۱.ایثار و بخشش در شب عروسى
امیرالمؤمنین على علیهالسلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهریه زهرا علیهمالسلام به خدمت رسول خدا تقدیم داشت و پیامبر بزرگوار اسلام نیز پولها را در اختیار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: «براى فاطمه جهیزیه فراهم کنند...»
از جمله خریدها بدین منظور، پیراهن عروسى بود که به هفت درهم خریدارى شده بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن کرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود....
در حالى که سلمان افسار مرکب فاطمه علیهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو به سوى خانه استیجارى که در کنار مدینه قرار گرفته بود مىرفتند، ناگهان کنیزى به دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله سلام کرد و از مشکلات خود سخن گفت و براى رفع نیازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست کمک نمود...
فاطمه علیهاالسلام به زنانى که دور او را گرفته بودند فرمودند: کمى آرام باشید و اطراف مرا مراقبت کنید و خود از مرکب پایین آمد و در میان کاروان زنان که مانند نگین او را محاصره کرده بودند، پیرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به کنیز سائل بخشید و خود لباس کهنه پوشید و حرکت به سوى خانه بخت را از سرگرفت...
شب زفاف به پایان رسید. رسول خدا همراه با کاسهاى شیر به دیدار دختر و داماد شتافت، در حالى که صبحانه میل مىکردند، رسول خدا فاطمه علیهاالسلام را تماشا مىکرد، در این حال پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوجه شد که دخترش زهرا لباس کهنه بر تن دارد، با تعجب پرسید: دخترم! چرا لباس نو نپوشیدهاى؟
فاطمه: پدر جان! دیشب آن را به کنیزى بخشیدم که نیازمندش بود.
رسول خدا: عزیزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مىداشتى. فاطمه: پدرجان! این درس را از قرآن آموختهام که مىفرماید: «در احسان کردن پیوسته چیز مطلوب و مورد علاقهتان را احسان کنید.
علاوه بر این، شما نیز همیشه چنین مىکردید...
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دیگر سخنى نگفت، ولى گویا از درون خود به دخترش عشق مىورزید و از چنین ایمان و ایثارگرى او به خود مىبالید.
شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطرهآمیز و بسیار حساس است. زیبایى و آراستگى عروس در چنین شبى در افکار و عشق و علاقهى آتى داماد مؤثر مىباشد و به عنوان پایه و اساس زندگى مشترکشان به حساب مىآید، ولى فاطمهى زهرا علیهاالسلام با در نظر گرفتن همهى این مسائل، تنها پیرهن تازهاش را به سائل مىبخشد و خود پیرهن کهنه مىپوشد.
۲.گردنبند با برکت حضرت زهرا
حضرت امام صادق علیهالسلام از طریق پدرش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مىکند که بعد از خواندن نماز عصر در کنار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نشسته بودیم ناگه پیرمردى وارد شد و عرض کرد: یا رسولاللَّه! گرسنهام سیرم کن، عریانم بپوشان، فقیرم کمکم کن.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: برادر عرب! من چیزى در اختیار ندارم که تو را کمک کنم، ولى تو را به سراغ کسى مىفرستم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، او کسى است که با مال و جان ایثار مىکند.
هماکنون برو به سراغ خانهى فاطمه... عرب به همراه بلال به منزل فاطمه علیهاالسلام رفت، (در این تاریخ منزل او در کنار خانهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود) بعد از سلام و مدح اهلبیت وضع خود و دیدار با پیامبر را به اطلاع آن بانو رسانید. (در این حدیث آمده است که فاطمه و على علیهمالسلام مانند خود پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود که گرسنه بودند و چیزى در اختیار نداشتند، و پیامبر الهى آگاهانه از این وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه علیهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا علیهاالسلام نخست پوستى که بر روى آن مىخوابیدند به عرب داد و گفت جز این در خانه چیزى نداریم، ولى عرب آن را نگرفت و پس داد. سپس فاطمه علیهاالسلام دست به گردنبند برد که یادگار و هدیه دختر حمزه سیدالشهداء بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگیر، آن را بفروش مشکل خود را برطرف کن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه امیدش را ترک گفت و به حضور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و پس از سخنانى سرانجام عمار یاسر آن را خرید و در عوض بیست دینار و دویست درهم، یک دست لباس و یک رأس مرکب داد و اعرابى فقیر را خوشحال نمود... عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر معطر ساخت و در برد یمانى گذاشت و تحویل غلامش داد و فرمود: «غلام! این گردنبند را به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله تحویل ده، تو را نیز به آن حضرت بخشیدم.»
غلام به حضور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و جریان را به عرض آن بزرگوار رسانید، رسول خدا نیز فرمود: همین گردنبند را به فاطمه علیهاالسلام برسان و تو را به فاطمه بخشیدم. غلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمد و پس از عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پیامبر این گردنبند را پدرت مرحمت کرد و مرا به تو بخشید.
فاطمه علیهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد کرد. در این هنگام غلام خندید و گفت: چه گردنبند بابرکتى؟! گرسنه را سیر کرد، عریان را پوشاند، فقیرى را غنى ساخت، بردهاى را آزاد کرد و خود به صاحب اصلیش برگشت.
۳.ایثار در پذیرایى از مهمان عرب
مهماننوازى شوهر بستگى به ایثار و پذیرایى همسر او مىباشد، اگر امیرالمؤمنین على علیهالسلام مهماننواز بود و از نیامدن و نرسیدن مهمان محزون مىگشت، یکى از عواملش اطمینان خاطر از آمادگى و پذیرایى فاطمه علیهاالسلام بوده است.
روزى عربى مستمند که از گرسنگى در رنج بود به خدمت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله رسیده، از درد گرسنگى به آن سرور شکوه کرد، حضرت نیز پیکى را به سراغ زنان خویش فرستاده، از آنان درخواست طعام کرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب چیزى براى خوردن نداریم. رسول خدا طبق معمول از دیگر مسلمانان کمک خواست، که آن مرد گرسنه را مهمان خود کنند، باز طبق معمول على علیهالسلام اظهار آمادگى کرد و عرب را به خانه آورد و از فاطمه علیهاالسلام در این باره کمک خواست. زهرا گفت: ما طعامى- جز به اندازهى خوراک یک بچه- نداریم، ولى آن را به مهمان خود مىدهیم و خود در گرسنگى بسر مىبریم.
فاطمه علیهاالسلام با توافق امیرالمؤمنین، بچهها را بدون طعام- به هر طریقى بود- خوابانید و خود نیز گرسنه ماند و على علیهالسلام چراغ را- به بهانه معیوب بودن- روشن نکرد و در تاریکى شب از مهمان پذیرایى نمود و او را سیر کرد و به مهمان چنین وانمود کرد که او نیز طعام مىخورد، تا مهمان متأثر نگردد.
شب به پایان رسید و صبح در مسجد حاضر شدند و با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدار نمودند. رسول خدا از دیدن على علیهالسلام گریه کرد و گفت: دیشب ملائکه خدا از مهماننوازى شما تعجب کردند و آیه نهم سورهى حشر: «و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة» را در حق شما نازل کردند.
همین قضایا نشان مىدهد که فاطمه علیهاالسلام تا چه مقدار ایثارگر بوده و چگونه فداکارى مىکرده است.
۴.موقوفات و صدقات حضرت زهرا
کلینى از ابوبصیر از حضرت امام محمدباقر علیهالسلام روایت مىکند که آن حضرت برخاست و سبدى آورد و در آن بستهاى بود آن بسته را گشود نوشتهاى در آن بود فرمود: این وصیت جدهام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که صدقات و موقوفات خود را معین و تولیت آن را به عهده امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهالسلام و اولاد ارشد آنها قرار داده است. موقوفات آن بانو هفت قطعه زمین محصور و محدود بود و در آن قید شده بود که این اراضى که در تصرف فاطمه است تولیت آن را به على بن ابیطالب واگذار مىکند و چون على از جهان رفت تولیت آن با امام حسن مجتبى و پس از او با امام حسین است و بعد از امام حسین تولیت این اراضى با بزرگترین اولاد ذکور او است از ذریه من و خدا را شاهد مىگیرم و مقداد بن اسود و زبیر بن عوام را نیز شاهد این صدقات قرار مىدهم که من (فاطمه دختر رسول خدا) گفتم و على بن ابیطالب به خط خود نگاشت. حضرت زهرا علیهاالسلام قید کرد که تولیت این موقوفات و صدقات با اولاد ارشد او و فرزندان ارشد على مرتضى علیهالسلام باشد یعنى مخصوص نسل سادات است
۱.فاطمه زهرا در صحنه آموزش
دختر گرامى رسول خدا در مسائل علمى نیز مانند سایر ویژگیهاى اخلاقى و انسانى، از امتیازات بسیار بالایى برخوردار بود، زیرا آن حضرت ارتباط قوى به عالم غیب داشت و مستقیماً با جبرئیل امین و سایر ملائک به گفتگو مىپرداخت و اخبار گذشته و آینده جهان را از آنان دریافت مىداشت.
فاطمهى زهرا علیهاالسلام در میان امت اسلامى تنها زنى است که داراى مقام ارجدار عصمت مىباشد و بدین وسیله علوم و آگاهیش به عالم غیب، که از علوم الهى سرچشمه مىگیرد، بستگى دارد و پایان و حدودى بر آن متصور نیست و تمام مسائل جهان را در کلیهى دورانها مىدانست و آنها را مو به مو خبر مىداد.
۲.توانایى علمى فاطمه زهرا
قال رسولاللَّه (ص): ان اللَّه جعل علیاً و زوجته و ابناءه حجج على خلقه و هم ابواب العلم فى امتى من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقیم.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: خداوند متعال على و همسر و فرزندانش را حجت مردم قرار داده و آنان درهاى علم و آگاهى در میان امت من هستند، هرکس به آنان تمسک نماید، به راه راست هدایت یافته است.
در این حدیث فاطمهى زهرا علیهاالسلام مانند امیرالمؤمنین علیهالسلام و سایر حضرات معصومین دروازهى علم و عامل هدایت مردم شناخته شدهاند. بنابراین آن حضرت علاوه بر اینکه حجت خدا در میان امت اسلامى بوده، نقش آموزشى و پرورشیش نیز از این حدیث استفاده مىگردد. (من اهتدى بهم).
قال النبى لها: اى شىءٍ خیر للمرأة؟ قالت: ان لاترى رجلاً و لایراها رجلٌ، فضمها الیه و قال: ذریة بعضها من بعضٍ.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام گفتند: براى زن چه چیز خوب است؟ آن حضرت فرمودند: زن مردى را نبیند و مرد نیز زن را نبیند، رسول گرامى اسلام چون این جواب صحیح را شنید، دخترش را در آغوش گرفته و فرمود: ذریهاى است که بعضى از بعض دیگر بهتر.
این حدیث نیز علم و آگاهى فاطمه علیهاالسلام را در بر دارد، که باعث تعجب و تحسین رسول خدا قرار گرفته است.
