۱.وصیت حضرت خدیجه (س) به حضرت زهرا (س) در آخرین لحظات عمر
حضرت زهرا علیهاالسلام بهمراه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در کنار خدیجه علیهاالسلام بود و او وصیت مىکرد که ناگهان اشک در دیدگانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت، و گویا مىخواست سخنى بگوید و نمىتوانست. فاطمه علیهاالسلام را نزدیکتر خواند بطورى که فقط این دختر پنج ساله سخنش را بشنود.
فاطمه علیهاالسلام سرش را به صورت مادر نزدیک کرد، و خدیجه علیهاالسلام آرام به گوش دخترش گفت: زهرا جان خجالت کشیدم به پدرت بگویم. بعداً تو به پدر بگو: من کفن ندارم و به قدر خریدن کفن هم دینارى ندارم. به همسر عزیزم بگو مرا در عباى خود کفن کند!!
مادرم براى اینکه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ناراحت نشود ناله نزد، ولى اشک جانسوز زهرا علیهاالسلام بیش از کلام مادرش جان پدر را آتش زد.
سلام خدا
پدر جلو آمد و در مقابل مادر نشست و فرمود: اى خدیجه، جبرئیل از سوى خدا وحى آورده که سلام مرا به خدیجه برسان و بگو: کفن خدیجه از طرف ما (از کفنهاى بهشتى) است
۲.سوز هجران مادر
خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت و این در حالى بود که فاطمه علیهاالسلام پنج سال و دو ماه و بیست روز بیشتر نداشت.
در این زمان تحمل درد یتیمى براى فاطمه علیهاالسلام بسیار سخت بود.
چون حضرت خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به همراهى اصحاب او را با احترام بسیار تشییع کردند و براى خاکسپارى به قبرستان حجون آوردند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به احترم خدیجه علیهاالسلام و به منظور شکستن رسمى از رسوم جاهلیت خود به درون قبر رفت و خدیجه علیهاالسلام را که یادگار سالها رنج و مجاهدت بود به خاک سپرد.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: فاطمه علیهاالسلام از نبود مادر دلتنگى مىنمود. و از همگان سراغ مادر مىگرفت. ناامید به سراغ پدر رفت، دامان پدر را گرفته و به دور پدر مىگشت، که «یا ابتاه أین اُمى»؟ اى پدر جان مادرم کجاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم خواست تا پاسخ دختر کوچک خود را بدهد، اما چگونه به فاطمهاش خبر دهد که از این به بعد مادر را نخواهد دید؟! و از آغوش گرم و پرعطوفت مادرى چون خدیجه علیهاالسلام محروم خواهد بود؟ در همین لحظات فرشتهى وحى که در همه لحظات سخت یاریگر خاندان رسالت بود؛ نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه علیهاالسلام پیام آورد که: «ان ربک یأمرک ان تقرأ على فاطمة السلام» اى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم پروردگار فرمان مىدهد که بر فاطمه علیهاالسلام سلام برسانى و به او بگوئى که:
«ان أمُّک فى بیت من قصب کعابه من ذهب و عمده من یاقوت احمر بین آسیه امرأة فرعون و مریم بنت عمران...»
مادرت در کاخى از مروارید که اطاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است جاى دارد. او در کنار آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران دو زن از زنان برگزیدهى عالم میهمان نِعَم پروردگار است.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم پیغام پروردگار را به فاطمه علیهاالسلام ابلاغ کرد، فاطمه علیهاالسلام که دریاى معرفت و دانش و بینش بود. با شنیدن پیغام پروردگار آرام گرفت. و فرمود:
«ان اللَّه هو السلام و منه السلام و الیه السلام.»
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است، سلام مخصوص اوست و به او بازمىگردد. سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضایت خود را بر رضاى پروردگار اعلام کرد.
۳.حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها بعد از فوت مادر
فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانهى پدر زندگى کرد. در این زمان خواهران فاطمه علیهاالسلام و فاطمهى بنت اسد (رضىاللَّهعنها) و بعضى از زنان بنىهاشم در خدمتش ملازم بودند.
