سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ثمره حکمت است و درستی از شاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دوران کودکی>وقایع درگذشت مادر

۱.وصیت حضرت خدیجه (س) به حضرت زهرا (س) در آخرین لحظات عمر

حضرت زهرا علیهاالسلام بهمراه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در کنار خدیجه علیهاالسلام بود و او وصیت مى‏کرد که ناگهان اشک در دیدگانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت، و گویا مى‏خواست سخنى بگوید و نمى‏توانست. فاطمه علیهاالسلام را نزدیکتر خواند بطورى که فقط این دختر پنج ساله سخنش را بشنود.
فاطمه علیهاالسلام سرش را به صورت مادر نزدیک کرد، و خدیجه علیهاالسلام آرام به گوش دخترش گفت: زهرا جان خجالت کشیدم به پدرت بگویم. بعداً تو به پدر بگو: من کفن ندارم و به قدر خریدن کفن هم دینارى ندارم. به همسر عزیزم بگو مرا در عباى خود کفن کند!!
مادرم براى اینکه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ناراحت نشود ناله نزد، ولى اشک جانسوز زهرا علیهاالسلام بیش از کلام مادرش جان پدر را آتش زد.

سلام خدا
پدر جلو آمد و در مقابل مادر نشست و فرمود: اى خدیجه، جبرئیل از سوى خدا وحى آورده که سلام مرا به خدیجه برسان و بگو: کفن خدیجه از طرف ما (از کفنهاى بهشتى) است

۲.سوز هجران مادر

خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت و این در حالى بود که فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه و بیست روز بیشتر نداشت.
در این زمان تحمل درد یتیمى براى فاطمه علیهاالسلام بسیار سخت بود.
چون حضرت خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به همراهى اصحاب او را با احترام بسیار تشییع کردند و براى خاکسپارى به قبرستان حجون آوردند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به احترم خدیجه علیهاالسلام و به منظور شکستن رسمى از رسوم جاهلیت خود به درون قبر رفت و خدیجه علیهاالسلام را که یادگار سالها رنج و مجاهدت بود به خاک سپرد.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: فاطمه علیهاالسلام از نبود مادر دلتنگى مى‏نمود. و از همگان سراغ مادر مى‏گرفت. ناامید به سراغ پدر رفت، دامان پدر را گرفته و به دور پدر مى‏گشت، که «یا ابتاه أین اُمى»؟ اى پدر جان مادرم کجاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم خواست تا پاسخ دختر کوچک خود را بدهد، اما چگونه به فاطمه‏اش خبر دهد که از این به بعد مادر را نخواهد دید؟! و از آغوش گرم و پرعطوفت مادرى چون خدیجه علیهاالسلام محروم خواهد بود؟ در همین لحظات فرشته‏ى وحى که در همه لحظات سخت یاریگر خاندان رسالت بود؛ نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه علیهاالسلام پیام آورد که: «ان ربک یأمرک ان تقرأ على فاطمة السلام» اى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم پروردگار فرمان مى‏دهد که بر فاطمه علیهاالسلام سلام برسانى و به او بگوئى که:
«ان أمُّک فى بیت من قصب کعابه من ذهب و عمده من یاقوت احمر بین آسیه امرأة فرعون و مریم بنت عمران...»
مادرت در کاخى از مروارید که اطاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است جاى دارد. او در کنار آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران دو زن از زنان برگزیده‏ى عالم میهمان نِعَم پروردگار است.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم پیغام پروردگار را به فاطمه علیهاالسلام ابلاغ کرد، فاطمه علیهاالسلام که دریاى معرفت و دانش و بینش بود. با شنیدن پیغام پروردگار آرام گرفت. و فرمود:
«ان اللَّه هو السلام و منه السلام و الیه السلام.»
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است، سلام مخصوص اوست و به او بازمى‏گردد. سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضایت خود را بر رضاى پروردگار اعلام کرد.