عن ابىعبداللَّه علیهالسلام: ان فاطمة علیهاالسلام مکثت بعد رسولاللَّه (ص) خمسة و سبعین یوماً، و کان دخلها حزن شدید على ابیها، و کان یأتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه، و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان علىٌّ یکتب ذلک.
حضرت امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: مادرم فاطمه علیهاالسلام پس از رحلت پدرش هفتاد و پنج روز زندگى کردند، ولى در این ایام بسیار محزون بود و در فراق پدر مىسوخت. در طول این مدت جبرئیل به حضور زهرا مىرسید، و او را در عزاى پدر تسلیت مىگفت، و دلش را از غصهها آرام مىساخت و از جایگاه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اخبار او آگاهش مىکرد، حتى اخبار آینده را در مورد فرزندانش به اطلاع او مىرسانید و امیرالمؤمنین على علیهالسلام نیز آنها را مىنوشت.
۳.برترى علم فاطمه زهرا بر تمام اصحاب پیامبر
عن علىٍّ علیهالسلام قال: کنا عند رسولاللَّه (ص) فقال: اخبرونى اى شىءٍ خیر للنساء؟ فعیینا بذلک کلنا حتى تفرقنا، فرجعت الى فاطمة علیهاالسلام فاخبرتها بالذى قال لنا رسولاللَّه (ص) و لیس احدٌ منا علمه و لاعرفه. فقالت: ولکنى اعرفه: خیر للنساء ان لایرین الرجال و لا یراهن الرجال، فرجعت الى رسولاللَّه (ص) فقلت: یا رسولاللَّه (ص) سألتنا: اى شىءٍ خیرٌ للنساء؟ خیر لهن ان لایرین الرجال و لا یراهن الرجال، فقال (ص): من اخبرک فلم تعلمه و انت عندى؟! فقلت: فاطمة، فاعجب ذلک رسولاللَّه (ص) و قال: ان فاطمة بضعة منّى.
على علیهالسلام مىفرمایند: ما در حضور پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بودیم، حضرت سؤالى را مطرح کردند ولى کسى جواب آن را نداشت و آن این بود که: «چه چیزى براى زنان خوب است؟»
چون من به خانه مراجعت نمودم، قضیه را به اطلاع فاطمه علیهاالسلام رساندم، آن بانوى عزیز فرمودند: من جوابش را مىدانم و آن اینکه: «زنان مردان را نبینند و مردها زنان را» على علیهالسلام مىفرمایند چون من این جواب را از فاطمه علیهاالسلام شنیدم، به حضور پیامبر رسیده و عرض کردم: یا رسولاللَّه شما سؤالى فرمودید که: «چه چیز براى زنان خوب است؟» اینک من جواب آن را مىگویم و آن اینکه: «زنان مردان را نبینند و مردها زنان را».
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: یا على! تو هنگامى که در نزد من بودى جواب این سؤال را ندانستى. على علیهالسلام مىگوید؛ جواب دادم: «من از فاطمه علیهاالسلام یاد گرفتم.» رسول خدا با تعجب فراوان از آگاهى فاطمه علیهاالسلام فرمودند: فاطمه علیهاالسلام پارهى تن من است.
این حدیث به صراحت اعلان مىدارد که علم و آگاهى فاطمه علیهاالسلام از تمام اصحاب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیشتر بود، حتى امیرالمؤمنین على علیهالسلام نیز با آن همه توانایى علمى هرچند در مسأله بالخصوص، در برابر علم فاطمه علیهاالسلام زانو زده و از او جواب این پرسش را آموخته است، تا جایى که این مهم، باعث تعجب پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نیز گردیده است.
اگر چه ما معتقدیم که امیرالمؤمنین در تمام زمینهها بر تمام انسانها، جز پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، برترى دارند. (در این مورد به کتاب آفتاب ولایت به قلم نگارنده مراجعه فرمایید).
شبیه این موضوع حدیث دیگرى است از امیرالمؤمنین که مىفرمایند:
رسول خدا از اصحابش سؤال کردند: «زن چیست؟» گفتند: «عورت است،» سؤال دوم را مطرح کردند که: «زن چه زمانى به خدا نزدیکتر مىگردد؟» کسى جواب آن را نداشت. اما چون فاطمه علیهاالسلام این سؤال را شنید، بىدرنگ فرمود: «آن هنگامى است که زن در داخل خانهاش بنشیند.» پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله چون این جواب را شنیدند فرمودند: «فاطمه پارهى تن من است.
۴.فاطمه زهرا در میدان تعلیم
زنى به خدمت فاطمهى زهرا علیهاالسلام شرفیاب گشت و سؤالى را مطرح ساخت و جواب آن را از حضرت شنید، سپس اجازه خواست و پرسش دوم را سؤال کرد، حضرت جواب آن را نیز داد، به همین صورت ده مسأله از بانوى عزیز اسلام آموخت ولى دیگر احساس شرمندگى کرد و بیش از آن نخواست حضرت فاطمه علیهاالسلام را مزاحمت نماید، از این جهت اجازه خواست رفع زحمت نموده و خانه فاطمه علیهاالسلام را ترک گوید.
حضرت احساس کرد؛ او از کثرت پرسشهاى خویش شرمگین گردیده و به این جهت مىخواهد خانه و حضور آن حضرت را ترک کند، لذا فرمودند: شما خجالت نکشید، من در برابر هر مسألهاى که به تو آموزش مىدهم پاداش دارم، پاداشى خیلى مهم و آن اینکه: «تعلیم دادن یک مسأله ارزش و ثوابش بیش از آن است. که مابین زمین تا عرش خدا را از جواهرات ارزشمند پر نمایند.»
اى زن! اگر کسى به کارگرى مشغول گردد و بار سنگینى را به دوش گرفته و به پشت بام حمل کند و در برابر آن صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، آیا در این فرض، کارگر احساس خستگى مىنماید؟! زن جواب داد: نه. فاطمه علیهاالسلام فرمودند: من نیز در برابر آموزشهایى که انجام مىدهم چنین احساسى دارم، زیرا پاداش من به مراتب بیشتر است.
این حدیث که از تفسیر امام حسن عسکرى علیهالسلام نقل شده، مىرساند که زنان امت اسلامى مشکلات و سؤالات خویش را به حضرت فاطمه علیهاالسلام مراجعه مىکرده و پاسخ لازم را مىگرفتند.
حتى احادیث زیادى داریم که علاوه بر زنان، مردها نیز به طور مستقیم و یا از طریق همسرانشان از آن حضرت سؤالاتى نموده و احکام الهى را یاد مىگرفتند.
۵. زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟
یا زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟ مردى زنش را به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاده و این پرسش را سؤال نمود: «آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟»
حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفتههاى ما عمل مىکنى و از آنچه تو را ممنوع کردهایم ترک مىنمایى، شیعه ما هستى وگرنه، نه.
زن چون این پیام را به شوهرش رسانید، او شروع به گریه و ناله کرد و گفت: چه کسى از این همه گناهان دورى مىکند؟ من که چنین نیستم. بنابراین همیشه در آتش جهنم خواهم بود زیرا کسى که شیعه اهلبیت نباشد طعمه ابدى آتش قهر خدا خواهد بود.
زن، چون مرد خود را بسیار پریشان دید، دوباره به خدمت فاطمه علیهاالسلام برگشته و واکنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع بىبى رسانید. فاطمه علیهاالسلام دوباره پیغام داد: به او بگو چنین فکر نکن، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نیز که به مقام شیعه بودن نمىرسند، همیشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتارى به بلاها و بیماریها در دنیا محو مىشود. بقایاى گناهانشان نیز در عرصهى محشر- در اثر ترس و وحشت از آن صحنه- کم مىگردد و سپس در طبقات بالاى آتش جهنم نیز با عذاب محدود الهى پاک مىشوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پیدا مىکنند.
قابل توجه است که فاطمهى زهرا علیهاالسلام پناه و مرجع فکرى و مذهبى مسلمانان بود، حتى مسلمانان مرد نیز، که نسبت به اهلبیت نزدیک بودند، همچون زنان مسلمان به محضر فاطمه علیهاالسلام شتافته و از حوزهى علمى آن یادگار رسول خدا کسب فیض مىکردند و از این طریق احادیث و روایاتى را از آن بزرگوار به دیگران انتقال مىدادند، که سلمان، ابوذر، مقداد و... از این گروه بودند، و ما برخى سخنان سلمان را، در بحثهاى گذشته، از آن حضرت نقل نمودیم. علاوه بر اینها، سخنان دُرربار آن حضرت در جمع مهاجرین و انصار در مسجد رسول خدا و خطابههاى آتشین وى در کنار زنان مدینه که به عیادتش شتافته بودند و همچنین احتیاجات ارزشمند و دشمنشکن آن شفیعهى روز جزا، همه و همه، نشان آموزش و پرورش آن حضرت به حساب مىآید، که باعث بیدارى و هدایت مؤمنین و خوار و زبونى منافقین و غاصبین خلافت مىگردید.
۶.علم و آگاهى فضه خادمه به واسطه تربیتها و آموزشهاى حضرت زهرا
توجه خوانندگان عزیز را به خادم اهلبیت، حضرت فضه که سالها از محضر فاطمهى علیهاالسلام کسب فیض کرد جلب مىکنم:
فضه زنى بود فقیه و دانا، که عمر بن خطاب در حق او گفت: شَعْرَةٌ مِنْ آلِ اَبىطالِبٍ اَفْقَهُ مِنْ عَدِىٍّ.
یک رشته موى آل ابىطالب فقیهتر و داناتر از تمام قبیله عدى است.
لازم به توضیح است که خلیفه در مقام قضاوت بین فضّه و شوهر او (سلیک غطفان) این جمله را گفت که شوهر، از عدم موافقت فضّه در زوجیّت و مباشرت، شکوه داشت، در حالى که فضّه در مقام استبراء و کشف حال دوران عادت ماهانه بود....
مرحوم علامه مجلسى- رضواناللَّهعلیه- در مورد فضّه داستانى را نقل کرده، که علم و آگاهیش را- که قطرهاى از علوم فاطمهى زهرا مىباشد- ترسیم مىنماید:
روزى یکى از زائران بیت خدا از قافله عقب ماند و در این گیرودار متوجه زنى شد که او نیز راه گم کرده و نمىدانست کجا رود. مرد پرسید: «تو کیستى؟» (من انت؟)
زن با خواندن آیهى هشتاد و نه سورهى زخرف به او تفهیم کرد که چرا سلام نکردى؟
مرد: سلام علیک
زن: و علیکالسّلام
مرد: در این صحرا چه مىکنى؟ «ما تصنعین ههنا؟»
زن: خدا هرکسى را هدایت کند گمراه نمىشود. «و من یهدالله فماله من مضل».
(او با خواندن این آیه مرد را متوجه کرد که گم شده است.)
مرد: تو از جن هستى یا از جنس بشر؟
زن: اى بنىآدم! خود را مزین سازید. «یا بنىآدم خذوا زینتکم یعنى من از جنس بشر هستم.»
مرد: از کجا مىآیى؟
زن: از راه دور «ینادون من مکان بعید؛ یعنى از مدینه مىآیم.»
