت‏فرسا بود، در سایه‏ى وجود چنان مادر بى‏همتایى، کمتر احساس مى‏کردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در کنار مادر خود به دست مى‏آوردند. زیرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پیشامدى، بیشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بیشتر با او انس و الفت گرفته و دل‏خوش کرده بودند و پیوندى معنوى و قلبى‏شان هر روز محکمتر و ناگسستنى‏تر شده بود... تا وقتى که آن حادثه‏ى لرزاننده و دلسوز پیش آمد...
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سیاه، در آن روز بغض و اشک، در روز غم‏آلود از دست دادن مادر عزیز، به اوج خود رسید: هنگامى که حالت احتضار مادر را احساس کردند، با وجود آن همه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شکیبایى، باز نتوانستند آرام بگیرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بى‏تابى خوددارى کنند و خود را روى پیکر عطرآگین و در حال احتضار مادر نیفکنند و با سخنان گرم و پرشور، با گفتار مهرآمیز و با صداى بغض‏آلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بى‏تابى و اندوه و درددل و سوز درون خود را بیان نکنند...
در آن لحظات تلخ و غم‏آلود، تنها کوشش و فعالیت «اسماء» دختر عمیس بود که توانست آنان را از مادر جدا کند و به سراغ پدر گرامى‏شان على (ع) گسیل دارد، که تفصیل آن در کتابهاى معتبر مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است.
و از آن پس بود که همواره نام و یاد فاطمه‏ى زهرا (ع) بر زبان حسنین جارى و در دلهایشان پایدار بود...
یکى از پرشورترین یادآوریهاى امام حسین (ع) از مادر عزیزش در لحظه‏ى بسیار حساس و سرنوشت‏ساز ایام حرکت به سوى کربلا است. در آن هنگام که لحظات مى‏رفتند تا عظیم‏ترین حادثه‏ى تاریخ خونبار اسلام را در تداوم توقف‏ناپذیر خویش ثبت کنند، امام حسین (ع) با شکیبایى و متانتى که از چنان بزرگمرد جاودانه‏اى سزاوار و شایسته است، با تعبیرى بسیار زیبا و باشکوه از مادر عزیز یاد مى‏کند و با زیباترین و شایسته‏ترین کلمات، طهارت و عصمت و عظمت مادر خویش را بیان مى‏دارد. آن جا که مى‏فرماید:
«الا إن الدعى بن الدعى قد رکزنى بین اثنین، بین الذلة والسلة، هیهات منى الذلة یأبى اللَّه ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت».
(عبیداللَّه بن زیاد، مرا بین دو امر، مخیّر ساخته است (که یکى از آن دو را انتخاب کنم) یا تن به شمشیر دهم و کشته شوم، یا ذلّت و زبونى را اختیار کنم و با او بیعت نمایم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زیرا دامنهاى پاکى که مرا تربیت کرده، همواره از پذیرش ذلت إبا و اجتناب دارد. من در دامن صدیقه اطهر بار آمده‏ام، و از پستان فضیلت و شرف شیر نوشیده‏ام. خانه‏ى کوچک ما، کانون فضیلت و شخصیت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه پیدا نکرده است. من در دامنهایى تربیت شده‏ام که عمرى با آزادگى و عزت و سربلندى زندگى کرده‏اند. آنان هرگز رضایت نمى‏دهند که من زیر بار ذلّت و پستى، و قبول بیعت از فردى فرومایه همچون یزید بروم...)
آرى، حتى در آن بحبوحه‏ى مرگ و زندگى، در لحظاتى که امام مى‏دانست تا لحظات تاریخى شهادت سرخ خویش و یاران و عزیزان خانواده‏اش فاصله‏ى چندانى ندارد، باز به یاد مادر عزیز بود و افتخار مى‏کرد که در چنان دامن پاکى تربیت یافته است...
این تذکارها و یادآوریها از تمام مواقف کربلا و عاشورا در رجزها و حماسه‏ها، در شهادتها و بر سر شهداء بارها و بارها تکرار و یادآورى شده است.

۳.امام سجاد و یاد مادر

امام زین‏العابدین و فخرالساجدین، که مادر بزرگوارش را از نزدیک ندیده اما پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جلیلش به عیان دریافته و احساس کرده بود و مى‏دانست که خود نیز از فروغ تربیت و شخصیت و قداست مادر عزیز بهره‏ها برده و نورها گرفته است، علاقه‏ى شدید و پرشورى در مورد شناخت هرچه بهتر و دقیق‏تر و وسیع‏تر مادرش زهرا (ع) داشت. همواره در جستجوى آن بود که دقایق و جزئیات بیشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به عنوان بهترین نمونه و الگو براى بانوان و دوشیزگان مسلمان معرفى کند و روش زندگى و تربیت آن بانوى بى‏مانند را سرلوحه‏ى مکتب تربیتى زن در جامعه‏ى اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى والا تشویق و ترغیب نماید.
از این رو همواره در پى کشف این دقایق، به سراغ کتاب مى‏رفت که مادرش زهراى اطهر را از نزدیک دیده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پرثمرش انس گرفته و بر جزئیات آن واقف بودند.
امام سجاد (ع) روزى پاى صحبت اسماء دختر عمیس، که مدتى خدمتگزار خاندان رسالت بود و سعادت دیدار و همنشینى زهراى اطهر نصیبش شده بود، نشست. در آن روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتیاقى وافر، داستانى را این چنین توصیف کرد:
«روزى خدمت مادربزرگ شما زهرا (ع) نشسته بودم که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از در، درآمد و وارد منزل شد. زهرا (ع) مادر گرامى شما، گردن‏بندى از طلا بر سینه داشت که على (ع) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خویش براى همسرش خریدارى کرده و به آن سرور بانوان عالم هدیه کرده بود.
پیامبر اسلام، با توجه به شرایط زندگى آن روز، که قدرت مسلمین رو به افزایش و زندگى‏شان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختى‏ها و مرارتها به پایان مى‏رسید، از مشاهده‏ى آن گردن‏بند بر سینه‏ى دختر گرامى خویش خوشحال شدند. ولى با این حال، باز هم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند:
دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم که با لحنى تجلیل‏آمیز مى‏گویند «فاطمه دختر رسول‏اللَّه است»، تو را مغرور سازد و تحت تأثیر این غرور واقع شوى و پوشش ستمگران و طاغوتها و جباران را بر تن کنى!...
رسول خدا (ص) همین یک جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترک گفتند و بیرون رفتند. به محض خروج ایشان فاطمه‏ى زهرا (ع) فوراً گردن‏بند را پاره کرد و آن را از گردن فروکشید و از خود دور ساخت و دیگر هرگز آنرا به کار نبرد. بلکه خیلى زود آن گردن‏بند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش خرید و در راه خدا آزادش کرد. این خبر به گوش رسول خدا رسید و باعث خرسندى فراوان حضرتش گردید. چنانکه دخترش را بسیار دعا کرد و از این عمل خیر، ابراز رضایت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون: چنین دخترى را قربان بروم «فداها ابوها»، از دختر عزیز خویش ذکر خیر فرمود.»