۳.حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها بعد از فوت مادر

فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانه‏ى پدر زندگى کرد. در این زمان خواهران فاطمه علیهاالسلام و فاطمه‏ى بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) و بعضى از زنان بنى‏هاشم در خدمتش ملازم بودند.
اما بیشتر از دیگران این فاطمه بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) بود که، همراهى فاطمه علیهاالسلام و تا حدودى کفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خواهران فاطمه علیهاالسلام و زنان بنى‏هاشم سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه علیهاالسلام کوتاهى نکرده، آرامش‏بخش او باشند. و تا حد امکان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش تسلیت‏گو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس کند.
اما فاطمه علیهاالسلام با کسى جز رسول خدا انس نمى‏گرفت و بیشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.

۴.مشکلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر

 از مشکلات و گرفتاریهایى که چهره‏ى زیبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پیامبر تیره مى‏ساخت، این بود که آن گرانمایه‏ى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهایى گرفتار آمده بود که دچار ضعف شخصیت و عقده‏ى حقارت بودند. به همین جهت نسبت به موهبت‏ها و برترى‏ها و شکوه و عظمت فاطمه علیهاالسلام حسد مى‏ورزیدند، بویژه که با چشم خود نظاره مى‏کردند که چگونه پیشواى بزرگ توحید و عدالت، دخت بى‏همتاى خویش را زیر باران عواطف و احساسات و الطاف بى‏همانند خود مى‏گیرد و بى‏نظیرترین مهرها و محبت‏ها را نثار او مى‏کند. درست اینجا بود که شعله‏هاى حسد آنان زبانه مى‏کشید و آن بحران درونى و روانى خویش را بگونه‏اى بروز و ظهور مى‏دادند.
علامه‏ى «مجلسى» از امام صادق علیه‏السلام در این مورد آورده است که: روزى پیامبر وارد خانه شد و دید که «عایشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمایه‏اش فریاد مى‏کشد که، «اى دختر خدیجه! به خدا قسم تو مى‏پندارى که مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پیامبر!!
پیامبر گرامى سخن «عایشه» را شنید. هنگامى که چشم فاطمه علیهاالسلام به چهره‏ى نورافشان پدر افتاد، باران اشک از دیدگان فروبارید اما لب نگشود. پیامبر پیشتر رفت و فرمود: دختر گرانمایه‏ى محمد! چرا گریه مى‏کنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عایشه» از مادرم سخن به میان آورد و او را تحقیر کرد...
پیامبر گرامى خشمگین شد و فرمود: هان اى «حمیرا» بس کن، بس، و از روش خویش دست بردار که خداوند در بانوى پرمهر و محبتى که فرزند آورد، خیر و برکت قرار داده است و خدیجه که درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنین بانویى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقیه»، «ام‏کلثوم» و «زینب» را ارزانى داشت و تو کسى هستى که خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزاده‏اى.
آرى متأسفانه «عایشه» موضعگیریهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» علیهاالسلام از خود به نمایش نهاد و این رویارویى‏ها نشانگر حسادت و کینه‏توزى ژرف و ریشه‏دار اوست. به گونه‏اى که از دیگران همسران پیامبر هرگز نه چنین رویارویى‏ها و موضعگیریهایى در برابر دخت سرفراز پیامبر، دیده شد و نه چنین سخنانى شنیده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامه‏ى مطالعه‏ى ماجراى غمبار «فدک» خواهى خواند که: همین بانو در برابر پدرش «ابى‏بکر» به ناروا گواهى داد که پیامبران از خود چیزى به ارث نمى‏گذارند تا بدینوسیله دخت گرانمایه‏ى پیامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نیز از لغزش‏هاى نابخشودنى او این است که هنگامى که خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسید، تبسم کرد.
3- و در بخش‏هاى آینده کتاب خواهد آمد که دخت ارجمند پیامبر به «اسماء» سفارش کرد که به «عایشه» اجازه ندهد تا در واپسین ساعات زندگى‏اش در این سرا در کنار بستر حضور یابد و نیز اجازه ندهد تا در کنار پیکر مطهرش حاضر گردد. و این نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و کردار ناهنجار نامبرده است.
و مى‏دانیم که پیامبر فرمود: «ان اللَّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگین مى‏گردد و با خشنودى او خشنود.»
یادآورى مى‏گردد که در روایتى که گذشت تصریح شده است که همه‏ى دختران بانوى بزرگ حجاز «خدیجه»، از پیامبر گرامى بودند و نه از شوهر دیگر، و تنها این روایت نیست که این نکته را بیان مى‏کند بلکه دلائل بسیار دیگرى نیز هست که همه‏ى آنان دختران حقیقى پیامبر گرامى بودند.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 7:2 عصر )