مرد: کجا مىروى؟
زن: براى افراد واجد شرائط واجب است به حج روند. «ولله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا. (کنایه از اینکه عازم حج هستم.)
مرد: کى از خانه خارج شدهاى.
زن: ما زمین و آسمان را در شش روز آفریدهایم. «و لقد خلقنا السموات والارض و ما بینهما فى ستة ایّام یعنى شش روز است که از مدینه خارج گشتهام.»
مرد: آیا میل طعام دارید؟
زن: ما آنان را جسد و بىروح خلق نکردهایم که نیازى به خوردن نداشته باشند. «و ما جعلناهم جسدا لایأکلون الطعام با این تعبیر و خواندن آیه مىرساند که نیاز به غذا و خوردن دارد.» مرد به او غذا داد و سپس گفت: کمى با شتاب حرکت کن.
زن: خداوند هرکسى را به اندازه قدرتش مکلف ساخته. «لایکلف اللَّه نفساً إلا وسعها یعنى بیش از این توانایى ندارم.»
مرد: پس بیا تو را نیز به مرکب خود سوار کنم.
زن: اگر در عالم دو خلق وجود داشت باعث فساد مىشد. «لو کان فیهما آلهة الا اللَّه لفسدتا آرى سوار شدن زن و مرد به یک مرکب خطرناک است.»
مرد از مرکب خود پایین آمده و زن را بر آن سوار کرد. در این هنگام زن این آیه را خواند: «سبحان الذى سخّر لنا هذا منزه است آن خدایى که این را براى ما مسخر کرد...» مرد مىگوید: بدین طریق خود را به قافله رساندیم، من از زن پرسیدم: آیا در میان کاروان کسى را دارى؟
او با خواندن آیهى 26 سورهى ص، 144 آلعمران، 12 مریم و 11 طه، که به ترتیب، نامهاى مبارک حضرت داوود، حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله، حضرت یحیى و حضرت موسى علیهمالسلام است مرا متوجه چهار پسر خود کرد که این نامها را داشتند.
من با صداى بلند کاروان را مخاطب قرار داده و نام این افراد را خواندم، ناگاه دیدم چهار نفر جوان به نزد من آمدند، از زن پرسیدم آنان کیستند؟ او با خواندن آیهى 46 سورهى کهف به من فهماند که آنان پسرانم هستند.
آن جوانان به خدمت آن زن رسیدند. جوانان فوقالعاده محبت مىکردند، زن از آنان با خواندن آیهى بیست و شش سورهى قصص خواست که به من نیکى کنند. جوانان نیز هدایا و اشیایى به عنوان تشکّر به من دادند...
من از آنان پرسیدم: این زن کیست؟
آنان گفتند: این مادر ما (فضّه)- خادمهى فاطمهى زهرا علیهاالسلام- است، که بیست سال تمام سخنان خویش را با خواندن قرآن مىرساند.
حالا شما خوانندگان عزیز توجه فرمایید که اگر فضه- خادمه زهرا- چنین باشد، معلم و مربى او که تمام فضائل اخلاقى و کمالات انسانى و علوم سرشار خویش را از منبع فیض بىمنتهاى الهى کسب کرده و در دامن پر مهر نبوت و رسالت تربیت شده و شایستگى همسرى ولایت و مادرى امامت گردیده است چگونه بوده است؟!
یکى از آداب و رسوم زمان پیشین این بود که یکدیگر را به اسم صدا مىکردند، و این نوع خطاب نسبت به بعضىها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اکرم صلواتاللَّه و سلامه علیه که از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود نمىباید مثل سایر افراد مخاطب قرار گیرد.
لذا خداوند متعال در این رابطه آیهاى نازل فرمود که مسلمین موظف و مکلف شدند آن حضرت را رسولاللَّه خطاب کنند.
در این میان حضرت فاطمه هم مىخواست به این برنامه عمل کند، رسول اکرم (ص) از او خواست که به پدر پدر بگوید، حدیثى که مىخوانید در همین رابطه است:
عن الصادق علیهالسلام قالت فاطمة علیهاالسلام: لما نزلت: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»
(ر) هبت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم آن اقول له: یا ابة فکنت اقول: یا رسولاللَّه فاعرض عنى مرة او اثنتین او ثلاثا، ثم اقبل على فقال: یا فاطمة انهالم تنزل فیک و لا فى اهلک و لا فى نسلک، انت منى و انا منک.
انما نزلت فى اهل الجفاء والغلظة من قریش اصحاب البذخ والکبر، قولى: یا ابة، فانها احیى للقلب و ارضى للرب.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیها فرمود: وقتى که آیهى (لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا) یعنى پیغمبر را مثل یکدیگر صدا نزنید نازل شد، منهم ترسیدم از اینکه به آن حضرت (اى پدر) بگویم. لذا آن حضرت را یا رسولاللَّه مىگفتم.
حضرت فرمود: اى فاطمه این آیه دربارهى تو و خانوادهات و نسلت نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم، بلکه دربارهى جفاکاران و درشتخویان از قریش و گردنکشان و اهل کبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو که قلبم را زنده مىکند و خدا را خشنود مىنماید.
۲.حضرت زهرا شبیهترین کس به پیامبر در نشستن و برخاستن
فاطمة (ع) تشبه رسولاللَّه (ص) فى قیامها و قعودها
عن عائشة امالمؤمنین، قالت: ما رایت احدا اشبه سمتا و خدیا برسولاللَّه فى قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم
قالت: و کانت اذا دخلت على النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم قام الیها فقبلها و اجلسها فى مجلسه، و کان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم اذا دخل علیها قامت من مجلسها فقبلته و اجلسته فى مجلسها.
فلما مرض النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، دخلت فاطمة فاکبت علیه فقبلته، ثم رفعت راسها فبکت ثم اکبت علیه، ثم رفعت راسها فضحکت فقلت: ان کنت لاظن ان هذه من اعقل نسائنا فاذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، قلت لها: ارایت حین اکببت علیه فرفعت راسک فضحکت، ما حملک ذلک؟!
قالت: انى اذا لبذرة اخبرنى انى اسرع اهله لحوقا به فذلک حین ضحکت.
فاطمه (س) در قیام و قعودش شبیه پیامبر (ص) است... از عایشه نقل شده است که گفت: کسى را شبیهتر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قیام و قعود ندیدم.
هنگامى که فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مىشد، پیامبر (ص) پیش پاى او قیام مىکرد و او را مىبوسید و در جاى خود مىنشاند و متقابلا هنگامى که پیامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مىشد، فاطمه (س) پیش پاى پدر قیام کرده او را مىبوسید و در جاى خود مىنشاند.
چون پیامبر (ص) مریض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افکند و او را بوسید، بعد سرش را بلند کرد، و گریه کرد، دوباره خودش را به روى پدر افکند، بعد سرش را بلند کرد، و خندید.
گفتم: گمان مىکردم که او (فاطمه (س» داناترین زنان ما است، در حالى که او هم زنى از زنهاست.
چون پیامبر (ص) وفات یافت به او گفتم:
هنگامى که خودت را به روى رسول خدا (ص) افکندى، سپس سرت را بلند کردى و خندیدى چه شد؟ چرا خندیدى؟!
فاطمه (ع) فرمود:
من در آن هنگام مانند کسى بودم که هستىاش را از دست داده است. پیامبر (ص) به من خبر داد نزدیکترین کس که به او ملحق شود من هستم، در این هنگام خندیدم.
۳.ایثار نسبت به پدر و سایر اعضاى خانواده
فاطمهى زهرا علیهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بىچاره در خانه کمک و ایثار داشت، بلکه در داخل خانوادهى خود نیز ایثارگر بود و به هر یک از خانوادهى خود نیز ایثارگر بود و به هریک از خانوادهى خویش اعم از شوهر و فرزندان ایثار مىکرد.
فاطمه علیهاالسلام خود نمىخورد و على علیهالسلام را سیر مىکرد، و خود گرسنه مىماند و درد و رنج مىکشید، ولى شوهرش را متوجه نمىساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را که از هجوم و ضرب مهاجمین خونخوار و منافق به خانهاش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشیده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پیکر پاک زهرا متوجه شد.
فاطمه علیهاالسلام به فرزندان نیز ایثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت کشید و دستاس نمود و با مهر و محبت بىنظیر آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پیروانش نشان داد. او در حالى که مشغول کارهاى سخت و از جمله آرد کردن جو مىشد، از بچههاى خود نیز غفلت نمىکرد و با آن حال به آنان مىرسید و نوازش مىفرمود...
آرى اخلاق اصیل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگیش باید جستجو کرد، نه اخلاق بیرون مرزى و خارج از خانواده، که معمولاً در چنین مواقع، حقیقتیابى و حقیقتشناسى مشکل است، و اى بسا سر از تزویر حقهبازى درمىآورد.
زهرا تجسم ایثار به خانواده و تودههاى جامعه بود و در این میان از ایثارگرى او به پدرش نباید غفلت کرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذیرایى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سیر کرد، در حالى که پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود که طعامى میل نکرده بود و فاطمه علیهاالسلام دلش به حال پدر مىسوخت و از شدت عاطفه گریه مىکرد.
از حضرت على علیهالسلام نقل شده است:
ما مشغول کندن خندق بودیم- که بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیرى نماییم- ناگاه فاطمه علیهاالسلام به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را براى حسنین پخته بودم، اینک اینها را براى تو آوردم. پیامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین طعامى است، که در طول سه روز، پدرت میل مىکند.
در روزگار دیگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمىتوانست تحمل کند، بدین منظور سر به بیوتات همسرانش زد، ولى چارهاى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با کمال تأسف آنجا نیز طعامى نبود، پیامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در این میان دو عدد نان و مقدارى گوشت از یکى از همسایهها به دست زهرا رسید، آن بانوى ایثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و یکى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنین گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مىدارم.
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسیدن تحفه و طعام آگاه گشت، در این بین فاطمه علیهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غیبى را که از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش دید، زیرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى کنار هم نشسته، خوردند و سیر شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسایههاى فاطمه علیهاالسلام نیز از آن بهرهمند گشتند.
از مجموع این قضایا نتیجه مىگیریم که فاطمه علیهاالسلام به پدر و سایر اعضاى خانوادهاش نیز فوقالعاده ایثارگرى کرده و پیوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاریخ و کتب تفسیر و حدیث شیعه و سنى آمده است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مریض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر کردند که آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگیرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون یهودى کار کرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذایش را- همچون سایر اعضاى خانوادهاش- به تربیت به مسکین، یتیم و اسیر کافر داد، و سورهى دهر در حق آنان نازل شد.
و بدین طریق به جهان و جهانیان ثابت کرد که وى تا چه حدى به بچههایش ایثارگر است؟ و در حق سایر مردم نیز تا آنجا ایثار کرد که سه روز گرسنگى را تحمل کرد، ولى اسیر کافر را سیر نمود.