۴.امام باقر و یاد مادر

از عشق و علاقه‏ى پنجمین پیشواى معصوم شیعیان، امام باقر علیه‏السلام نسبت به مادر عزیز و بزرگوارش، داستانها و روایات بسیارى نقل شده که در آنها تجلیل آن حضرت از مادر محبوب و تجدید خاطره و بیان فضایل و مکارم والاى فاطمه‏ى زهرا (ع) همواره تکرار و تأیید شده است.
در بیان شدت این علاقه، ذکر یک نمونه را به عنوان مشتى از خروار و ذره‏اى از بسیار، کافى مى‏دانم:
در حدیث آمده است که امام باقر (ع) هرگاه که گرفتار تب شدید مى‏گردید و در بستر بیمارى مى‏افتاد، آب خنک طلب مى‏کرد. وقتى آب به دستش مى‏رسید و جرعه‏اى چند از آن میل مى‏کرد، لحظه‏اى از نوشیدن بازمى‏ماند و سپس با صداى بلند، به حدى که در بیرون خانه نیز شنیده شود، از ته دل مادرش زهرا (ع) را صدا مى‏کرد و مى‏فرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسول‏اللَّه!
و بدین‏گونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفّى دل و مرهم غم و تسکین خاطر مى‏جست، و جان و روح خود را با نام زیباى محبوب و معشوق و مادر عزیز خود، عطرآگین و سکون‏آمیز مى‏ساخت. 

۵. امام صادق و یاد مادر

علاوه بر رسول خدا و امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام که زندگى روزمره و مستقیم با حضرت فاطمه علیهاالسلام داشته‏اند و از او پیش از وفات و بعد از آن بسیار یاد مى‏کردند، سایر ائمه نیز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او یاد مى‏نمودند.
ابوبصیر مى‏گوید: روزى صحبت فاطمه علیهاالسلام در میان بود، حضرت امام صادق علیه‏السلام پس از ذکر تاریخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه علیهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خلیفه دوم) از دنیا رفت، که به امر اربابش به فاطمه علیهاالسلام زد و آن حضرت بچه‏اش را سقط کرده و شدیداً مریض شد و سپس وفات نمود. (و کان سبب وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لکزها بنعل السّیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا...)
و همچنین سکونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مى‏گوید: من وارد محضر امام صادق شدم، قیافه‏ام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسید. جواب دادم: خداوند دخترى برایم داد. حضرت فرمودند: یا سکونى! سنگینى آن بر زمین و روزیش با خداست، او عمر خودش را مى‏کند و از روزى خویش مى‏خورد (تو چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام فاطمه علیهاالسلام را شنید سه بار فرمود: آه، آه، آه، گویا با شنیدن این نام تمام مصائب و مظلومیتهاى مادر را تداعى کرد و لذا دست خویش را بر پیشانیش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشته‏اى، مبادا بر وى ناسزا بگویى و یا او را لعن کنى و یا بزنى.

۶.امام موسى کاظم و یاد مادر
امام موسى بن جعفر (ع) هفتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، و قهرمان مبارزه و مقاومت و متحمل عمرى زندان و شکنجه و آزار در راه آئین و مذهب حق و حقیقت، نسبت به مادرش زهرا (ع) علاقه‏اى پرشور و عاشقانه و ارادتى شدید و خالصانه داشت.
امام معصوم همواره از مادر محبوبش و فداکاریها و مبارزات و ایثارگریها و مظلومیتش او یاد مى‏کرد و به ویژه مسأله‏ى فدک- که در مورد آن یکى از سیاه‏ترین صفحات تاریخ صدر اسلام توسط غاصبین حقوق اهل‏بیت به وجود آمد- همیشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، که با یادآورى و تشریح و تحلیل ابعاد آن، حقایق مسلمى را درباره‏ى حقانیت خاندان رسالت فاش و بیان مى‏فرمود.
داستانى که ذیلاً نقل مى‏شود، گوشه‏اى از علاقه‏ى شدید و ارتباط قلبى و معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مى‏دهد؛ و همچنین آشکار مى‏سازد که حقوق پایمال شده‏ى زهراى اطهر (ع) همواره موردنظر و توجه فرزندان گرامى‏اش قرار داشته، و آن بزرگواران پیوسته درصدد بازپس گرفتن و استیفاى حقوق مادر محبوب خویش بوده‏اند.
ابتدا باید بگوییم که: مهدى عباسى خلیفه‏ى جائر و ظالم عهد امامت موسى بن جعفر (ع)، در اوایل حکومت غاصبانه‏ى خویش، برخورد شدیدى با امام معصوم (ع) نداشت. تنها یک بار در مدینه ملاقاتى با امام داشت که طى آن، از محضر امام در مورد تحریم خمر و مسکرات که معمولاً در دربار خلفاى عباسى مصرف مى‏شد- سؤالى مطرح ساخت. در آن دیدار، خلیفه‏ى نابکار، چنان پاسخ عمیق و دقیق و عالمانه و قانع‏کننده‏اى از امام دریافت داشت که با وجود قلب سیاه و اندیشه‏ى تباه خود، باز هم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد و علم وافر و عمیق و دانش عظیم و وافر امام را مورد تأیید و تصدیق قرار ندهد.
بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (ع)، هنگامى صورت گرفت که ظاهراً مهدى درصدد رد مظالم پدرش منصور برآمده بود. یعنى ظاهراً مى‏خواست اموالى را که توسط منصور، از امام صادق (ع) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر (ع) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسید: حدود فدکى که از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چیست؟ حدود آن را برایم مشخص کنید تا به شما بازش گردانم.
امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدک تعیین کرد که درست با وسعت امپراطورى مسلمین در عهد خلافت مهدى مطابقت مى‏کرد به این ترتیب که امام فرمود:
پس تو مى‏خواهى حد و مرز فدک را بدانى؟ گوش کن تا برایت بگویم...
یک سمت آن، کوه احد؛
سمت دیگرش، عریش مصر؛
مرز سوّم آن، دریاى احمر؛
و مرز چهارمش، دومةالجندل...
مهدى در پى بیانات امام، با تغیر و پریشانى گفت: آیا همه‏ى اینها که گفتى حدود فدک است؟
امام فرمود: آرى، همه‏ى این سرزمینها از مناطقى است که با لشکرکشى و جنگ بازستانده نشده است.
مهدى از آن روز کینه و دشمنى امام را بر دل گرفت و درصدد نابودى آن حضرت برآمد، زیرا خطر را بالاى سر خود احساس کرد. او آن روز متوجه شد که هدف امام، فقط بیان حدود فدک خالى و بازپس گرفتن آن نیست؛ بلکه مراد و منظور اصلى بازستاندن حکومت و خلافت است که به زور و عنف از خاندان رسالت گرفته شده و چیزى جز غصب حقوق اهل‏بیت (ع) نبوده است. او فهمید که هنوز فرزندان على (ع) و زهرا، حق خود را فراموش نکرده‏اند و با تمام قوا درصدد استیفاى آن هستند، لذا تنها فدک را نمى‏خواهند، بلکه مى‏خواهند حکومت ظلم و جور و فساد را از بیخ و بن براندازند.
آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اینها که گفتى خیلى زیاد است».
و البته چنان که معلوم است، هرگز حقوق اهل‏بیت عصمت و طهارت را بازپس نداد، سهل است؛ که از آن پس با تمام قوا درصدد ایذا و آزار و نابودى امام (ع) برآمد و این هدف شوم را تا سرحد شهادت امام بزرگوار نیز دنبال کرد.