»» دوران کودکی>دوران کودکى حضرت زهرا(س)

۱.دوران شیرخوارگى حضرت زهرا (س)

هنگامى که فاطمه علیهاالسلام را تمیز و پاکیزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خدیجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان کوچک نوزاد عزیزش نهاد و از شیره‏ى جان سیرش کرد تا به خوبى رشد و نمو نماید.
خدیجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود که بدون هیچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شیر مادر که خدا برایش مهیا ساخته محروم سازد. خدیجه خود مى‏دانست یا از پیغمبر شنیده بود که براى تغذیه و بهداشت اطفال هیچ غذائى بهتر از شیر مادر نیست 
زیرا شیر مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او کاملاً هماهنگى و تناسب دارد، کودک مدت نه ماه در رحم مادر، شریک غذا و هوا و خون او بوده و مستقیما از مادرش ارتزاق مى‏کرده است. و از این جهت، ترکیبات مخصوص شیر مادر، با ساختمان ویژه طفل کاملاً تناسب دارد. علاوه بر این، در شیر مادر تقلب راه ندارد و میکربهاى بیمارى‏زا در آن نیست.
خدیجه چون مى‏دانست که آغوش پر مهر و محبت مادر و شیر خوردن کودک از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آینده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثیرات قابل توجهى دارد، ترجیح داد که فاطمه عزیز را در آغوش گرم خویش پرورش دهد و به وسیله‏ى شیر پاک خودش که از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضیلت و بردبارى و فداکارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غیر از شیر پستان خدیجه، شیر دیگرى مى‏توانست چنین عنصر پاک و کانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و میوه‏ى پربرکت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شیرخوارگى و ایام کودکى زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثیرات شایانى داشته است. زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده که محیط نشو و نماى کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او کاملاً مؤثر مى‏باشند. (از این جهت، ناچاریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآور شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکى مواجه بود. یک تنه مى‏خواست با جهان کفر و بت‏پرستى مبارزه کند. تا چند سال مخفیانه تبلیغ مى‏کرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى کند. بعداً از جانب خدا دستور رسید که مردم را آشکارا به دین اسلام دعوت کن و از مشرکین باک مدار. 
پیغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علنى کرد. آشکارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آیین مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علنى شد اذیت و آزار دشمنان نیز شدت یافت. رسول خدا را اذیت مى‏کردند. مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ریگهاى داغ مى‏خوابانیدند و سنگهاى سنگین روى سینه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏کشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب کشیدند که بستوه آمده جانشان به لب رسید. به طوریکه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به کشور دیگرى هجرت نمایند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند.
وقتى کفار بوسیله‏ى اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل مى‏کنند ولى دست از عقیده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصمیم گرفتند که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناک آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى که «شعب ابوطالب» نامیده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و سایر بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از کشتن رسول خدا ناامید شدند زندانیان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى که بطور قاچاق برایشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فریاد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانى و در چنین محیط خطرناک و وحشت‏آورى به دنیا آمد و رشد و نمود کرد. خدیجه‏ى کبرى در چنین اوضاع و شرائطى نوزاد عزیرش را شیر مى‏داد. مدتى از ایام شیرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شیر خوردن بازگرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطى غذاخور شد. هنگامى که سخن گفتن یاد مى‏گرفت فریاد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنید. در وسط شب که از خواب بیدار مى‏شد خویشانش را مى‏دید که با شمشیرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیهاالسلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزى ندید و از دنیاى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود که پیغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات یافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جدید و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراک و پوشاک و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.