۴.هجرت حضرت زهرا و همراهى پدر در سختترین شرائط
هر روز فشار و آزار مشرکان بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مسلمانان شدت مىیافت. از سوى دیگر عدهاى از مردم شهر مدینه مسلمان شدند و در انتظار پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) بودند. مشرکان نیز تصمیم گرفتند در شبى معین دستهجمعى به خانه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) یورش برند و آن حضرت را به شهادت برسانند. على (علیهالسلام) آن شب را در بستر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) خوابید و رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) به غارى در کوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدینه هجرت نمود.
على (علیهالسلام) به دستور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) امانتهاى مردم را به صاحبانش رد کرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را به اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبیر، نیمه شب سوار شترها کرد و راه مدینه را در پیش گرفت. این هجرت خطراتى در پیش داشت زیرا دشمنان در پى آنان تاختند و در بین راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسیدند. على (ع) بانوان را در پناهگاهى پیاده نمود آنگاه با شمشیر آخته بر دشمن حمله کرد و آنان گریختند.
«در این هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و سرپرستى على (ع) مسیر طولانى مکه به مدینه را در زیر آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15 ربیعالاول مطابق با هفتم مهر ماه به قُبا در نزدیک مدینه رسید و به خانه «سعد بن خیثمه» وارد شد خانه سعد مجاور رکن غربى و در جلو مسجد قُبا قرار داشت.
۵.همدردى با پدر
گاه دشمنان سنگدل، خاک، یا خاکستر بر سر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىپاشیدند، هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم خانه مىآمد، فاطمه علیهاالسلام خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک مىکرد. در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرمود:
دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.
در یکى از روزها، ابوجهل مشتى از اراذل مکه را تحریک کرد که به هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شکمبهى گوسفندى را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامى که این کار انجام شد، ابوجهل و اطرافیان صدا به خنده بلند کردند و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بیرحم چنان آماده بود که توانائى بر دفاع نداشتند، ولى هنگامیکه این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه علیهاالسلام رسید به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش را نفرین کرد.
۶.حضرت فاطمه در جنگ احد و یارى نمودن پدر
رمضان سال سوم هجرت مىرسد، ولادت فرزندش حسن علیهالسلام خاطرهى شیرین پیروزیهاى جنگ بدر را که در رمضان سال پیش رخ داد شیرینتر مىسازد.
چندى نگذشت که جنگ احد آغاز شد.
حمزه عموى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم سردار دلیر مسلمانان و هفتاد و چهار تن نومسلمان دیگر به شهادت مىرسند.
ضایعه چندان دلخراش است که خدایبزرگ ضمن آیاتى آنان را تسلیت مىدهد.
«ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداولها بین الناس...».
«اگر جراحتى به شما رسید به آنان هم مانند آن رسید. روزگار چنین است آن را از دست این بدست آن مىدهیم...».
به زهراء خبر مىدهند پدرش در جنگ آسیب دیده است. سنگى به چهرهى او رسیده و چهرهاش را خونین ساخته است.
با دستهاى از زنان برمىخیزد. آب و خوردنى بر پشت خود برمىدارند و به رزمگاه مىروند.
زنان، مجروحان را آب مىدهند و زخمهاى آنها را مىبندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو مىدهد.
خون بند نمىآید. پاره بوریایى را مىسوزاند و خاکستر آن را بر زخم مىنهد تا جریان خون قطع شود.
پیغمبر در مصیبت حمزه گریان شد و زهراء هم گریست.
فاطمه علیهاالسلام هر دو یا سه روز خود را به احد مىرساند و بر مزار شهیدان مىگریست و آنان را دعا مىکرد.
- به هنگام جنگ احد هنگامى که فاطمه و صفیه به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم رسیدند به آن حضرت نظر افکندند، حضرت به على علیهالسلام فرمود عمهام را از من دور نگه دارید ولى فاطمه را مانع نشوید. وقتى فاطمه علیهاالسلام به حضرت نزدیک شد و چهرهى حضرت را زخمى و دهان حضرت را آغشته به خون دید، فریاد زد و شروع کرد به پاک کردن خونها و مىگفت: خشم خداوند بر کسى که چهرهى رسول خدا را خونین کرده شدت یابد.
- فاطمه علیهاالسلام فریادى زد و دستش را بر بالاى سرش گذاشت و با حالت فریاد و ناله با دیگر زنان هاشمى و قریشى از خانه بیرون آمد.
- على علیهالسلام با سپر خود آب مىآورد و فاطمه علیهاالسلام خونها را از چهرهى حضرت مىشست حصیرى را گرفته و سوزانده و خاکستر آن را بر روى زخمها مىپاشید.
در حاشیهى بحارالانوار آمده است: على علیهالسلام با سپر خود آب مىآورد، وقتى فاطمه علیهاالسلام دید خونها را که مىشوید بند نمىآید، تکه حصیرى را گرفته و آتش زد و خاکستر آن را روى زخم پاشید تا خون بند آمد.
۷.دلسوزى براى پدر به هنگام وصیت با مردم
در روزهاى واپسین زندگانى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به منبر رفت و فرمود:
هرکس از من طلبى دارد درخواست نماید. بلال در کوچههاى مدینه فریاد زد که: «مردم اینک این محمد بن عبدالله است که مىخواهد قبل از روز قیامت قصاص شود هرکس حقى از او طلب دارد بخواهد» مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم مىکردید با شلاق خودتان بر شکم لخت من زدید. فرمود بیا قصاص کن، مرد گفت: همان شلاق را بیاورید.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به بلال اشاره فرمود: از خانه فاطمه علیهاالسلام همان شلاق روزهاى جنگ را بیاورید، وقتى بلال درب منزل فاطمه علیهاالسلام را کوبید و ماجرا را بیان کرد حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
اى بلال پدرم با شلاق روزهاى جنگ چه مىخواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ بلال آنچه را که در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراء علیهاالسلام نالهاى زد و گفت:
واى از اى غم، براى غم و اندوه تو اى پدر بزرگوارم. غیر از تو چه کسى سرپرست فقرا و تهیدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همهى دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسین علیهماالسلام بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند.
۸.به یاد پدر بعد از رحلت رسول اکرم
وقتى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از دنیا رفت، بلال مؤذن دیگر اذان نمىگفت.
روزى فاطمه علیهاالسلام پیغام فرستاد: آرزو دارم یک مرتبه دیگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم بلال بر طبق دستور فاطمه شروع به اذان کرد.
اللهاکبر، اللهاکبر- فاطمه علیهاالسلام به یاد روزگار پدر افتاد، نتوانست از گریه خوددارى کند. هنگامى که بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسولالله» فاطمه علیهاالسلام از شنیدن نام پدر صیحه زد و بیهوش شد. به بلال خبر دادند دیگر اذان نگو که فاطمه بیهوش شده است. بلال اذانش را قطع کرد. وقتى فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام کن، عرض کرد: اجازه بده بقیه را نگویم زیرا براى شما مىترسم.
از حضرت على علیهالسلام نقل شده است که فرمود: حضرت رسول را در پیراهن مبارکش غسل دادم و فاطمه گفت:
آن پیراهن را به من نشان بده! همین که بوى پیراهن به مشام او رسید از هوش رفت: من که این حالت را از او مشاهده کردم پیراهن را از او پنهان نمودم.
۹.نالههاى حضرت زهرا در فراق پدر
یا رسولالله، پدر جان، دریغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسیار بزرگ است تاریکى و ظلمتى که در مجالس پس از تو مشاهده مىگردد، و من دور مانده از جناب تو دریغ و افسوس مىخورم که هرچه زودتر نزد تو آیم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن امیرالمؤمنین سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بىمانند تو، هم او که تو او را از کودکى بزرگ و تربیت کردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترین دوستان تو و محبوبترین اصحاب تو در پیشگاه تو بود، او که در پذیرش اسلام از همه پیشى گرفته و هجرت کرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترین انسانها.
اکنون بیا و بنگر که امام برگزیدهى تو را اسیرگونه به طرف بیعت تحمیلى مىکشند و مىبرند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم کوبیده است و گریههاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگیرمان شده است.
آنگاه فریاد سختى برآورد و فرمود:
فریاد با محمدا، فریاد اى دوست.
فریاد اى پدر، فریاد اى اباالقاسم، فریاد اى احمد،
فریاد از کمى یاران و یاوران،
فریاد از ناله بسیار،
فریاد از مشکلات فراوان.
فریاد از مصیبت و اندوه زیاد،
فریاد از مصیبت جانکاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحهاى زد و بیهوش بر زمین افتاد.
اى أنس آیا دلتان آمد که خاک بر روى رسول خدا بریزید؟
اى پدر! دنیا به دیدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بریده و گلهاى او پژمرده است، و خشک و تر آن حکایت از شبهاى تاریک مىکند،
اى پدر! همواره بر تو دریغ و افسوس مىخورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه که جدایى پیش آمد، خواب از چشمم گریخت.
اى پدر! کیست از این پس که بیوهگان و مسکینان را رعایت نماید و امت را تا قیامت هدایت فرماید.
اى پدر! ما در حضرت تو عظیم و عزیز بودیم، و بعد از تو ذلیل و زبون آمدیم.
کدام سرشک است که در فراق تو روان نمىشود،
و کدام حزن و اندوه است که بعد از تو پیوسته نمىگردد،
و کدام چشم است که پس از تو سرمهى خواب مىکشند؟
تو بودى بهار دین یزدان، و نور پیغمبران،
چه افتاد کوهسارها را که فرونمىریزد،
و چه پیش آمد دریاها را که فرونمىرود،
چگونه است که زلزلهها زمین را فرونمىگیرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظیم و مصیبتى شگرف افتادم، و در زیر بار گران و هولناک ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگریستند، و افلاک در ایستادند، و منبر تو بعد از تو وحشتانگیز و بدون استفاده گشت و محراب بىمناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشیده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زیارت تو و دعاى تو مشتاق آمد.
حضرت زهراء علیهاالسلام پس از دفن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بىتابانه از منزل بیرون آمد و در حالى که از گریه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه که جایگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فریادى برآورد و بیهوش نقش زمین شد.
زنان مدینه که وضع را چنان دیدند، به سوى او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالى که بر قبر پدر خیره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خویشنداریم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش کنندهام شده و حزن و اندوه درونى مرا مىکشد.
پدر جان! یکه و تنها باقى مانده و در کار خویش حیران و سرگردانم صدایم خفته، و پشتم شکسته، و زندگیم در هم ریخته، و روزگارم تیره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انیسى نمىیابم، و مانعى براى گریهام و یاورى براى ضعفم پیدا نمىکنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئیل و مکان میکائیل از بین رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گردید.
پدر عزیزم من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانى که نفسم برآید با تو گریه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پایانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فریاد اى پدر! فریاد اى پروردگار جهانیان.
حضرت زهراء علیهاالسلام با یاد روزگاران شیرین محبتهاى رسول خدا خطاب به کودکان خود مىفرمود: کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم که شما را عزیز و گرامى مىداشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مىگرفت؟ و نمىگذاشت بر روى زمین راه روید. دیگر هرگز او را نمىبینم که این درب منزل را باز کند، و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتارى که همواره انجام مىداد.