۷.امام رضا و یاد مادر

 امام رضا ثامن‏الائمه (ع) نیز همچون دیگر فرزندان زهراى اطهر (ع) و سلاله‏ى پاک پیامبر، علاقه شورانگیز و احترام خاص و اخلاص‏آمیزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجلیل و تکریم به عمل مى‏آورد و با اعتزاز و افتخار نام عزیزش را بر زبان جارى مى‏ساخت. شدت این شور و علاقه به حدى بود که مخالفان و بدخواهان نیز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند که از این راه، با امام وارد مذاکره و گفتگو شوند به این ترتیب براى نیل به مقاصد خود، رضایت و خشنودى امام را جلب کنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (ع) با فرزند دلبندش جوادالائمه نشسته بود و مأمون عباسى نیز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (ع) حدیثى را در مدح مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) بازگو فرمود.
مأمون نیز با شنیدن حدیث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشید از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، و او هم از جدش «ابن‏عباس» روایت کرده است که روزى ابن‏عباس خطاب به معاویه گفت: آیا مى‏دانى که چرا فاطمه (ع)، فاطمه نامگذارى شده است؟ معاویه گفت: نمى‏دانم
ابن‏عباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند که او و پیروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شده‏اند. او گفت: این سخن را من از رسول خدا (ص) شنیدم».

توضیح این سخن نیز در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: آنان کسانى هستند که بتوانند با ایمان و توحید و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شیعه بودن و پیروى از فاطمه (ع) را عملاً به اثبات رسانند، نه آن که فقط به زبان و در ظاهر خود را پیروان فاطمه بنامند.

۸.امام جوادالائمه و یاد مادر

 

امام جواد (ع)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (ع) است و در مکتب تربیتى او پرورش یافته، و طبیعى است که عشق و علاقه به مادر عزیز را نیز از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفیقانه و مهر خالصانه‏ى امام جواد (ع) نسبت به مادرش نیز همواره شعله‏هایى سرکش داشته و ورد زبانها بوده است.
در بیان این شور عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسیار گفته شده است، اما براى نمونه کافى است به حدیث کوتاهى که صاحب سفینةالبحار نقل کرده است توجه و بسنده کنیم. در آن حدیث آمده است: «امام جواد هر روز، موقع زوال روشنایى آفتاب، به مسجد نبى اکرم (ص) در مدینه مى‏آمد و صلوات و درود بر پیامبر اسلام مى‏فرستاد و مشام جان خویش را از یاد جد بزرگوارش معطر مى‏ساخت.
سپس به سراغ خانه و محل زندگى مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) که در همان نزدیکى و جوار قبر پیامبر است مى‏رفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهایت ادب و احترام، ابتدا کفشها را از پا درمى‏آورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از شور و اشتیاق و عشق، وارد آن خانه‏ى کوچک و پرنور مى‏شد و در آنجا نماز و دعا مى‏خواند و دقایقى طولانى، در حالت شور و جذبه‏ى روحانى به سر مى‏برد».
براى درک شدت این مهر و علاقه باید دانست که هرگز دیده نشد، حتى براى یکبار هم، که امام به مسجد نبوى برود ولى سراغ مادرش را نگیرد، و یا بدون راز و نیاز با روح قدسى آن بزرگوار به خانه‏ى خود برگردد.
و باز براى پیگرى و بیان گوشه‏ى دیگرى از این علاقه و ارادت امام نسبت به مادر عزیزش، کافى است که داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفت، به جوانب آن نظر افکند.
در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (ع)، بیش از پیش متوجه مى‏شویم که وى چه احترام و فضیلتى براى مادرش قاتل بوده و چگونه برترى و والایى مادر عزیز را، از هر جهت در نظر داشته است. مى‏دانیم که امام جواد (ع)، داماد خلیفه‏ى وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با «أمّ‏فضل» دختر خلیفه، که از خاندانى مرفّه و پرتجمل بود، انتظار مى‏رفت که هزاران درهم و دینار از طرف پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهریه و کابین نیز به تناسب ثروت و امکانات پدر عروس، بسیار چشمگیر باشد و قوس تصاعدى طى کند و با ارقام درشت رقم زده شود.
ولى امام جواد (ع) به خاطر علاقه و احترام و فضیلت فراوانى که براى مادرش قائل بود، حاضر نشد مهریه‏ى همسرش بیش از پانصد درهم- که همان مهریه‏ى مادرش زهرا (ع) بود- تعیین گردد.
چون او هرگز حاضر نبود مهریه‏ى همسرش از مهریه‏ى مادر ارجمندش زهرا (ع) فزونى گیرد و یک نوع برترى و فزونى تلقى گردد.


۹.امام هادى و یاد مادر

امام هادى (ع) دهمین اختر تابان آسمان ولایت و امامت و پیشواى راستین جهان اسلام نیز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت.
امام معصوم، این علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى که با ملحدین و زنادقه و دیگر گروههاى مخالف مکتب اهل‏بیت (ع) داشته است، با زیباترین بیان و رساترین کلام اظهار کرده و همواره به وجود گرامى‏اش و خاندان اهل‏بیت (ع) افتخار نموده است.
در میان دعاها و تعلیمات عالیه‏ى آن بزرگوار، جامع‏تر و گویاتر از «زیارت جامعه» را، که از تعلیمات زیبا و عمیق آن حضرت است پیدا نکردیم. امام معصوم، ارادت و علاقه‏ى خاص خویش را نسبت به مادرش زهرا (ع) و اهل‏بیت مطهر، و خاندان پاک رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زیارت جامعه بارها ابراز داشته و طى همین دعاى باشکوه فرموده است:
«سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت.
سلام و درود بر شما باد، اى مراکز رفت و آمد و فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى.
سلام و درود بر شما باد، اى پیشوایان ملل و عناصر نیکوکار و سیاستمداران پاک و تدبیرورزان امور مردم.
سلام و درود بر شما باد، اى کلیدهاى ایمان و امناى رحمان و عصاره‏ى پیامبران
سلام و درود بر شما باد، اى مراکز معرفت و شناخت خدا، و معادن حکمت الهى و رازداران اسرار بزرگ
سلام و درود بر شما باد، اى حاملان کتاب خدا، و اوصیاى پیامبر، و ذریه‏ى نسل رسول خدا، و رحمت و برکات الهى بر شما باد».

۱۰.امام حسن عسکرى و یاد مادر

امام حسن عسکرى (ع) یازدهمین پیشواى راستین جهان اسلام همواره قلبى سرشار از یاد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقه‏ى خود را نسبت به آن بزرگوار بیان مى‏فرمود. ابن شهرآشوب، صاحب «مناقب» در کتاب خود از «ابى‏هاشم» و او از امام حسن عسکرى (ع) نقل مى‏کند «که روزى خطاب به حاضران فرمودند: آیا مى‏دانید که مادرم فاطمه (ع) چرا «زهراء» (یعنى درخشنده‏رو) نامیده شدند؟
حاضران عرض کردند: چه بهتر که خودتان بفرمایید.
امام در توضیح آن نام زیبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشید، و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (ع) پرتوافکن و تابان بود، از این جهت او را زهرا و درخشنده‏رو نامیدند».