۲.رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)

دوران کودکى فاطمه زهرا (ع) همزمان با یکى از پرشکوه‏ترین دوره‏هاى تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و کل تاریخ بشریت است. چرا که وقتى آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود که دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مى‏رفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مکان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانى کند و درست به همین دلیل همزمان بودن دوران کودکى فاطمه (ع) با چنان برهه‏ى عظیمى از تاریخ است که مى‏بینیم سنین کودکى آن میوه‏ى دل پیامبر، با دردها و رنج‏ها و مرارت‏هاى بسیار نیز توأم است. زیرا وى در خانواده‏اى به دنیا آمده بود که آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقایى و سرورى تمام جهان بشریت برگزیده و مبعوث شده بود و همین امر موجب گشته بود که آقاى آن خانه و سرور عالمیان مورد حقد و حسد و خشم و کینه‏ى گروهى از نابکارترین و سیاه‏دل‏ترین مشرکین و کفار زمان قرار گیرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و کینه‏ى دشمنان قرار داشت، وقتى که دشمنان، تمامى پیروان و یاران و دوستان او را نیز از آزار و ایذاء در امان نمى‏گذاشتند، پیداست که خانواده‏ى آن بزرگوار نیز از آن همه رنج و عذاب مصونیت نداشت و در این میان شاید بتوان گفت که طفل خردسال پیامبر، به دلیل همان طفولیت و حساسیت روحى، سنگینى، بار عذاب و ایذاء مشرکین و کفار را بیش از دیگران بر شانه‏هاى لطیف و شکننده‏ى خود احساس مى‏کرد.
با این همه، آشکار است که فاطمه (ع) از همان آغاز طفولیت همزمان با رشد و شکوفایى آئین عالمگیر اسلام، ناظر آن همه تلاش‏ها و کوشش‏هاى پرثمر پدر گرامى و فداکارش و شاهد همراهى‏ها و ایثارگریهاى مادر رنجدیده و وفادارش بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مى‏دید و با احساس لطیف کودکانه‏اش درمى‏یافت که پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشکلات عظیم روبرو مى‏گردند و با چه اتکاء و اتکال بى‏مانندى به عنایات الهى در برابر مصایب ایستادگى مى‏کنند، و با چه روحیه‏ى پرتوان و قلب سرشار از امید و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاریهاى مسلمانان زجر دیده، با جدیت و تلاش گام برمى‏دارند در هر گام به شاهد موفقیت نزدیکتر مى‏شوند.
در آن دوران، هم پیامبر گرامى و خانواده‏ى ارجمندش و هم تمامى مسلمین و یارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرک قرار داشتند. مشرکین به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى‏دادند، شکنجه مى‏کردند، زیر ضربه‏هاى تازیانه مى‏گرفتند زخم مى‏زدند، از خانه و کاشانه خود مى‏راندند، در محاصره‏ى اقتصادى قرار مى‏دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود. و فاطمه (ع) نیز در اوج آن تلخى‏ها و مشکلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنج‏آمیز و مرارتهاى طاقت‏سوز را مى‏دید و لمس مى‏کرد. آواى دردناک و ناله‏هاى سینه‏سوز مسلمین مستضعف را که روى صخره‏هاى سوزان عربستان به این سوى و آن سوى کشیده مى‏شدند، با گوش جان مى‏شنید. ولى دریغا که نمى‏توانست پدر بزرگوار خود و یاران اسلام را یارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهایى بخشد. از این رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنه‏هاى دردناک بود و از درد و بى‏تابى به خود مى‏پیچید. او آن همه ناراحتى‏ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مى‏کرد، و روح حساس و ظریفش متأثر و متألم مى‏شد، حال آن که مجال و توان فریاد کشیدن هم نداشت. همه‏ى دردها را به درون سینه مى‏ریخت و بغضهاى گلوگیرش را فرومى‏خورد و دم برنمى‏آورد. فقط گاهى شبها که از صداى ناله و ضجه کودکان گرسنه و آواى دردآلود بیچارگان و مستضعفان بیدار مى‏ماند، چشم به ستاره‏هاى آسمان شفاف عربستان مى‏دوخت و در عالم کودکى اشک مى‏ریخت.