۱۰.دیدار با پدر در قیامت
جابر بن عبداللَّه انصارى از قول على بن ابیطالب علیهالسلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
- اى پدر در روز توقفگاه بزرگ (روز قیامت) شما را کجا ملاقات کنم؟
- فرمود: اى فاطمه، کنار در بهشت، در حالى که پرچم «الحمدالله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مىکنم.
- عرض کرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- فرمود: مرا بر حوض (کوثر) ملاقات کن، در حالى که به امتم آب مىدهم.
- پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا بر صراط ملاقات کن، در حالى که ایستادهام و مىگویم پروردگار امت مرا سالم بدار - اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا نزد میزان ملاقات کن، در حالى که مىگویم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.
- اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟
- مرا بر کنار جهنم ملاقات کن، در حالى که امتم را از شعله و زبانههاى آتش منع مىکنم پس فاطمه علیهاالسلام خوشحال شد.
حضرت امام حسن (ع) دومین امام و پیشواى معصوم شیعیان و نخستین فرزند او علاقه و محبت شورانگیز و عشق وافرى نسبت به مادر عزیزش فاطمهى زهرا (س) داشت. این علاقه و محبت و ابعاد و نشانههاى آن را، در موارد متعددى از زندگى آن حضرت مىتوان نشان داد، که مهمترین آنها اسناد و مکاتباتى است که در میان وى با معاویه یا استانداران و عمال و کارگزاران حکومتى او رد و بدل شده است.
در این اسناد و نامهها، از زبان و قلم امام حسن (ع) بارها به وجود مادرى مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم وجود مبارک چنان مادر مقدسى را، دلیل حقانیت راه و مرام خویش شمرده است و درستى و استوارى آن را اثبات نموده است.
مرحوم سید محسن جبل عاملى، در موسوعهى «اعیانالشیعه» به برخى از این نامهها اشاره کرده است. امام در یکى از این نامهها به صورت فشرده و مختصر به «زیاد بن أبیه» فرماندار غاصب معاویه غاصب مىنویسد:
«از حسن، فرزند فاطمه، به زیاد فرزند سمیّه! بدان که رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاک زناشویى است و نصیب زناکار (به جاى فرزند) سنگ است! والسلام»
این نامه از یک حقیقت تاریخى پرده برمىدارد و براى پژوهندگان حقیقت، به ویژه مورخین حقیقتجو، سندى محکم و مسلم است و آن این که مسألهى روابط نامشروع سمیّه، زن عبیداللَّه را افشاء مىسازد که با ابوسفیان، آن منافق دغلباز و حیلهباز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
نامهى مزبور، پس از اهانتها و جسارتها و گستاخىهاى بىشرمانه، و هرزهدرایىها و یاوهگویىهاى مکررى که از سوى «زیاد» نسبت به ساحت مقدس و شامخ امام حسن (ع) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقیقت ذات و نهاد آن هرزهگوى هتاک را فاش ساخته و به تاریخ سپرده است.
علاوه بر این اسناد و مکاتبات، امام حسن (ع) بارها در مقام محاجه با معاویه، به اصالت نسبت و پاکى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خویش استناد کرده است. و این امر حاکى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثیر عمیق مقام شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (ع) است. دامنهى این نفوذ و تأثیر تا بدانجا گسترده بود که امام بزرگوار، نه تنها در تمام طول زندگى پاک و پرثمرش، همواره به یادآور مادر و از بزرگىها و قداست و عصمت او یاد مىکرد و حقایق ارزندهاى را در این باب در اختیار عاشقان اهلبیت (ع) قرار مىداد، بلکه حتى به هنگام شهادت و در آخرین لحظات زندگى نیز یاد و نام مادر و بازگویى خاطرات و محبتهاى او بر لبهایش جارى بود.
۲.امام حسین و یاد مادر
حضرت سیدالشهداء، سرور آزادگان و قافلهسالار کاروان جاوید شهداى حق و حقیقت، دومین فرزند او نیز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و مهر مادر داشت. علاقه وافر و محبت بیکران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر بزرگوارش، یکى از شورانگیزترین فصلهاى کتاب عشق مادر و فرزندى است.
خود آن حضرت، بارها و بارها، این عشق و علاقهى بیکران و این پیوند قلبى و اخلاص شایان را، در طى سخنان گهربار و پیامها و اتمام حجتهاى شورانگیز و تاریخى و تاریخساز خویش بیان داشته و در این مورد، فصلى درخشان در تاریخ اسلام براى شیفتگان حقایق و معارف اسلامى، به جاى نهاده است.
یکى از بهترین نمونهها و نشانههاى این علاقهى عمیق امام حسین (ع) نسبت به مادر گرامىاش، تجدید خاطره و تجلیل نام و یاد آن مادر یگانه در جریان انتخاب نام براى فرزندان دخترىاش جلوهگر مىشود. زیرا مىبینیم که آن حضرت، چند تن از دختران خویش را، به یاد مادر عزیزش، «فاطمه» نامگذارى کرده است که با صفتهایى چون کبرى، وسطى و صغرى تشخیص داده مىشدند. این امر، خود حاکى از علاقهى مفرط و شدت محبت امام حسین (ع) نسبت به مادر عزیزش بوده است.
شدت عشق و علاقهى سبطین پیامبر، امام حسن و امام حسین (ع) نسبت به مادر مقدسشان، به راستى که از حد توصیف بیرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چیز بود، و در پرتو مهر و شادیها عمیقتر و گستردهتر، و غمها و اندوهها کمرنگتر و قابل تحملتر مىشدند. چنان که غم سنگین رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هرچند که بسیار عمیق و دلشکن و طاقتفرسا بود، در سایهى وجود چنان مادر بىهمتایى، کمتر احساس مىکردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در کنار مادر خود به دست مىآوردند. زیرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پیشامدى، بیشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بیشتر با او انس و الفت گرفته و دلخوش کرده بودند و پیوندى معنوى و قلبىشان هر روز محکمتر و ناگسستنىتر شده بود... تا وقتى که آن حادثهى لرزاننده و دلسوز پیش آمد...
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سیاه، در آن روز بغض و اشک، در روز غمآلود از دست دادن مادر عزیز، به اوج خود رسید: هنگامى که حالت احتضار مادر را احساس کردند، با وجود آن همه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شکیبایى، باز نتوانستند آرام بگیرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بىتابى خوددارى کنند و خود را روى پیکر عطرآگین و در حال احتضار مادر نیفکنند و با سخنان گرم و پرشور، با گفتار مهرآمیز و با صداى بغضآلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بىتابى و اندوه و درددل و سوز درون خود را بیان نکنند...
در آن لحظات تلخ و غمآلود، تنها کوشش و فعالیت «اسماء» دختر عمیس بود که توانست آنان را از مادر جدا کند و به سراغ پدر گرامىشان على (ع) گسیل دارد، که تفصیل آن در کتابهاى معتبر مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است.
و از آن پس بود که همواره نام و یاد فاطمهى زهرا (ع) بر زبان حسنین جارى و در دلهایشان پایدار بود...
یکى از پرشورترین یادآوریهاى امام حسین (ع) از مادر عزیزش در لحظهى بسیار حساس و سرنوشتساز ایام حرکت به سوى کربلا است. در آن هنگام که لحظات مىرفتند تا عظیمترین حادثهى تاریخ خونبار اسلام را در تداوم توقفناپذیر خویش ثبت کنند، امام حسین (ع) با شکیبایى و متانتى که از چنان بزرگمرد جاودانهاى سزاوار و شایسته است، با تعبیرى بسیار زیبا و باشکوه از مادر عزیز یاد مىکند و با زیباترین و شایستهترین کلمات، طهارت و عصمت و عظمت مادر خویش را بیان مىدارد. آن جا که مىفرماید:
«الا إن الدعى بن الدعى قد رکزنى بین اثنین، بین الذلة والسلة، هیهات منى الذلة یأبى اللَّه ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت».
(عبیداللَّه بن زیاد، مرا بین دو امر، مخیّر ساخته است (که یکى از آن دو را انتخاب کنم) یا تن به شمشیر دهم و کشته شوم، یا ذلّت و زبونى را اختیار کنم و با او بیعت نمایم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زیرا دامنهاى پاکى که مرا تربیت کرده، همواره از پذیرش ذلت إبا و اجتناب دارد. من در دامن صدیقه اطهر بار آمدهام، و از پستان فضیلت و شرف شیر نوشیدهام. خانهى کوچک ما، کانون فضیلت و شخصیت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه پیدا نکرده است. من در دامنهایى تربیت شدهام که عمرى با آزادگى و عزت و سربلندى زندگى کردهاند. آنان هرگز رضایت نمىدهند که من زیر بار ذلّت و پستى، و قبول بیعت از فردى فرومایه همچون یزید بروم...)
آرى، حتى در آن بحبوحهى مرگ و زندگى، در لحظاتى که امام مىدانست تا لحظات تاریخى شهادت سرخ خویش و یاران و عزیزان خانوادهاش فاصلهى چندانى ندارد، باز به یاد مادر عزیز بود و افتخار مىکرد که در چنان دامن پاکى تربیت یافته است...
این تذکارها و یادآوریها از تمام مواقف کربلا و عاشورا در رجزها و حماسهها، در شهادتها و بر سر شهداء بارها و بارها تکرار و یادآورى شده است.
۳.امام سجاد و یاد مادر
امام زینالعابدین و فخرالساجدین، که مادر بزرگوارش را از نزدیک ندیده اما پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جلیلش به عیان دریافته و احساس کرده بود و مىدانست که خود نیز از فروغ تربیت و شخصیت و قداست مادر عزیز بهرهها برده و نورها گرفته است، علاقهى شدید و پرشورى در مورد شناخت هرچه بهتر و دقیقتر و وسیعتر مادرش زهرا (ع) داشت. همواره در جستجوى آن بود که دقایق و جزئیات بیشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به عنوان بهترین نمونه و الگو براى بانوان و دوشیزگان مسلمان معرفى کند و روش زندگى و تربیت آن بانوى بىمانند را سرلوحهى مکتب تربیتى زن در جامعهى اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى والا تشویق و ترغیب نماید.
از این رو همواره در پى کشف این دقایق، به سراغ کتاب مىرفت که مادرش زهراى اطهر را از نزدیک دیده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پرثمرش انس گرفته و بر جزئیات آن واقف بودند.
امام سجاد (ع) روزى پاى صحبت اسماء دختر عمیس، که مدتى خدمتگزار خاندان رسالت بود و سعادت دیدار و همنشینى زهراى اطهر نصیبش شده بود، نشست. در آن روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتیاقى وافر، داستانى را این چنین توصیف کرد:
«روزى خدمت مادربزرگ شما زهرا (ع) نشسته بودم که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از در، درآمد و وارد منزل شد. زهرا (ع) مادر گرامى شما، گردنبندى از طلا بر سینه داشت که على (ع) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خویش براى همسرش خریدارى کرده و به آن سرور بانوان عالم هدیه کرده بود.