۱۱.امام زمان و یاد مادر

 حضرت ولى عصر- عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشریف- در طول عمرش بیش از سایر ائمه مظلومیت مادر را یاد مى‏کند و روزى که ظهور مى‏کند، به مدینه مى‏آید و ناله‏ها و استغاثه‏هاى فاطمه علیهاالسلام را متذکر مى‏گردد و مى‏گوید: اى مادر! امروز از قاتلانت انتقام مى‏گیرم و آنان را به سزاى اعمالشان مى‏رسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آید و با اذن خدا آن دو را زنده مى‏کند و سؤال کند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح کردید؟ بچه‏اش را کشتید؟ خانه‏اش را مورد تهاجم قرار دادید؟ سپس با شمشیرى که در دست داد آنان را به قتل مى‏رساند و جسدشان را به آتش مى‏کشد و خاکسترشان را بر باد مى‏دهد....
آرى دل نازنین امام زمان علیه‏السلام هرگز از یاد غمها و غصه‏هاى مادر بزرگوارش فاطمه علیهاالسلام آرام نمى‏گیرد و مصائب او را فراموش نمى‏کند، زیرا فاطمه علیهاالسلام حجت و اسوه‏ى ائمه خوانده شده است، و در عمر کوتاهش شدیدترین و دردناکترین مصیبتها را پشت سر گذاشته است.
یک حدیث شریف از توقیع مبارک آقا امام زمان علیه‏السلام در مورد مادرش فاطمه علیهاالسلام مى‏فرماید:
و فى ابنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله لى اسوة حسنة.
در حالات و رفتار فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
این حدیث، فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان علیه‏السلام نقل مى‏کند و مى‏رساند که فاطمه علیهاالسلام نقش رهبرى دارد و ائمه‏ى اطهار علیهم‏السلام از او سرمشق مى‏گیرند.
حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام نیز با تعبیر کلى‏تر مى‏فرمایند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علینا.
ما براى تمام مخلوقات حجت هستیم و فاطمه علیهاالسلام مادرمان حجت ما مى‏باشد.
این حدیث نیز ضمن یاد امام حسن عسکرى از مادرش، آن حضرت را پیشواى ائمه ذکر مى‏کند و بالاخره حضرت امام باقر علیه‏السلام در یک حدیث فوق‏العاده و عرفانى مى‏فرمایند: اطاعت فاطمه علیهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و انس و پرندگان و حیوانات، حتى براى انبیا و ملائکه واجب گردیده است.
(لقد کانت علیهاالسلام مفروضة الطاعة على جمیع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّیر والوحش والانبیاء والملائکة) 
این اطاعت اگر چه تکوینى است نه تشریعى، ولى عظمت فاطمه علیهاالسلام را به سایر مخلوقات جهان حتّى انبیاى پیشین در بر دارد.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( سه شنبه 85/12/1 :: ساعت 3:37 عصر )

»» فرزندان

۱.تولد امام حسن (ع)

 سالار بانوان دوازدهمین بهار زندگى را پشت سر نهاده بود که نور وجود نخستین فرزند گرانمایه‏اش، «حسن» علیه‏السلام را در وجود خویش احساس کرد، چرا که بخشى از نور امام و موهبت امامت از امیر مؤمنان به سازمان وجود او انتقال یافت و چهره‏ى نورافشان او با تجلى یافتن نور وجود حسن علیه‏السلام در وجودش بصورت روشنى نورافشان‏تر و درخشنده‏تر گردید و نام گرانمایه‏ى «زهرا» مصداق درخشنده‏ترى پیدا کرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزدیک شد و در همان روزها براى پیامبر گرامى، سفرى پیش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانه‏ى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مبارکى پرداخت که به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصیه فرمود که: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پیامبر، نخستین فرزند خانه‏ى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى دیده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارک، روز پرشکوهى بود. «اسماء بنت عمیس» در لحظات طلوع خورشید جهان‏افروز وجود حضرت مجتبى علیه‏السلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان دیگرى نیز بودند. آنان مولود مبارک را بى‏آنکه از توصیه‏ى پیامبر گرامى آگاه باشند، در پارچه‏ى زیبا و تمیزى که زرد رنگ بود قرار دادند. پیامبر گرامى از سفر بازگشت و به دیدار دخت سرفراز خویش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بیاورید. و پرسید که نامش را چه برگزیده‏اید؟
فاطمه علیهاالسلام پیش از آن به شوى گرانمایه‏اش پیشنهاد کرده بود که نامى پرشکوه و باعظمت در نظر گیرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پیامبر فرموده بود که در این مورد بر پیشواى بزرگ توحید پیشى نخواهد گرفت. از این رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.

پیام شادباش...
نوزاد نور را به نیاى گرانقدرش تقدیم داشتند و آن حضرت پس از آنکه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش کردید که از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهید؟
آن پوشش را از مولود مبارک برگرفت و پوشش سپیدى بر او افکند و رو به امیر مؤمنان نمود و پرسید: نامش را چه برگزیده‏اید؟
امیر مؤمنان گفت: ما هرگز در گزینش نام فرزندمان بر شما پیشى نمى‏گیریم.
پیامبر گرامى نیز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خویش پیشى نمى‏گیرم.
درست در این لحظات بود که آفریدگار هستى به فرشته‏ى وحى پیام داد که:
«براى بنده‏ى محبوب و پیامبر برگزیده‏ام، فرزندى ولادت یافته است. از این رو در بیت رفیع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقدیم سلام و درود و صمیمانه‏ترین تبریک‏ها و تهنیت‏ها، به او بگو که؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از این رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزین.»
فرشته‏ى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبریک و تهنیت پروردگار هستى را به پیامبر رسانید و گفت: «اى پیامبر خدا! پروردگارت دستور داده است که این مولود مبارک را به نام فرزند «هارون» نامگذارى کنید.»
پیامبر پرسید: نام او چه بود؟
فرشته‏ى وحى گفت: او «شبیر» نام داشت.
پیامبر فرمود: من به واژه‏ى عربى سخن مى‏گویم...
فرشته‏ى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرمایید.
بدینسان پیامبر مهر، نام آن پاره‏ى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و یاد خدا قرین ساخت و اقامه خواند.
هفتمین روز ولادت نور بود که پامبر گرامى دو رأس قوچ کبودرنگ به عنوان «عقیقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى کرد و یک ران یکى از آنها را همراه یک دینار به بانوى قابله داد.
سر مبارک نوزاد را تراشید و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بینوایان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به ماده‏ى خوشبو و عطرآگینى که از زعفران و چیزهایى مشابه ترکیب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، یکى از آداب و رسوم جاهلیت را به باد انتقاد گرفت و نکوهش کرد و فرمود:
«مردم عصر جاهلیت سر نوزاد را با خون رنگین مى‏نمودند که کار بسیار ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارک را بوسه‏باران ساخت و او را مورد مهر وصف‏ناپذیر خویش قرار داد...