او در آن سنین طفولیت و شکنندگى، رنج همه‏ى مسلمین و محرومین را مى‏دید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را که به تنهایى بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهاى خود، بار غم دیگران را نیز بر دل مى‏گرفت و بر دوش مى‏کشید. پدر عالیقدرش را مى‏دید که چگونه یکى از نابکاران حیوان صفت قریش، مشت‏هاى خود را پر از خاک و خاکروبه و زباله و آلودگى کرده و بر سر و صورت نورانى او مى‏پاشید و چهره‏ى زیبا و قامت رعنایش را آلوده مى‏ساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازک‏دل و مهربان، پدر را در آغوش مى‏کشید و در حالى که اشک در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى کوچک و ظریفش آن آلودگى‏ها را شستشو مى‏داد و سر و صورت پدر را پاک مى‏کرد. آرى این صحنه‏ها را مى‏دید و از شدت تأثر اشک در چشمانش حلقه مى‏زد و به یاد مادر تازه درگذشته‏اش مى‏افتاد و دلش آتش مى‏گرفت، اما با اینهمه سعى داشت پدر، این حالت را نبیند و رنج و دردش افزون‏تر نشود.
ولى پدر، که همه چیز برایش روشن و آشکار بود، رنج دختر کوچک را مى‏دید و با آن لحن آسمانى و صداى زیبا و پر طنین که فرشتگان آسمان براى شنیدنش صف مى‏بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: دخترم! گریه نکن و غمگین مباش خداوند یار و یاور تو است و سرانجام فتح و پیروزى عطا خواهد کرد.
بلى، دوران کودکى فاطمه(ع) بدین گونه مى‏گذشت. آن صدمه‏ها و لطمه‏هاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مى‏داد و توان و مقاومتش را مى‏افزود و چون فولاد آبدیده‏اش مى‏کرد. و از سوى او مى‏پرورانید، باعث مى‏شد که نیروى صبر و استقامت و پایدارى‏اش هر چه بیشتر تحکیم یابد. و از آن جا که دوران کودکى او همزمان با بحران مشکلات تبلیغى پدر بزرگوارش رسول‏الله (ص) بود، اما در جریان این بزرگتر شدن، چه رنج‏هاى عظیمى را مى‏دید و تحمل مى‏کرد، فقط خدا مى‏داند و بس...
در آن زمان پیامبر اسلام، از طرف قریش، هر روز با مشکلات جدیدى روبرو مى‏شد. هر روز با مسایل حاد اقتصادى و فکرى تهدید مى‏گشت و مشرکین بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظیم تاریخ‏ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازه‏اى ایجاد مى‏کردند. فاطمه (ع) هنوز کودکى بیش نبود که گاهى مى‏دید دشمنان قسم خورده‏ى اسلام در تعقیب جدى پدرش هستند و قصد جان عزیزش را دارند. گاهى مى‏دید که در ابراز کینه و دشمنى، دنائت و پستى را به جایى مى‏رساندند که وقتى پیامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شکمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تمیز او مى‏افکندند، و آنگاه او اشک مى‏ریخت و با دستان کوچکش آنها را از لباس پدر پاک مى‏کرد. سپس در حالى که قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و کوفته به خانه مى‏رسانید و در گوشه‏اى خلوت، اشک بر دامن مى‏افشانید تا کسى او را گریان نبیند. روز دیگرى مشاهده مى‏کرد که خانواده‏اش و یاران پدرش، از خانه و کاشانه‏ى خود رانده مى‏شوند و با اتکاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مى‏خرند و دم نمى‏زنند. آرى او مى‏دید که مسلمین رنجدیده، سه سال و اندى در آن دره‏ى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى‏کنند بى‏آنکه کمترین سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ایمان پایدارشان ایجاد شود...
و سخت‏تر و تلخ‏تر از همه آن که هنوز بیش از چندین بهار از عمر مبارکش سپرى نشده بود که ضربه‏ى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شب‏هاى تاریک و دردآلودش را از دست داد... در اینجا بود که غمى سیاه و اندوهى جانکاه سایه‏ى هولناک خود را بر وجود مبارک فاطمه (ع) افکند و او را با سختى‏ها و مرارت‏ها و ناراحتى‏هاى روحى، همدم و همراه ساخت...