پیامبر اسلام، با توجه به شرایط زندگى آن روز، که قدرت مسلمین رو به افزایش و زندگىشان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختىها و مرارتها به پایان مىرسید، از مشاهدهى آن گردنبند بر سینهى دختر گرامى خویش خوشحال شدند. ولى با این حال، باز هم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند:
دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم که با لحنى تجلیلآمیز مىگویند «فاطمه دختر رسولاللَّه است»، تو را مغرور سازد و تحت تأثیر این غرور واقع شوى و پوشش ستمگران و طاغوتها و جباران را بر تن کنى!...
رسول خدا (ص) همین یک جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترک گفتند و بیرون رفتند. به محض خروج ایشان فاطمهى زهرا (ع) فوراً گردنبند را پاره کرد و آن را از گردن فروکشید و از خود دور ساخت و دیگر هرگز آنرا به کار نبرد. بلکه خیلى زود آن گردنبند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش خرید و در راه خدا آزادش کرد. این خبر به گوش رسول خدا رسید و باعث خرسندى فراوان حضرتش گردید. چنانکه دخترش را بسیار دعا کرد و از این عمل خیر، ابراز رضایت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون: چنین دخترى را قربان بروم «فداها ابوها»، از دختر عزیز خویش ذکر خیر فرمود.»
۴.امام باقر و یاد مادر
از عشق و علاقهى پنجمین پیشواى معصوم شیعیان، امام باقر علیهالسلام نسبت به مادر عزیز و بزرگوارش، داستانها و روایات بسیارى نقل شده که در آنها تجلیل آن حضرت از مادر محبوب و تجدید خاطره و بیان فضایل و مکارم والاى فاطمهى زهرا (ع) همواره تکرار و تأیید شده است.
در بیان شدت این علاقه، ذکر یک نمونه را به عنوان مشتى از خروار و ذرهاى از بسیار، کافى مىدانم:
در حدیث آمده است که امام باقر (ع) هرگاه که گرفتار تب شدید مىگردید و در بستر بیمارى مىافتاد، آب خنک طلب مىکرد. وقتى آب به دستش مىرسید و جرعهاى چند از آن میل مىکرد، لحظهاى از نوشیدن بازمىماند و سپس با صداى بلند، به حدى که در بیرون خانه نیز شنیده شود، از ته دل مادرش زهرا (ع) را صدا مىکرد و مىفرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسولاللَّه!
و بدینگونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفّى دل و مرهم غم و تسکین خاطر مىجست، و جان و روح خود را با نام زیباى محبوب و معشوق و مادر عزیز خود، عطرآگین و سکونآمیز مىساخت.
۵. امام صادق و یاد مادر
علاوه بر رسول خدا و امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام که زندگى روزمره و مستقیم با حضرت فاطمه علیهاالسلام داشتهاند و از او پیش از وفات و بعد از آن بسیار یاد مىکردند، سایر ائمه نیز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او یاد مىنمودند.
ابوبصیر مىگوید: روزى صحبت فاطمه علیهاالسلام در میان بود، حضرت امام صادق علیهالسلام پس از ذکر تاریخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه علیهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خلیفه دوم) از دنیا رفت، که به امر اربابش به فاطمه علیهاالسلام زد و آن حضرت بچهاش را سقط کرده و شدیداً مریض شد و سپس وفات نمود. (و کان سبب وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لکزها بنعل السّیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا...)
و همچنین سکونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مىگوید: من وارد محضر امام صادق شدم، قیافهام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسید. جواب دادم: خداوند دخترى برایم داد. حضرت فرمودند: یا سکونى! سنگینى آن بر زمین و روزیش با خداست، او عمر خودش را مىکند و از روزى خویش مىخورد (تو چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام فاطمه علیهاالسلام را شنید سه بار فرمود: آه، آه، آه، گویا با شنیدن این نام تمام مصائب و مظلومیتهاى مادر را تداعى کرد و لذا دست خویش را بر پیشانیش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشتهاى، مبادا بر وى ناسزا بگویى و یا او را لعن کنى و یا بزنى.
۶.امام موسى کاظم و یاد مادر
امام موسى بن جعفر (ع) هفتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، و قهرمان مبارزه و مقاومت و متحمل عمرى زندان و شکنجه و آزار در راه آئین و مذهب حق و حقیقت، نسبت به مادرش زهرا (ع) علاقهاى پرشور و عاشقانه و ارادتى شدید و خالصانه داشت.
امام معصوم همواره از مادر محبوبش و فداکاریها و مبارزات و ایثارگریها و مظلومیتش او یاد مىکرد و به ویژه مسألهى فدک- که در مورد آن یکى از سیاهترین صفحات تاریخ صدر اسلام توسط غاصبین حقوق اهلبیت به وجود آمد- همیشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، که با یادآورى و تشریح و تحلیل ابعاد آن، حقایق مسلمى را دربارهى حقانیت خاندان رسالت فاش و بیان مىفرمود.
داستانى که ذیلاً نقل مىشود، گوشهاى از علاقهى شدید و ارتباط قلبى و معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مىدهد؛ و همچنین آشکار مىسازد که حقوق پایمال شدهى زهراى اطهر (ع) همواره موردنظر و توجه فرزندان گرامىاش قرار داشته، و آن بزرگواران پیوسته درصدد بازپس گرفتن و استیفاى حقوق مادر محبوب خویش بودهاند.
ابتدا باید بگوییم که: مهدى عباسى خلیفهى جائر و ظالم عهد امامت موسى بن جعفر (ع)، در اوایل حکومت غاصبانهى خویش، برخورد شدیدى با امام معصوم (ع) نداشت. تنها یک بار در مدینه ملاقاتى با امام داشت که طى آن، از محضر امام در مورد تحریم خمر و مسکرات که معمولاً در دربار خلفاى عباسى مصرف مىشد- سؤالى مطرح ساخت. در آن دیدار، خلیفهى نابکار، چنان پاسخ عمیق و دقیق و عالمانه و قانعکنندهاى از امام دریافت داشت که با وجود قلب سیاه و اندیشهى تباه خود، باز هم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد و علم وافر و عمیق و دانش عظیم و وافر امام را مورد تأیید و تصدیق قرار ندهد.
بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (ع)، هنگامى صورت گرفت که ظاهراً مهدى درصدد رد مظالم پدرش منصور برآمده بود. یعنى ظاهراً مىخواست اموالى را که توسط منصور، از امام صادق (ع) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر (ع) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسید: حدود فدکى که از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چیست؟ حدود آن را برایم مشخص کنید تا به شما بازش گردانم.
امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدک تعیین کرد که درست با وسعت امپراطورى مسلمین در عهد خلافت مهدى مطابقت مىکرد به این ترتیب که امام فرمود:
پس تو مىخواهى حد و مرز فدک را بدانى؟ گوش کن تا برایت بگویم...
یک سمت آن، کوه احد؛
سمت دیگرش، عریش مصر؛
مرز سوّم آن، دریاى احمر؛
و مرز چهارمش، دومةالجندل...
مهدى در پى بیانات امام، با تغیر و پریشانى گفت: آیا همهى اینها که گفتى حدود فدک است؟
امام فرمود: آرى، همهى این سرزمینها از مناطقى است که با لشکرکشى و جنگ بازستانده نشده است.
مهدى از آن روز کینه و دشمنى امام را بر دل گرفت و درصدد نابودى آن حضرت برآمد، زیرا خطر را بالاى سر خود احساس کرد. او آن روز متوجه شد که هدف امام، فقط بیان حدود فدک خالى و بازپس گرفتن آن نیست؛ بلکه مراد و منظور اصلى بازستاندن حکومت و خلافت است که به زور و عنف از خاندان رسالت گرفته شده و چیزى جز غصب حقوق اهلبیت (ع) نبوده است. او فهمید که هنوز فرزندان على (ع) و زهرا، حق خود را فراموش نکردهاند و با تمام قوا درصدد استیفاى آن هستند، لذا تنها فدک را نمىخواهند، بلکه مىخواهند حکومت ظلم و جور و فساد را از بیخ و بن براندازند.
آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اینها که گفتى خیلى زیاد است».
و البته چنان که معلوم است، هرگز حقوق اهلبیت عصمت و طهارت را بازپس نداد، سهل است؛ که از آن پس با تمام قوا درصدد ایذا و آزار و نابودى امام (ع) برآمد و این هدف شوم را تا سرحد شهادت امام بزرگوار نیز دنبال کرد.
۷.امام رضا و یاد مادر
امام رضا ثامنالائمه (ع) نیز همچون دیگر فرزندان زهراى اطهر (ع) و سلالهى پاک پیامبر، علاقه شورانگیز و احترام خاص و اخلاصآمیزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجلیل و تکریم به عمل مىآورد و با اعتزاز و افتخار نام عزیزش را بر زبان جارى مىساخت. شدت این شور و علاقه به حدى بود که مخالفان و بدخواهان نیز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند که از این راه، با امام وارد مذاکره و گفتگو شوند به این ترتیب براى نیل به مقاصد خود، رضایت و خشنودى امام را جلب کنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (ع) با فرزند دلبندش جوادالائمه نشسته بود و مأمون عباسى نیز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (ع) حدیثى را در مدح مادرش فاطمهى زهرا (ع) بازگو فرمود.
مأمون نیز با شنیدن حدیث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشید از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، و او هم از جدش «ابنعباس» روایت کرده است که روزى ابنعباس خطاب به معاویه گفت: آیا مىدانى که چرا فاطمه (ع)، فاطمه نامگذارى شده است؟ معاویه گفت: نمىدانم
ابنعباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند که او و پیروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شدهاند. او گفت: این سخن را من از رسول خدا (ص) شنیدم».
توضیح این سخن نیز در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: آنان کسانى هستند که بتوانند با ایمان و توحید و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شیعه بودن و پیروى از فاطمه (ع) را عملاً به اثبات رسانند، نه آن که فقط به زبان و در ظاهر خود را پیروان فاطمه بنامند.
۸.امام جوادالائمه و یاد مادر
امام جواد (ع)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (ع) است و در مکتب تربیتى او پرورش یافته، و طبیعى است که عشق و علاقه به مادر عزیز را نیز از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفیقانه و مهر خالصانهى امام جواد (ع) نسبت به مادرش نیز همواره شعلههایى سرکش داشته و ورد زبانها بوده است.
در بیان این شور عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسیار گفته شده است، اما براى نمونه کافى است به حدیث کوتاهى که صاحب سفینةالبحار نقل کرده است توجه و بسنده کنیم. در آن حدیث آمده است: «امام جواد هر روز، موقع زوال روشنایى آفتاب، به مسجد نبى اکرم (ص) در مدینه مىآمد و صلوات و درود بر پیامبر اسلام مىفرستاد و مشام جان خویش را از یاد جد بزرگوارش معطر مىساخت.