۲.تولد امام حسین

پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى علیه‏السلام علائم و نشانه‏ها، نشانگر این بود که دومین فرزند گرانمایه‏ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه که پیامبر پیش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، دیده به جهان گشود.
در مورد ولادت حسین علیه‏السلام از امام صادق آورده‏اند که: روزى همسایگان بانوى باایمان «ام‏ایمن» نزد پیامبر آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! شب گذشته «ام‏ایمن» تا سپیده‏دم بیدار بود و مى‏گریست و همه‏ى ما را نیز ناراحت ساخته است.
پیامبر کسى را به خانه‏ى او گسیل داشت و او به محضر پیامبر شرفیاب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام‏ایمن»! خداى چشمانت را نگریاند! همسایگانت به من گزارش کرده‏اند که تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گریان بوده‏اى، چرا؟
پاسخ داد: اى پیامبر خدا! خوابى سخت و سهمگین دیدم و بخاطر آن تا سپیده‏دم گریه کردم. پیامبر فرمود: خوابت را برایم بازنمى‏گویى؟ بگو که خدا و پیامبرش به پیام آن داناترند. «ام‏ایمن» گفت: اى پیامبر خدا! بیان آن برایم گران است.
پیامبر فرمود: آنگونه که تو فکر مى‏کنى نیست، رویاى خویش را بازگو.
آن بانوى باایمان گفت: «دیشب در عالم رویا دیدم که برخى از اعضاء پیکر مقدس شما در خانه‏ى من افتاده است...»
پیامبر فرمود: خواب خوشى رفته‏اى و خواب نیکویى دیده‏اى. پیام خواب تو این است که دخت گرانمایه‏ام «فاطمه»، «حسین» را به دنیا خواهد آورد و تو هستى که او را پرستارى و نگهدارى خواهى کرد و «حسین» همان پاره‏اى از وجود من است که در خانه‏ى شما قرار مى‏گیرد.
آفرین خدا بر این کودک نورسیده
این جریان گذشت و پس از مدتى حسین علیه‏السلام از افق‏سراى امامت و رسالت طلوع کرد. «ام‏ایمن» او را در آغوش گرفت و نزد نیاى گرانقدرش پیامبر آورد. آن حضرت حسین علیه‏السلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرین خدا بر این کودک نورسیده و بر او که او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: ام‏ایمن این پیام آن رؤیاى توست.
علاوه بر خواب «ام‏ایمن» همسر «عباس»، عموى پیامبر نیز خوابى نظیر این خواب دیده بود و پیامبر گرامى نیز پیشگویى فرموده بود.
لحظات ولادت حسین علیه‏السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفیه، دختر عبدالمطلب و عمه‏ى پیامبر و نیز «اسماء بنت عمیس» و «ام‏سلمه»... حضور داشتند. پس از طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیه‏السلام پیامبر فرمود: عمه! فرزندم را بیاور!
صفیه عرض کرد: اى پیامبر خدا! تازه به دنیا آمده است و هنوز آماده نشده است...
پیامبر فرمود: خداوند او را پاک و پاکیزه ساخته است، بیاور...
آنگاه فرشته‏ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پیام خداى را تقدیم داشت و خواست که نام پسر دوم «هارون» را- که به زبان عبرى «شبیر» و به زبان عرب «حسین» گفته مى‏شد براى نوزاد مبارک برگزیند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشید وجود حسین علیه‏السلام را به نیاى گرانقدرش تبریک گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نیز به پیامبر خدا تسلیت عرض کردند.
پیامبر گرامى فرزند دلبند خویش را گرفت، زبان مبارک را در کام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مکید، به گونه‏اى گوشت بدنش از آن رویش کرد و استخوانهایش استوارى و استحکام یافت. و آورده‏اند که حسین علیه‏السلام نه از مادر شیر نوشید و نه از هیچکس دیگر. علامه «بحرالعلوم» در این مورد اینگونه سروده است:
لله مرتضع لم یرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
یعطیه ابهامه آنا فاونة...
خداى را! خداى را! کودک شیرخوارى که هرگز از پستان بانویى شیر ننوشید و شیردهنده‏ى او به خواست خدا پیامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خویش را در کام آن کودک پرشکوه مى‏نهاد و از این راه بود که سازمان وجود او به اوج کمال رسید.
درست هفتمین روز طلوع دومین اختر تابناک از افق سراى «فاطمه» بود که پیامبر دستور داد، سر کودک را تراشیدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گردید و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.

۳.آخرین غنچه حضرت زهرا و مقتل او

ولادت غم‏انگیز محسن علیه‏السلام همانا روز شهادتش نیز بود، و کیفیت شهادتش قبلاً پیشگویى شده بود.
این دلیل بر بزرگى مصیبتى است که با قتل محسن علیه‏السلام بر اسلام وارد شد و نشانه‏ى شدت غصه‏اى است که مادر دلسوخته‏اش حضرت زهرا علیهاالسلام با از دست دادن این پسر کشید.

نامش را محسن علیه‏السلام گذاشت
محسن علیه‏السلام عزیز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعیین کرده بود. اگر این آخرین گل زهرا علیهاالسلام به دنیا مى‏آمد همه به عنوان یادگار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از او یاد مى‏کردند و گرامیش مى‏داشتند.
ولى خوب شد به دنیا نیامد، چه آنکه هنوز متولد نشده اینچنین او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أمیرالمؤمنین علیه‏السلام: إنّ أسقاطکم إذا لقوکم یوم القیامة و لم تسموهم، یقول السقط لأبیه: «ألا سمیتنی و قد سمّى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً قبل أن یولد». امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: اگر فرزندان سقط شده‏ى شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشته‏اید، سقط به پدرش مى‏گوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله محسن علیه‏السلام را قبل از اینکه به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البیت إلّا و قد أسقطت جنیناً سماه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً.
اسماء مى‏گوید: وارد خانه‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام شدیم وقتى که حضرت جنین خود را سقط کرده بود؛ همان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود.
فاطمه‏ى من... سقط جنین؟!
چه سوزناک است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از شهادت یادگار خود خبر دهد و بفرماید: این شهادت در اثر ضربتى است که بر دخترم فاطمه علیهاالسلام وارد مى‏شود!
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: و تضرب و هی حامل،... و تطرح ما فی بطنها من الضرب و تموت من ذلک الضرب.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: حضرت زهرا علیهاالسلام زده مى‏شود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت فرزندى که همراه دارد سقط مى‏شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مى‏رود.