۳.انس و الفت با پدر

پیغمبر (ص) همواره شدت علاقه و دوستى خویش را نسبت به فاطمه بین مسلمانان ظاهر مى‏کرد روزى عایشه از آن حضرت پرسید: چه کسى را بیش از همه دوست دارى؟
فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان على را. 
و نیز در عظمت مقام فاطمه علیهاالسلام همین بس که چون فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مى‏شد آن حضرت به احترامش برمى‏خاست و رویش را مى‏بوسید و به او خوش‏آمد مى‏گفت و سپس دستش را مى‏گرفت و بر جاى خودش مى‏نشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر این بود که به هنگام سفر با آخرین نفرى که خداحافظى مى‏کرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پیش از همه به دیدار او مى‏شتافت.
برخورد فاطمه (س) با پدر برخوردى مؤدبانه و بسیار متواضعانه بود بگونه‏اى که فاطمه بیش از همه در تکریم و تعظیم مقام رسالت سعى نموده و پیشه کمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه این دختر و پدر بسیار عاطفى و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام نسبت به پیامبر (ص) نمى‏شد. فاطمه (س) فرمود:
وقتى آیه‏ى 63 سوره‏ى نور نازل شد
دیگر شرم کردم به پیامبر بابا بگویم و او را پیامبر خدا صدا کردم. حضرت از من روى برگرداند. چند بار به همین ترتیب صدا کردم. و او جواب نداد. سپس فرمود: فاطمه جان این آیه درباره‏ى تو و خاندانت نازل نشده است. در رابطه با جفاکاران خودخواه فرود آمده است. «أنت منّى و انا منک. قولى یا ابه، فانّها أحیى للقلب و أرضى للرّب» «تو از منى و من از تو هستم. تو بگو بابا زیرا این سخن، دل را زنده و خدا را خشنود مى‏سازد»
در اکرام نسبت به پیامبر (ص) همین بس که او مشغول نماز (مستحبى) بود، چون صداى پیامبر (ص) را شنید نماز را رها کرد و بسوى آن حضرت آمد و به او سلام کرد. پیامبر (ص) پس از جواب دست بر سر او کشید و فرمود: دخترم حالت چطور است؟ خدا تو را مورد رحمت و غفران قرار دهد.