اما بیشتر از دیگران این فاطمه بنت اسد (رضىاللَّهعنها) بود که، همراهى فاطمه علیهاالسلام و تا حدودى کفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خواهران فاطمه علیهاالسلام و زنان بنىهاشم سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه علیهاالسلام کوتاهى نکرده، آرامشبخش او باشند. و تا حد امکان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش تسلیتگو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس کند.
اما فاطمه علیهاالسلام با کسى جز رسول خدا انس نمىگرفت و بیشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.
۴.مشکلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر
از مشکلات و گرفتاریهایى که چهرهى زیبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پیامبر تیره مىساخت، این بود که آن گرانمایهى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهایى گرفتار آمده بود که دچار ضعف شخصیت و عقدهى حقارت بودند. به همین جهت نسبت به موهبتها و برترىها و شکوه و عظمت فاطمه علیهاالسلام حسد مىورزیدند، بویژه که با چشم خود نظاره مىکردند که چگونه پیشواى بزرگ توحید و عدالت، دخت بىهمتاى خویش را زیر باران عواطف و احساسات و الطاف بىهمانند خود مىگیرد و بىنظیرترین مهرها و محبتها را نثار او مىکند. درست اینجا بود که شعلههاى حسد آنان زبانه مىکشید و آن بحران درونى و روانى خویش را بگونهاى بروز و ظهور مىدادند.
علامهى «مجلسى» از امام صادق علیهالسلام در این مورد آورده است که: روزى پیامبر وارد خانه شد و دید که «عایشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمایهاش فریاد مىکشد که، «اى دختر خدیجه! به خدا قسم تو مىپندارى که مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پیامبر!!
پیامبر گرامى سخن «عایشه» را شنید. هنگامى که چشم فاطمه علیهاالسلام به چهرهى نورافشان پدر افتاد، باران اشک از دیدگان فروبارید اما لب نگشود. پیامبر پیشتر رفت و فرمود: دختر گرانمایهى محمد! چرا گریه مىکنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عایشه» از مادرم سخن به میان آورد و او را تحقیر کرد...
پیامبر گرامى خشمگین شد و فرمود: هان اى «حمیرا» بس کن، بس، و از روش خویش دست بردار که خداوند در بانوى پرمهر و محبتى که فرزند آورد، خیر و برکت قرار داده است و خدیجه که درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنین بانویى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقیه»، «امکلثوم» و «زینب» را ارزانى داشت و تو کسى هستى که خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزادهاى.
آرى متأسفانه «عایشه» موضعگیریهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» علیهاالسلام از خود به نمایش نهاد و این رویارویىها نشانگر حسادت و کینهتوزى ژرف و ریشهدار اوست. به گونهاى که از دیگران همسران پیامبر هرگز نه چنین رویارویىها و موضعگیریهایى در برابر دخت سرفراز پیامبر، دیده شد و نه چنین سخنانى شنیده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامهى مطالعهى ماجراى غمبار «فدک» خواهى خواند که: همین بانو در برابر پدرش «ابىبکر» به ناروا گواهى داد که پیامبران از خود چیزى به ارث نمىگذارند تا بدینوسیله دخت گرانمایهى پیامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نیز از لغزشهاى نابخشودنى او این است که هنگامى که خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسید، تبسم کرد.
3- و در بخشهاى آینده کتاب خواهد آمد که دخت ارجمند پیامبر به «اسماء» سفارش کرد که به «عایشه» اجازه ندهد تا در واپسین ساعات زندگىاش در این سرا در کنار بستر حضور یابد و نیز اجازه ندهد تا در کنار پیکر مطهرش حاضر گردد. و این نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و کردار ناهنجار نامبرده است.
و مىدانیم که پیامبر فرمود: «ان اللَّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگین مىگردد و با خشنودى او خشنود.»
یادآورى مىگردد که در روایتى که گذشت تصریح شده است که همهى دختران بانوى بزرگ حجاز «خدیجه»، از پیامبر گرامى بودند و نه از شوهر دیگر، و تنها این روایت نیست که این نکته را بیان مىکند بلکه دلائل بسیار دیگرى نیز هست که همهى آنان دختران حقیقى پیامبر گرامى بودند.