مقتل حضرت محسن علیه‏السلام
گل زهرا علیهاالسلام اول شهید شد و سپس سقط گردید! اما چگونه؟ این سؤالى است که باید جزئیات ماجرا آن را روشن کند.
مادرى که فرزند همراه دارد مواظبت زیادى مى‏خواهد. رعب و وحشتى که مهاجمین سقیفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فریادهاى بلند و بى‏ادبانه‏اى که سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى‏توانست به تنهایى باعث سقط محسن شود.
فریاد «آتش مى‏زنیم»، و صداى بر زمین انداختن هیزم، و چیدن آنها با خار مغیلان کنار دیوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله‏هایى که از زیر در و بالاى دیوار خانه دیده مى‏شد، هر خانم باردارى را نگران مى‏کرد و به وحشت مى‏انداخت.
اکنون بانویى پشت در آمده که از یک سو رحلت پدر مهربانى چون پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بار عظیمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى دیگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مى‏کند مهاجمین قصد ورود به خانه را دارند و در وضعیت فوق‏العاده خطرناکى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله‏ها به صورت او اصابت مى‏کند. در صاف نیست! چوبهاى ناهموار دارد، میخ دارد، داغ شده است! بانویى که محسن علیه‏السلام همراه اوست چگونه باید مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مى‏شکنند و صداى وحشتناکى ایجاد مى‏شود، و در به روى بانو مى‏افتد. دریاى عصمت و حیا با مهاجمین بى‏حیا روبه‏رو مى‏شود. بر دستش تازیانه مى‏زنند تا در را رها کند.
در با میخش و با ناهمواریش سینه را مى‏شکافد و خون جارى مى‏کند. استخوان پهلو از درون مى‏شکند و خون جارى مى‏شود! لابد اینها براى کشتن فرزندى که کنار این پهلو و سینه به تلاطم افتاده کم است؟!
حمله‏کنندگان سقیفه یک نفر نیستند. دستور خود را هم از پیش گرفته‏اند. آن سیلى که گوشواره را مى‏شکند، تازیانه‏اى که بازو را سیاه مى‏کند، و بر سر و کتف بانو مى‏خورد و بى‏محابا از هر سو فرود مى‏آید و خون جارى مى‏کند، پایى- که شکسته باد- بر بانوى باردار ضربه مى‏زند. آیا با همه‏ى اینها هنوز محسن علیه‏السلام زنده است؟ باید بپرسیم هنوز مادر زنده است؟!!
با این همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه کرد؟ فضه چه کمکى توانست نماید؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام چه کرد؟ بچه‏ها چه حالى داشتند؟ محسن علیه‏السلام کجا رفت؟ تاریخ، این داستان جگرسوز را با تمام تلخى‏هایش حفظ کرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش علیهماالسلام باهم و از یک سبب به شهادت رسیدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى که مرد را از پا درمى‏آورد، چه رسد به بانویى که کنار قلبش یادگار زیبایى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در آغوش گرفته است.


۴.احترام فرزندان حضرت فاطمه زهرا

خداوند احترام و محبت اهل‏بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مکلف نموده است. و شکى نیست که فرزندان فاطمه، فرزندان پیامبر و اهل‏بیت او محسوب مى‏گردند. 
لذا پیامبر گرامى اسلام در مورد احترام این عزیزان مى‏فرمایند:
انا شافع یوم القیامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذریتى و رجل بذل ماله لذریتى عند الضیق، و رجل احب ذریتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذریتى.
من در پیشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم کرد:
1- به کسانى که فرزندانم را به هر نحوى کمک کنند.
2- به اشخاصى که در مقام نیاز به کمک مالى آنان بشتابند.
3- افرادى که با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى که در رفع حاجت آنان تلاش نمایند. و در یک حدیث دیگر که شبیه این روایت است، در بند اول آن مى‏فرمایند: «کسانى که به فرزندان من بعد از من احترام کنند.» (المکرم لذریتى من بعدى...) (3)
این حدیثها مى‏رساند که احترام فرزندان فاطمه علیهاالسلام باعث خشنودى و رضایت خاطر رسول خدا گردیده و در نتیجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعکس ظلم و ستم و هرگونه بى‏احترامى به آنان، موجب خشم خدا و پیامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گردید.
چنانچه در حدیثى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پس از شمردن کیفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شیعیان آن حضرت مى‏فرمایند:
... ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.
واى از کیفر شدید کسانى که به فرزندان و شیعیان فاطمه علیهاالسلام ستم کنند.»
و بالاخره در یک فرازى از سخنان آن حضرت در این باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذریتها على النار.
فاطمه علیهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نیز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
این حدیث ضمن اینکه اشعار دارد که قوانین الهى و کیفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمه‏ى زهرا از طریق مصونیت و عصمت به کمالات عالیه رسیده است، در عین حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را نیز در بر دارد.