۴.انس و الفت با مادر

  فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه از عمر مبارک خود را در کنار مادر سپرى کرد. پنج سال که مملو بود از دنیاى عاطفه و محبت بین این مادر و فرزند علیهاالسلام.
انس فاطمه علیهاالسلام و خدیجه علیهاالسلام از زمانى آغاز شد که خدیجه علیهاالسلام نور فاطمه علیهاالسلام را در رحم خویش احساس کرد. آن زمان که از شدت تنهائى (بدلیل دورى کردن زنان قریش و بنى‏هاشم از او دلهره براى وجود مبارک رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏رفت تا در درون خدیجه علیهاالسلام صبر، گریبان چاک کند؛ صداى نازنین و آرامش‏بخش فاطمه علیهاالسلام مادر را آرام مى‏کرد. ارتباط و محبتى که بین هیچ مادر و دخترى برقرار نبوده و نخواهد بود.
پهنه‏ى این ارتباط عاطفى فقط به دوران باردارى خدیجه علیهاالسلام محدود نشد؛ بلکه تا آخرین لحظات حیات ایشان ادامه داشت. خدیجه علیهاالسلام آنچه را که یک مادر در طول زندگى مى‏بایست به دختر خویش بیاموزد، در این پنج سال به فاطمه علیهاالسلام آموزش داد. و شاید گاهى نیز این خدیجه علیهاالسلام بود که از دریاى بى‏کران فاطمه علیهاالسلام بهره مى‏برد.
براى فهم بهتر آنچه که ما آنرا کودکى در زمان حیات مادر مى‏نامیم؛ نظر به رویدادهاى تاریخى و شرایط حاکم بر آن مقطع زمانى لازم و ضرورى است؛ از پنج سال همراهى فاطمه علیهاالسلام با مادر، دو سال اول همراه با تنش و اضطراب مدام در شعب ابى‏طالب گذشت. و چهار سال بعد همراه بود با، آزرده‏خاطریهاى خدیجه علیهاالسلام بخاطر عملکرد کفار و فشارهاى روانى حاکم بر خانه‏ى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که همه و همه در روح لطیف و پراحساس دختر کوچک خانه‏ى وحى و ارتباط او با مادر اثرگذار بود. در عین حال کهولت سن خدیجه علیهاالسلام نیز بر ارتباط بین این مادر و دختر بى‏تأثیر نبوده است. اما همین دوران کوتاه آنچنان عشقى از وجود مبارک مادر در دل فاطمه علیهاالسلام ایجاد کرده بود که، سالها بعد از آن هرگاه نام خدیجه علیهاالسلام در حضور فاطمه علیهاالسلام مى‏آمد، اشک از چشمان نازنین فاطمه علیهاالسلام جارى مى‏شد. بى‏تابیهاى فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت خدیجه علیهاالسلام نیز خود بیانگر این وابستگى عاطفى فاطمه علیهاالسلام به مادر مى‏باشد.

۵.رحلت عمو و مادر بزرگوارشان در سال عام‏الحزن

  قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار- خدیجه نخسیتن بانوى مسلمان- با مرگ ابوطالب در یکسال اتفاق افتاد آنهم در فاصله‏اى کوتاه
فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است باید این آزمایش را هم ببیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دیگرى است. باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد
آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان، آزمایش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مى‏کرد. با بودن ابوطالب مشرکان مکه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بکنند. زیرا خویشاوندان او- تیره‏ى بنى‏هاشم- تیره‏اى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى‏زهره، بنى‏مخزوم و یا بنى‏حرب نبود، هیچ قبیله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏کرد. مهتران مکه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند، بنى‏هاشم خاموش نمى‏نشینند، و بسا که تیره‏هاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند. ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار آرام مى‏کردند. دشنام، ریشخند، سنگ‏پرانى، دهن‏کجى، تهمت: حربه‏هائى که ناتوانان از آن استفاده مى‏کنند. تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه‏ى این منظره‏ها باشد، و پس از تحمل این رنج‏ها آن دو صحنه‏ى دلخراش را نیز ببیند.
اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست. او جانشین عبداللَّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه است. (اُمّ‏أبیها) چه کنیه‏ى مناسبى! مام پدر. او باید وظیفه‏ى مادرش را عهده‏دار شود. باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 7:1 عصر )

»» اسامی و القاب و کنیه

۱.‏نام گذارى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

  «تسمیتها من عند ربّ العزة، شأن أبیها و بعلها و بنیها».
نام‏گذارى زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال مى‏باشد، همانند اسم‏گذارى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسن و حسین علیهم‏السلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به کسى در مورد آنان اجازه‏ى دخالت داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را نام‏گذارى کند. همچنین در اسم‏گذارى على بن ابى‏طالب که مولود کعبه و خانه‏زاد خداست، پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیارى نیست.

                                                                      
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 9:40 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وقایع بعد از شهادت حضرت زهرا
یازده نکته در رابطه با فدک
وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا
احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر پس از ایراد خطبه
[عناوین آرشیوشده]