سپس به سراغ خانه و محل زندگى مادرش فاطمهى زهرا (ع) که در همان نزدیکى و جوار قبر پیامبر است مىرفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهایت ادب و احترام، ابتدا کفشها را از پا درمىآورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از شور و اشتیاق و عشق، وارد آن خانهى کوچک و پرنور مىشد و در آنجا نماز و دعا مىخواند و دقایقى طولانى، در حالت شور و جذبهى روحانى به سر مىبرد».
براى درک شدت این مهر و علاقه باید دانست که هرگز دیده نشد، حتى براى یکبار هم، که امام به مسجد نبوى برود ولى سراغ مادرش را نگیرد، و یا بدون راز و نیاز با روح قدسى آن بزرگوار به خانهى خود برگردد.
و باز براى پیگرى و بیان گوشهى دیگرى از این علاقه و ارادت امام نسبت به مادر عزیزش، کافى است که داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفت، به جوانب آن نظر افکند.
در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (ع)، بیش از پیش متوجه مىشویم که وى چه احترام و فضیلتى براى مادرش قاتل بوده و چگونه برترى و والایى مادر عزیز را، از هر جهت در نظر داشته است. مىدانیم که امام جواد (ع)، داماد خلیفهى وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با «أمّفضل» دختر خلیفه، که از خاندانى مرفّه و پرتجمل بود، انتظار مىرفت که هزاران درهم و دینار از طرف پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهریه و کابین نیز به تناسب ثروت و امکانات پدر عروس، بسیار چشمگیر باشد و قوس تصاعدى طى کند و با ارقام درشت رقم زده شود.
ولى امام جواد (ع) به خاطر علاقه و احترام و فضیلت فراوانى که براى مادرش قائل بود، حاضر نشد مهریهى همسرش بیش از پانصد درهم- که همان مهریهى مادرش زهرا (ع) بود- تعیین گردد.
چون او هرگز حاضر نبود مهریهى همسرش از مهریهى مادر ارجمندش زهرا (ع) فزونى گیرد و یک نوع برترى و فزونى تلقى گردد.
۹.امام هادى و یاد مادر
امام هادى (ع) دهمین اختر تابان آسمان ولایت و امامت و پیشواى راستین جهان اسلام نیز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت.
امام معصوم، این علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى که با ملحدین و زنادقه و دیگر گروههاى مخالف مکتب اهلبیت (ع) داشته است، با زیباترین بیان و رساترین کلام اظهار کرده و همواره به وجود گرامىاش و خاندان اهلبیت (ع) افتخار نموده است.
در میان دعاها و تعلیمات عالیهى آن بزرگوار، جامعتر و گویاتر از «زیارت جامعه» را، که از تعلیمات زیبا و عمیق آن حضرت است پیدا نکردیم. امام معصوم، ارادت و علاقهى خاص خویش را نسبت به مادرش زهرا (ع) و اهلبیت مطهر، و خاندان پاک رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زیارت جامعه بارها ابراز داشته و طى همین دعاى باشکوه فرموده است:
«سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت.
سلام و درود بر شما باد، اى مراکز رفت و آمد و فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى.
سلام و درود بر شما باد، اى پیشوایان ملل و عناصر نیکوکار و سیاستمداران پاک و تدبیرورزان امور مردم.
سلام و درود بر شما باد، اى کلیدهاى ایمان و امناى رحمان و عصارهى پیامبران
سلام و درود بر شما باد، اى مراکز معرفت و شناخت خدا، و معادن حکمت الهى و رازداران اسرار بزرگ
سلام و درود بر شما باد، اى حاملان کتاب خدا، و اوصیاى پیامبر، و ذریهى نسل رسول خدا، و رحمت و برکات الهى بر شما باد».
۱۰.امام حسن عسکرى و یاد مادر
امام حسن عسکرى (ع) یازدهمین پیشواى راستین جهان اسلام همواره قلبى سرشار از یاد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقهى خود را نسبت به آن بزرگوار بیان مىفرمود. ابن شهرآشوب، صاحب «مناقب» در کتاب خود از «ابىهاشم» و او از امام حسن عسکرى (ع) نقل مىکند «که روزى خطاب به حاضران فرمودند: آیا مىدانید که مادرم فاطمه (ع) چرا «زهراء» (یعنى درخشندهرو) نامیده شدند؟
حاضران عرض کردند: چه بهتر که خودتان بفرمایید.
امام در توضیح آن نام زیبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشید، و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (ع) پرتوافکن و تابان بود، از این جهت او را زهرا و درخشندهرو نامیدند».
۱۱.امام زمان و یاد مادر
حضرت ولى عصر- عجلاللَّه تعالى فرجه الشریف- در طول عمرش بیش از سایر ائمه مظلومیت مادر را یاد مىکند و روزى که ظهور مىکند، به مدینه مىآید و نالهها و استغاثههاى فاطمه علیهاالسلام را متذکر مىگردد و مىگوید: اى مادر! امروز از قاتلانت انتقام مىگیرم و آنان را به سزاى اعمالشان مىرسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آید و با اذن خدا آن دو را زنده مىکند و سؤال کند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح کردید؟ بچهاش را کشتید؟ خانهاش را مورد تهاجم قرار دادید؟ سپس با شمشیرى که در دست داد آنان را به قتل مىرساند و جسدشان را به آتش مىکشد و خاکسترشان را بر باد مىدهد....
آرى دل نازنین امام زمان علیهالسلام هرگز از یاد غمها و غصههاى مادر بزرگوارش فاطمه علیهاالسلام آرام نمىگیرد و مصائب او را فراموش نمىکند، زیرا فاطمه علیهاالسلام حجت و اسوهى ائمه خوانده شده است، و در عمر کوتاهش شدیدترین و دردناکترین مصیبتها را پشت سر گذاشته است.
یک حدیث شریف از توقیع مبارک آقا امام زمان علیهالسلام در مورد مادرش فاطمه علیهاالسلام مىفرماید:
و فى ابنة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله لى اسوة حسنة.
در حالات و رفتار فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
این حدیث، فاطمهى زهرا علیهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان علیهالسلام نقل مىکند و مىرساند که فاطمه علیهاالسلام نقش رهبرى دارد و ائمهى اطهار علیهمالسلام از او سرمشق مىگیرند.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام نیز با تعبیر کلىتر مىفرمایند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علینا.
ما براى تمام مخلوقات حجت هستیم و فاطمه علیهاالسلام مادرمان حجت ما مىباشد.
این حدیث نیز ضمن یاد امام حسن عسکرى از مادرش، آن حضرت را پیشواى ائمه ذکر مىکند و بالاخره حضرت امام باقر علیهالسلام در یک حدیث فوقالعاده و عرفانى مىفرمایند: اطاعت فاطمه علیهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و انس و پرندگان و حیوانات، حتى براى انبیا و ملائکه واجب گردیده است.
(لقد کانت علیهاالسلام مفروضة الطاعة على جمیع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّیر والوحش والانبیاء والملائکة)
این اطاعت اگر چه تکوینى است نه تشریعى، ولى عظمت فاطمه علیهاالسلام را به سایر مخلوقات جهان حتّى انبیاى پیشین در بر دارد.
سالار بانوان دوازدهمین بهار زندگى را پشت سر نهاده بود که نور وجود نخستین فرزند گرانمایهاش، «حسن» علیهالسلام را در وجود خویش احساس کرد، چرا که بخشى از نور امام و موهبت امامت از امیر مؤمنان به سازمان وجود او انتقال یافت و چهرهى نورافشان او با تجلى یافتن نور وجود حسن علیهالسلام در وجودش بصورت روشنى نورافشانتر و درخشندهتر گردید و نام گرانمایهى «زهرا» مصداق درخشندهترى پیدا کرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزدیک شد و در همان روزها براى پیامبر گرامى، سفرى پیش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانهى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مبارکى پرداخت که به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصیه فرمود که: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پیامبر، نخستین فرزند خانهى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى دیده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارک، روز پرشکوهى بود. «اسماء بنت عمیس» در لحظات طلوع خورشید جهانافروز وجود حضرت مجتبى علیهالسلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان دیگرى نیز بودند. آنان مولود مبارک را بىآنکه از توصیهى پیامبر گرامى آگاه باشند، در پارچهى زیبا و تمیزى که زرد رنگ بود قرار دادند. پیامبر گرامى از سفر بازگشت و به دیدار دخت سرفراز خویش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بیاورید. و پرسید که نامش را چه برگزیدهاید؟
فاطمه علیهاالسلام پیش از آن به شوى گرانمایهاش پیشنهاد کرده بود که نامى پرشکوه و باعظمت در نظر گیرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پیامبر فرموده بود که در این مورد بر پیشواى بزرگ توحید پیشى نخواهد گرفت. از این رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.
پیام شادباش...
نوزاد نور را به نیاى گرانقدرش تقدیم داشتند و آن حضرت پس از آنکه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش کردید که از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهید؟
آن پوشش را از مولود مبارک برگرفت و پوشش سپیدى بر او افکند و رو به امیر مؤمنان نمود و پرسید: نامش را چه برگزیدهاید؟
امیر مؤمنان گفت: ما هرگز در گزینش نام فرزندمان بر شما پیشى نمىگیریم.
پیامبر گرامى نیز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خویش پیشى نمىگیرم.
درست در این لحظات بود که آفریدگار هستى به فرشتهى وحى پیام داد که:
«براى بندهى محبوب و پیامبر برگزیدهام، فرزندى ولادت یافته است. از این رو در بیت رفیع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقدیم سلام و درود و صمیمانهترین تبریکها و تهنیتها، به او بگو که؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از این رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزین.»
فرشتهى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبریک و تهنیت پروردگار هستى را به پیامبر رسانید و گفت: «اى پیامبر خدا! پروردگارت دستور داده است که این مولود مبارک را به نام فرزند «هارون» نامگذارى کنید.»
پیامبر پرسید: نام او چه بود؟
فرشتهى وحى گفت: او «شبیر» نام داشت.
پیامبر فرمود: من به واژهى عربى سخن مىگویم...
فرشتهى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرمایید.
بدینسان پیامبر مهر، نام آن پارهى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و یاد خدا قرین ساخت و اقامه خواند.
هفتمین روز ولادت نور بود که پامبر گرامى دو رأس قوچ کبودرنگ به عنوان «عقیقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى کرد و یک ران یکى از آنها را همراه یک دینار به بانوى قابله داد.
سر مبارک نوزاد را تراشید و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بینوایان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به مادهى خوشبو و عطرآگینى که از زعفران و چیزهایى مشابه ترکیب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، یکى از آداب و رسوم جاهلیت را به باد انتقاد گرفت و نکوهش کرد و فرمود:
«مردم عصر جاهلیت سر نوزاد را با خون رنگین مىنمودند که کار بسیار ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارک را بوسهباران ساخت و او را مورد مهر وصفناپذیر خویش قرار داد...
۲.تولد امام حسین
پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى علیهالسلام علائم و نشانهها، نشانگر این بود که دومین فرزند گرانمایهى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه که پیامبر پیش از آن مژدهى آمدنش را داده بود، دیده به جهان گشود.