۵.احترام انتساب به حضرت زهرا

 اگر چه اکثر فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى شریف و بزرگوار و خدمتگزارند و در میدان علم و عمل به کمالات عالى نائل مى‏گردند و تاریخ پرافتخار شیعه نشان مى‏دهد که این عزیزان پرچم زعامت و رهبرى و مرجعیت را در اعصارى در اختیار داشته و دارند، ولى در برابر آنان ساداتى که در اثر تأثر از محیط و دوستان و همنشینان نامناسب ره به بیراه رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه علیهاالسلام را در اذهان عمومى مخدوش ساخته‏اند کم نیستند.
در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که: آیا آن دسته سادات و فرزندان فاطمه که مسیر انحراف و فساد و بدمستى را بر مسیر اجداد طاهرینشان بگمارند، در این صورت آنان نیز کیفر و آتش جهنم نخواهند دید؟!
اگر جواب مثبت باشد و چنین تفکر غلط بر جامعه حاکم گردد که اینگونه افراد منحرف با سادات پاک‏سرشت و پرهیزگار در پیشگاه خدا تفاوتى ندارند، عدل الهى و صراحت صدها آیه‏ى قرآنى و احادیث اهل‏بیت علیهم‏السلام را نادیده گرفته‏ایم، زیرا قرآن و سنّت و سیره، همگى حاکى از تقدّم پرهیزگاران و پاداش اهل عمل و کیفر و عذاب منحرفان است و سید و غیر سید و عرب و عجم و... تفاوتى ندارند.
قرآن مجید هرکسى را با عملش مى‏سنجد، (لنا اعمالنا و لکم اعمالکم) و هر شخصى را در گرو اعمالشان مى‏شناسد. (کل امرء بما کسب رهین. کل نفس بما کسبت رهینة). و به زن و مرد و صاحب هر نژادى پاداش یکسان عطا مى‏کند. (من عمل صالحا من ذکر او انثى...) و متخلفان را عادلانه به کیفر مى‏رساند و هیچ تبعیض و روابط موهوم در میان نخواهد بود. (من یعمل سوءاً یجزبه و لایجد له من دون الله ولیّا و لانصیرا) و فقط اصل اساسى در پیشگاه خدا بر مبناى تقوا استوار است. (ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم) و هیچ‏گونه قوم و خویشى با پیامبران بدون عمل صالح کارساز نخواهد بود و در این رابطه، پسر پیامبر الواالعزم از صف بندگان الهى رانده مى‏شود و ارتباط او با پدرش منفصل مى‏گردد (یا نوح انه لیس من اهلک، انّه عمل غیر صالح) و عموى پیامبر خدا مورد نفرین و لعنت پروردگار عالم قرار مى‏گیرد. (تبت یدا ابى‏لهب و تبّ...) آرى هرچه انسان به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و شخصیتهاى الهى نزدیکتر باشد، به همان نسبت تکلیف و مسئولیتش سنگین‏تر خواهد بود و بر همین اساس پروردگار عالم بر زنان پیامبر هشدار داده و مى‏فرماید: اگر شما خلافى را مرتکب شوید، دو کیفر خواهید دید، یکى در سزاى اعمال، دیگرى به جهت اینکه دامن رسول خدا را لکه‏دار کرده‏اید. (یا نساء النبى من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین...)
یادآورى این نکته ضرورى است، که آیات قرآن مجید در هر مورد نازل شود و شأن نزول آن هرچه باشد، در تکلیف و دستورات آن، همگان یکسانند. بنابراین از این آیات نتیجه مى‏گیریم که سادات و فرزندان صالح حضرت فاطمه بسیار گرامى بوده، ولى آن دسته افرادى که از نسبت و نسب خود سوءاستفاده کنند، مثل سایر مردم در پیشگاه خدا کیفر خواهند دید. هشدار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به بنى‏هاشم در کوه صفا
از امام صادق و امام باقر علیهماالسلام در دو حدیث جداگانه آمده است:
لما فتح رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله مکه قام على الصفا فقال: یا بنى‏هاشم! یا بنى عبدالمطلب! انى رسول‏اللَّه الیکم، و انى شفیق علیکم و ان لى عملى و لى رجل منکم عمله، لاتقولوا: ان محمداً منا و سندخل مدخله، فلا واللَّه ما اولیائى منکم و لامن غیرکم الا الممتقون. الا فلا اعرفکم تأتونى یوم القیامة تحملون الدنیا على رقابکم و یأتى الناس، یحملون الآخرة، الا و انى قد اعذرت الیکم فیما بینى و بینکم، و ان لى عملى و لکم عملکم.
رسول خدا پس از تسلط بر شهر مکه خویشاوندان خویش را از بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب در کوه صفا جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: من پیامبر خدا هستم در میان شما و به شما دلسوزم و از روى دلسوزى مى‏گویم که عمل من براى خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود. چنین تصور (غلط) نکنید که بگویید: محمد از ما است و ما هم با او خواهیم بود. سوگند به خدا من از شما جز پرهیزگاران را نمى‏گزینم، و چنانچه در فرداى قیامت شماها با گناه و دیگران با عمل صالح بیایند، اصلاً شماها را نخواهم شناخت. بدانید که من با این سخنان اتمام حجت نموده و گفتنیها را گفتم. من در گرو اعمالم و شما نیز در گرو اعمالتان خواهید بود.
چنانچه توجه مى‏فرمایید این حدیث، تمام خیالهاى خام برخى تصورات غلط را مردود مى‏شناسد و سادات و بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب را در صورتى که عمل صالح نداشته باشند، نفى مى‏کند و ارتباط و پیوند قرابتى را منفصل مى‏داند.
در این رابطه حضرت امام سجاد علیه‏السلام مى‏فرمایند: راى نیکوکاران بنى‏هاشم دو پاداش و گناهکارانشان نیز دو کیفر و عذاب خواهند نمود. (لمحسننا کفلان من الاجر و لمسیئنا ضعفان من العذاب)
و در دو حدیث جداگانه از امام صادق و امام رضا علیهاالسلام سؤال نمودند: اینکه پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده‏اند: «آتش بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام حرام است» چگونه است؟حضرات در جواب فرمودند: مراد از این حدیث فرزندان بلاواسطه فاطمه‏اند و آنان حسن و حسن و زینب و ام‏کلثوم علیهم‏السلام مى‏باشند. (نعم عنى بذلک الحسن والحسین و زینب و ام‏کلثوم. المعتقون من النّار هم ولد بطنها...) غیر از فرزندان بلاواسطه فاطمه، که آن هم فرزندان بى‏نظیر و پرهیزگارترین افرادند، بقیه سادات با دیگران تفاوتى ندارند و هرکس به سزاى اعمالش خواهد رسید.
تفکّرات موهوم زیدالنّار
در زمان ولایتعهدى حضرت امام رضا علیه‏السلام، برادرش زید در مدینه بر ضدّ خلیفه‏ى عباسى (مأمون) قیام کرده و عده‏اى را کشته و خانه‏هایى را به آتش کشیده و جمعى را به اسارت گرفت و به زیدالنّار موسوم شد. مأمون سپاهى را به آن شهر اعزام نموده و سرانجام زید را شکست داده و دستگیر نمودند.
محاکمه زید به امام رضا واگذار شد، حضرت او را شدیداً توبیخ کرده و فرمود: اى زید! حدیث معروف پیامبر خدا که «فرزندان فاطمه علیهاالسلام در آتش نمى‏سوزند» تو را فریب ندهد، این حدیث مخصوص حسن و حسین علیهم‏السلام و فرزندان بلاواسطه فاطمه علیهاالسلام است اگر بنا باشد که موسى بن جعفر علیه‏السلام با عمل صالح به بهشت رود و تو با گناه، نتیجه‏اش این است که فضیلت تو از پدر معصومت بیشتر باشد. این را بدان که تو آن وقت از ما اهل‏بیت هستى که مطیع خدا باشى و چنانچه چنین نباشى از ما نیستى.
چنانچه در این حدیث آمده است، زید به نسبت خود افتخار مى‏کرد (یقول نحن نحن و یفتخر علیهم) و چنین تصور مى‏نمود که او با داشتن خلاف باز هم اهل بهشت است، و امام رضا این توهم غلط را محکوم نموده و صریحاً فرمود: با این ویژگى اهل بهشت نیستى، حتّى پیوند ارتباطى زید را به اطاعت خدا و عمل صالح مشروط کرد. بنابراین آن گروه افرادى که خود را به فاطمه علیهاالسلام نسبت مى‏دهند و در عمل، خلاف آن حرکت مى‏کنند، بدون تردید مثل سایر مردم کیفر و عذاب متناسب خواهند دید.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( سه شنبه 85/12/1 :: ساعت 3:36 عصر )

»» دوران کودکی>وقایع درگذشت مادر

۱.وصیت حضرت خدیجه (س) به حضرت زهرا (س) در آخرین لحظات عمر

حضرت زهرا علیهاالسلام بهمراه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در کنار خدیجه علیهاالسلام بود و او وصیت مى‏کرد که ناگهان اشک در دیدگانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت، و گویا مى‏خواست سخنى بگوید و نمى‏توانست. فاطمه علیهاالسلام را نزدیکتر خواند بطورى که فقط این دختر پنج ساله سخنش را بشنود.
فاطمه علیهاالسلام سرش را به صورت مادر نزدیک کرد، و خدیجه علیهاالسلام آرام به گوش دخترش گفت: زهرا جان خجالت کشیدم به پدرت بگویم. بعداً تو به پدر بگو: من کفن ندارم و به قدر خریدن کفن هم دینارى ندارم. به همسر عزیزم بگو مرا در عباى خود کفن کند!!
مادرم براى اینکه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ناراحت نشود ناله نزد، ولى اشک جانسوز زهرا علیهاالسلام بیش از کلام مادرش جان پدر را آتش زد.

سلام خدا
پدر جلو آمد و در مقابل مادر نشست و فرمود: اى خدیجه، جبرئیل از سوى خدا وحى آورده که سلام مرا به خدیجه برسان و بگو: کفن خدیجه از طرف ما (از کفنهاى بهشتى) است

۲.سوز هجران مادر

خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت و این در حالى بود که فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه و بیست روز بیشتر نداشت.
در این زمان تحمل درد یتیمى براى فاطمه علیهاالسلام بسیار سخت بود.
چون حضرت خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به همراهى اصحاب او را با احترام بسیار تشییع کردند و براى خاکسپارى به قبرستان حجون آوردند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به احترم خدیجه علیهاالسلام و به منظور شکستن رسمى از رسوم جاهلیت خود به درون قبر رفت و خدیجه علیهاالسلام را که یادگار سالها رنج و مجاهدت بود به خاک سپرد.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: فاطمه علیهاالسلام از نبود مادر دلتنگى مى‏نمود. و از همگان سراغ مادر مى‏گرفت. ناامید به سراغ پدر رفت، دامان پدر را گرفته و به دور پدر مى‏گشت، که «یا ابتاه أین اُمى»؟ اى پدر جان مادرم کجاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم خواست تا پاسخ دختر کوچک خود را بدهد، اما چگونه به فاطمه‏اش خبر دهد که از این به بعد مادر را نخواهد دید؟! و از آغوش گرم و پرعطوفت مادرى چون خدیجه علیهاالسلام محروم خواهد بود؟ در همین لحظات فرشته‏ى وحى که در همه لحظات سخت یاریگر خاندان رسالت بود؛ نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه علیهاالسلام پیام آورد که: «ان ربک یأمرک ان تقرأ على فاطمة السلام» اى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم پروردگار فرمان مى‏دهد که بر فاطمه علیهاالسلام سلام برسانى و به او بگوئى که:
«ان أمُّک فى بیت من قصب کعابه من ذهب و عمده من یاقوت احمر بین آسیه امرأة فرعون و مریم بنت عمران...»
مادرت در کاخى از مروارید که اطاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است جاى دارد. او در کنار آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران دو زن از زنان برگزیده‏ى عالم میهمان نِعَم پروردگار است.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم پیغام پروردگار را به فاطمه علیهاالسلام ابلاغ کرد، فاطمه علیهاالسلام که دریاى معرفت و دانش و بینش بود. با شنیدن پیغام پروردگار آرام گرفت. و فرمود:
«ان اللَّه هو السلام و منه السلام و الیه السلام.»
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است، سلام مخصوص اوست و به او بازمى‏گردد. سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضایت خود را بر رضاى پروردگار اعلام کرد.

۳.حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها بعد از فوت مادر

فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانه‏ى پدر زندگى کرد. در این زمان خواهران فاطمه علیهاالسلام و فاطمه‏ى بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) و بعضى از زنان بنى‏هاشم در خدمتش ملازم بودند.
اما بیشتر از دیگران این فاطمه بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) بود که، همراهى فاطمه علیهاالسلام و تا حدودى کفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خواهران فاطمه علیهاالسلام و زنان بنى‏هاشم سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه علیهاالسلام کوتاهى نکرده، آرامش‏بخش او باشند. و تا حد امکان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش تسلیت‏گو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس کند.
اما فاطمه علیهاالسلام با کسى جز رسول خدا انس نمى‏گرفت و بیشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.

۴.مشکلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر

 از مشکلات و گرفتاریهایى که چهره‏ى زیبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پیامبر تیره مى‏ساخت، این بود که آن گرانمایه‏ى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهایى گرفتار آمده بود که دچار ضعف شخصیت و عقده‏ى حقارت بودند. به همین جهت نسبت به موهبت‏ها و برترى‏ها و شکوه و عظمت فاطمه علیهاالسلام حسد مى‏ورزیدند، بویژه که با چشم خود نظاره مى‏کردند که چگونه پیشواى بزرگ توحید و عدالت، دخت بى‏همتاى خویش را زیر باران عواطف و احساسات و الطاف بى‏همانند خود مى‏گیرد و بى‏نظیرترین مهرها و محبت‏ها را نثار او مى‏کند. درست اینجا بود که شعله‏هاى حسد آنان زبانه مى‏کشید و آن بحران درونى و روانى خویش را بگونه‏اى بروز و ظهور مى‏دادند.
علامه‏ى «مجلسى» از امام صادق علیه‏السلام در این مورد آورده است که: روزى پیامبر وارد خانه شد و دید که «عایشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمایه‏اش فریاد مى‏کشد که، «اى دختر خدیجه! به خدا قسم تو مى‏پندارى که مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پیامبر!!
پیامبر گرامى سخن «عایشه» را شنید. هنگامى که چشم فاطمه علیهاالسلام به چهره‏ى نورافشان پدر افتاد، باران اشک از دیدگان فروبارید اما لب نگشود. پیامبر پیشتر رفت و فرمود: دختر گرانمایه‏ى محمد! چرا گریه مى‏کنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عایشه» از مادرم سخن به میان آورد و او را تحقیر کرد...
پیامبر گرامى خشمگین شد و فرمود: هان اى «حمیرا» بس کن، بس، و از روش خویش دست بردار که خداوند در بانوى پرمهر و محبتى که فرزند آورد، خیر و برکت قرار داده است و خدیجه که درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنین بانویى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقیه»، «ام‏کلثوم» و «زینب» را ارزانى داشت و تو کسى هستى که خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزاده‏اى.
آرى متأسفانه «عایشه» موضعگیریهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» علیهاالسلام از خود به نمایش نهاد و این رویارویى‏ها نشانگر حسادت و کینه‏توزى ژرف و ریشه‏دار اوست. به گونه‏اى که از دیگران همسران پیامبر هرگز نه چنین رویارویى‏ها و موضعگیریهایى در برابر دخت سرفراز پیامبر، دیده شد و نه چنین سخنانى شنیده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامه‏ى مطالعه‏ى ماجراى غمبار «فدک» خواهى خواند که: همین بانو در برابر پدرش «ابى‏بکر» به ناروا گواهى داد که پیامبران از خود چیزى به ارث نمى‏گذارند تا بدینوسیله دخت گرانمایه‏ى پیامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نیز از لغزش‏هاى نابخشودنى او این است که هنگامى که خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسید، تبسم کرد.
3- و در بخش‏هاى آینده کتاب خواهد آمد که دخت ارجمند پیامبر به «اسماء» سفارش کرد که به «عایشه» اجازه ندهد تا در واپسین ساعات زندگى‏اش در این سرا در کنار بستر حضور یابد و نیز اجازه ندهد تا در کنار پیکر مطهرش حاضر گردد. و این نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و کردار ناهنجار نامبرده است.
و مى‏دانیم که پیامبر فرمود: «ان اللَّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگین مى‏گردد و با خشنودى او خشنود.»
یادآورى مى‏گردد که در روایتى که گذشت تصریح شده است که همه‏ى دختران بانوى بزرگ حجاز «خدیجه»، از پیامبر گرامى بودند و نه از شوهر دیگر، و تنها این روایت نیست که این نکته را بیان مى‏کند بلکه دلائل بسیار دیگرى نیز هست که همه‏ى آنان دختران حقیقى پیامبر گرامى بودند.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 7:2 عصر )

<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وقایع بعد از شهادت حضرت زهرا
یازده نکته در رابطه با فدک
وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا
احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر پس از ایراد خطبه
[عناوین آرشیوشده]