در مورد ولادت حسین علیهالسلام از امام صادق آوردهاند که: روزى همسایگان بانوى باایمان «امایمن» نزد پیامبر آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! شب گذشته «امایمن» تا سپیدهدم بیدار بود و مىگریست و همهى ما را نیز ناراحت ساخته است.
پیامبر کسى را به خانهى او گسیل داشت و او به محضر پیامبر شرفیاب شد. آن حضرت به او فرمود: «امایمن»! خداى چشمانت را نگریاند! همسایگانت به من گزارش کردهاند که تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گریان بودهاى، چرا؟
پاسخ داد: اى پیامبر خدا! خوابى سخت و سهمگین دیدم و بخاطر آن تا سپیدهدم گریه کردم. پیامبر فرمود: خوابت را برایم بازنمىگویى؟ بگو که خدا و پیامبرش به پیام آن داناترند. «امایمن» گفت: اى پیامبر خدا! بیان آن برایم گران است.
پیامبر فرمود: آنگونه که تو فکر مىکنى نیست، رویاى خویش را بازگو.
آن بانوى باایمان گفت: «دیشب در عالم رویا دیدم که برخى از اعضاء پیکر مقدس شما در خانهى من افتاده است...»
پیامبر فرمود: خواب خوشى رفتهاى و خواب نیکویى دیدهاى. پیام خواب تو این است که دخت گرانمایهام «فاطمه»، «حسین» را به دنیا خواهد آورد و تو هستى که او را پرستارى و نگهدارى خواهى کرد و «حسین» همان پارهاى از وجود من است که در خانهى شما قرار مىگیرد.
آفرین خدا بر این کودک نورسیده
این جریان گذشت و پس از مدتى حسین علیهالسلام از افقسراى امامت و رسالت طلوع کرد. «امایمن» او را در آغوش گرفت و نزد نیاى گرانقدرش پیامبر آورد. آن حضرت حسین علیهالسلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرین خدا بر این کودک نورسیده و بر او که او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: امایمن این پیام آن رؤیاى توست.
علاوه بر خواب «امایمن» همسر «عباس»، عموى پیامبر نیز خوابى نظیر این خواب دیده بود و پیامبر گرامى نیز پیشگویى فرموده بود.
لحظات ولادت حسین علیهالسلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفیه، دختر عبدالمطلب و عمهى پیامبر و نیز «اسماء بنت عمیس» و «امسلمه»... حضور داشتند. پس از طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیهالسلام پیامبر فرمود: عمه! فرزندم را بیاور!
صفیه عرض کرد: اى پیامبر خدا! تازه به دنیا آمده است و هنوز آماده نشده است...
پیامبر فرمود: خداوند او را پاک و پاکیزه ساخته است، بیاور...
آنگاه فرشتهى وحى فرود آمد و به آن حضرت پیام خداى را تقدیم داشت و خواست که نام پسر دوم «هارون» را- که به زبان عبرى «شبیر» و به زبان عرب «حسین» گفته مىشد براى نوزاد مبارک برگزیند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشید وجود حسین علیهالسلام را به نیاى گرانقدرش تبریک گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نیز به پیامبر خدا تسلیت عرض کردند.
پیامبر گرامى فرزند دلبند خویش را گرفت، زبان مبارک را در کام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مکید، به گونهاى گوشت بدنش از آن رویش کرد و استخوانهایش استوارى و استحکام یافت. و آوردهاند که حسین علیهالسلام نه از مادر شیر نوشید و نه از هیچکس دیگر. علامه «بحرالعلوم» در این مورد اینگونه سروده است:
لله مرتضع لم یرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
یعطیه ابهامه آنا فاونة...
خداى را! خداى را! کودک شیرخوارى که هرگز از پستان بانویى شیر ننوشید و شیردهندهى او به خواست خدا پیامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خویش را در کام آن کودک پرشکوه مىنهاد و از این راه بود که سازمان وجود او به اوج کمال رسید.
درست هفتمین روز طلوع دومین اختر تابناک از افق سراى «فاطمه» بود که پیامبر دستور داد، سر کودک را تراشیدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گردید و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.
۳.آخرین غنچه حضرت زهرا و مقتل او
ولادت غمانگیز محسن علیهالسلام همانا روز شهادتش نیز بود، و کیفیت شهادتش قبلاً پیشگویى شده بود.
این دلیل بر بزرگى مصیبتى است که با قتل محسن علیهالسلام بر اسلام وارد شد و نشانهى شدت غصهاى است که مادر دلسوختهاش حضرت زهرا علیهاالسلام با از دست دادن این پسر کشید.
نامش را محسن علیهالسلام گذاشت
محسن علیهالسلام عزیز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعیین کرده بود. اگر این آخرین گل زهرا علیهاالسلام به دنیا مىآمد همه به عنوان یادگار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از او یاد مىکردند و گرامیش مىداشتند.
ولى خوب شد به دنیا نیامد، چه آنکه هنوز متولد نشده اینچنین او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أمیرالمؤمنین علیهالسلام: إنّ أسقاطکم إذا لقوکم یوم القیامة و لم تسموهم، یقول السقط لأبیه: «ألا سمیتنی و قد سمّى رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً قبل أن یولد». امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: اگر فرزندان سقط شدهى شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشتهاید، سقط به پدرش مىگوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله محسن علیهالسلام را قبل از اینکه به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البیت إلّا و قد أسقطت جنیناً سماه رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً.
اسماء مىگوید: وارد خانهى حضرت زهرا علیهاالسلام شدیم وقتى که حضرت جنین خود را سقط کرده بود؛ همان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود.
فاطمهى من... سقط جنین؟!
چه سوزناک است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از شهادت یادگار خود خبر دهد و بفرماید: این شهادت در اثر ضربتى است که بر دخترم فاطمه علیهاالسلام وارد مىشود!
قال رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله: و تضرب و هی حامل،... و تطرح ما فی بطنها من الضرب و تموت من ذلک الضرب.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: حضرت زهرا علیهاالسلام زده مىشود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت فرزندى که همراه دارد سقط مىشود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مىرود.
مقتل حضرت محسن علیهالسلام
گل زهرا علیهاالسلام اول شهید شد و سپس سقط گردید! اما چگونه؟ این سؤالى است که باید جزئیات ماجرا آن را روشن کند.
مادرى که فرزند همراه دارد مواظبت زیادى مىخواهد. رعب و وحشتى که مهاجمین سقیفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فریادهاى بلند و بىادبانهاى که سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مىتوانست به تنهایى باعث سقط محسن شود.
فریاد «آتش مىزنیم»، و صداى بر زمین انداختن هیزم، و چیدن آنها با خار مغیلان کنار دیوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعلههایى که از زیر در و بالاى دیوار خانه دیده مىشد، هر خانم باردارى را نگران مىکرد و به وحشت مىانداخت.
اکنون بانویى پشت در آمده که از یک سو رحلت پدر مهربانى چون پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بار عظیمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى دیگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مىکند مهاجمین قصد ورود به خانه را دارند و در وضعیت فوقالعاده خطرناکى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعلهها به صورت او اصابت مىکند. در صاف نیست! چوبهاى ناهموار دارد، میخ دارد، داغ شده است! بانویى که محسن علیهالسلام همراه اوست چگونه باید مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مىشکنند و صداى وحشتناکى ایجاد مىشود، و در به روى بانو مىافتد. دریاى عصمت و حیا با مهاجمین بىحیا روبهرو مىشود. بر دستش تازیانه مىزنند تا در را رها کند.
در با میخش و با ناهمواریش سینه را مىشکافد و خون جارى مىکند. استخوان پهلو از درون مىشکند و خون جارى مىشود! لابد اینها براى کشتن فرزندى که کنار این پهلو و سینه به تلاطم افتاده کم است؟!
حملهکنندگان سقیفه یک نفر نیستند. دستور خود را هم از پیش گرفتهاند. آن سیلى که گوشواره را مىشکند، تازیانهاى که بازو را سیاه مىکند، و بر سر و کتف بانو مىخورد و بىمحابا از هر سو فرود مىآید و خون جارى مىکند، پایى- که شکسته باد- بر بانوى باردار ضربه مىزند. آیا با همهى اینها هنوز محسن علیهالسلام زنده است؟ باید بپرسیم هنوز مادر زنده است؟!!
با این همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه کرد؟ فضه چه کمکى توانست نماید؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام چه کرد؟ بچهها چه حالى داشتند؟ محسن علیهالسلام کجا رفت؟ تاریخ، این داستان جگرسوز را با تمام تلخىهایش حفظ کرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش علیهماالسلام باهم و از یک سبب به شهادت رسیدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى که مرد را از پا درمىآورد، چه رسد به بانویى که کنار قلبش یادگار زیبایى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در آغوش گرفته است.
۴.احترام فرزندان حضرت فاطمه زهرا
خداوند احترام و محبت اهلبیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مکلف نموده است. و شکى نیست که فرزندان فاطمه، فرزندان پیامبر و اهلبیت او محسوب مىگردند.
لذا پیامبر گرامى اسلام در مورد احترام این عزیزان مىفرمایند:
انا شافع یوم القیامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذریتى و رجل بذل ماله لذریتى عند الضیق، و رجل احب ذریتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذریتى.
من در پیشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم کرد:
1- به کسانى که فرزندانم را به هر نحوى کمک کنند.
2- به اشخاصى که در مقام نیاز به کمک مالى آنان بشتابند.
3- افرادى که با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى که در رفع حاجت آنان تلاش نمایند. و در یک حدیث دیگر که شبیه این روایت است، در بند اول آن مىفرمایند: «کسانى که به فرزندان من بعد از من احترام کنند.» (المکرم لذریتى من بعدى...) (3)
این حدیثها مىرساند که احترام فرزندان فاطمه علیهاالسلام باعث خشنودى و رضایت خاطر رسول خدا گردیده و در نتیجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعکس ظلم و ستم و هرگونه بىاحترامى به آنان، موجب خشم خدا و پیامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گردید.
چنانچه در حدیثى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پس از شمردن کیفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شیعیان آن حضرت مىفرمایند:
... ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.
واى از کیفر شدید کسانى که به فرزندان و شیعیان فاطمه علیهاالسلام ستم کنند.»
و بالاخره در یک فرازى از سخنان آن حضرت در این باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذریتها على النار.
فاطمه علیهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نیز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
این حدیث ضمن اینکه اشعار دارد که قوانین الهى و کیفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمهى زهرا از طریق مصونیت و عصمت به کمالات عالیه رسیده است، در عین حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را نیز در بر دارد.
۵.احترام انتساب به حضرت زهرا
اگر چه اکثر فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى شریف و بزرگوار و خدمتگزارند و در میدان علم و عمل به کمالات عالى نائل مىگردند و تاریخ پرافتخار شیعه نشان مىدهد که این عزیزان پرچم زعامت و رهبرى و مرجعیت را در اعصارى در اختیار داشته و دارند، ولى در برابر آنان ساداتى که در اثر تأثر از محیط و دوستان و همنشینان نامناسب ره به بیراه رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه علیهاالسلام را در اذهان عمومى مخدوش ساختهاند کم نیستند.