سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عیب تو نهان است چندانکه ستاره بختت تابان است . [نهج البلاغه]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اسرار غصب فدک

1.مقابله با مقام عصمت

 پایه‏ى دین بر عصمت انبیاء و اوصیاء علیهم‏السلام است، چرا که این پیام‏آوران الهى اگر خطاى عمدى یا سهوى داشته باشند اطمینان بکلى سلب مى‏شود و مردم به آنچه بعنوان دین پذیرفته‏اند اطمینان نمى‏یابند. حکومتى که غاصبانه تشکیل شده بود قبل از همه باید این شرط را حذف مى‏کرد تا براحتى هوسرانى‏هایش را مطرح کند. این بود که از چند راه به مقابله آن آمد: 1. با هتک حریم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى که هیچ خطایى به او نمى‏توان نسبت داد، در صدد شکستن آن برآمد. این که فدک را از فاطمه علیهاالسلام مى‏گیرند بدان معنى است که تصرف او بجا نیست. اینکه در میان مردم با او به احتجاج برمى‏خیزند براى شکستن عظمت او است. اینکه در میان کوچه با جسارتهاى جانسوز سند فدک را از دست او مى‏گیرند و پاره مى‏کنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.
2. با رد سخن مقامى که آیه‏ى تطهیر و عصمت درباره‏اش نازل شده رسماً اعلام کرد که مصداق آیه‏ى تطهیر با دیگران یکى است و خصوصیتى در قبول کلامش نیست و لذا از او شاهد مى‏خواهد.
3. در مقام مخاصمه تا آنجا تجاوز مى‏کند که اگر کسى بر علیه مقام عصمت شهادت دهد قبول مى‏کند و قائل مى‏شود که باید بر او حد جارى کرد!!؟
4. با رد شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بار دیگر کلام معصوم را رد مى‏کند.
دشمن با این طریق خود را معرفى کرد وگرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قیامت سفیران پروردگار فقط معصومین علیهم‏السلام هستند و بس، و غاصبین براى وارد کردن خود به صحنه، سعى در بیرون کردن مقام عصمت داشتند. البته راه همچنان باز است و آنان که امام معصوم نمى‏خواهند و به امام خطاکار قانع‏اند دنباله‏رو همانانند، ولى آنان که در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتیجه تحصیل رضاى الهى هستند نمى‏توانند سخن غیر معصوم را بپذیرند مگر آن که از سخن معصوم گرفته شده باشد.

2.مقابله با احترام و محبت‏هاى خاص به اهلبیت

 با توجه به سفارشات اکید قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بر مراعات احترام اهل‏بیت علیهم‏السلام و نیز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، که کشش باطنى به سوى آنان در پاکان عالم است، دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام از این مسئله رنج مى‏بردند و در کم رنگ کردن آن نهایت تلاش خود را مى‏نمودند که در ماجراى غصب فدک به چند صورت جلوه کرد:
1. از اینکه به احترام اهل‏بیت علیهم‏السلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آنها با بخشوده‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دلیل اینکه بعنوان ذوى‏القربى به حضرت زهرا علیهاالسلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هیچ عنوان نمى‏خواستند مسئله به صورت عظمت اهل‏بیت علیهم‏السلام مطرح شود و منظور پاک کردن گوشه‏اى از این عظمت بود که در اختصاص فدک به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سپس به دختر او جلوه مى‏کرد.
2. مسئله‏ى رضا و غضب اهل‏بیت علیهم‏السلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود که بطور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنین اذیت فاطمه علیهاالسلام که بعنوان اذیت خدا و رسول مطرح بود در لیست برنامه‏هاى آنان بود.
اقدام به غصب فدک از یک سو، ایجاد نارضایتى و غضب فاطمه علیهاالسلام بود و از سوى دیگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و این هدفى بود که غاصبین با یک برنامه به هر دوى آنها دست مى‏یافتند. عمر در سخنانش بارها این مطلب را مطرح کرده که ناراحت شدن یک زن مسئله‏ى مهمى نیست تا روى آن حساب شود! آنان مى‏خواستند نشان دهند که عمداً اقدام به اذیت فاطمه علیهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمره‏ى کارشان با برنامه‏هاى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام خنثى شد و طورى شد که علناً به معذرت‏خواهى آمدند.
3. مودت و محبت نسبت به آل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در دین اسلام موضوعیت تمام دارد بطورى که هیچ عملى بدون آن مورد قبول نیست. اصحاب صحیفه و سقیفه در صدد الغاى این شرط از اسلام و رواج اسلام بى‏ولایت و محبت اهل‏بیت علیهم‏السلام بودند. یکى از مواردى که این هدف به ظهور رسید مسئله‏ى فدک بود. پیداست که اگر مردمى محبت اهل‏بیت پیامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمى‏گیرند بلکه اموال خود را هم در اختیار او قرار مى‏دهند.
بقول امیرالمؤمنین علیه‏السلام، در زیر آسمان فقط یک سرمایه از آنِ زهرا علیهاالسلام بود و آن هم فدک. تمام چشمها به همین ملک فاطمه علیهاالسلام دوخته شد. گویا به یادشان نمى‏آمد که جا دارد از اموال خود تقدیم آنحضرت نمایند و محبت خود را اظهار کنند. اولین معناى غصب فدک بى‏محبتى نسبت به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود، و این همان بود که غاصبین دقیقاً در پى آن بودند.


3.زیر پا گذاردن مبانى دینى

نادیده گرفتن فرامین الهى اولین پایه براى بدعت‏گزار است، چون کسى که مى‏خواهد طبق هوى و هوس خود عمل کند ابتدا باید از قید اطاعت خداوند بیرون آید تا بتواند آنگونه که دلش مى‏خواهد عمل نماید.
غاصبین فدک چند فرمان الهى را با این کار خود زیر پا گذاشتند و این اوامر الهى در آیات قرآن و اعمال و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جلوه‏گر بود.
آنان با غصب فدک آیه‏ى «آتِ ذا القربى حقه»، و آیه‏ى «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»، و آیه‏ى «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین»، و آیه‏ى «و ورث سلیمان داود» و چند آیه‏ى دیگر مربوط به ارث را زیر پا گذاشتند.
فدک به دستور خاص الهى به فاطمه علیهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض کردند. آیه‏ى تطهیر شهادت الهى بود که فاطمه علیهاالسلام هر سخنى بگوید راست مى‏گوید، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام رسماً گواهى خداوند را نادیده گرفتند. خداوند آیات ارث را براى همه‏ى مردم نازل کرده است و اینان فاطمه علیهاالسلام را بدون هیچ مدرکى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحریف در کلام خدا نمودند. خداوند تصریح مى‏کرد که انبیاء ارث مى‏برند و اینان در مقابل خداوند مى‏گفتند انبیاء ارث نمى‏برند.
از سوى دیگر عمل و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بعنوان مقام عظماى عصمت حاکى از فرمان خداوند است.
اگر هیچ آیه‏اى هم درباره‏ى فدک نبود، همین عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که رسماً فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و در حضور مردم این کار را انجام داد که همه دانستند و سند آن را هم تنظیم کرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن کافى بود.
گویى اعطاى فدک را یک انسان عادى انجام داده است که به همین آسانى آن را غصب کردند و به ارائه‏ى سند و شاهد هم اعتنایى نکردند!
در کنار همه‏ى اینها دستورات دیگر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از قبیل آنکه «البینة على المدعى والیمین على من انکر» زیر پا مى‏رفت. اینان قانون معروف اسلام را مى‏دانستند و رسماً با آن مخالفت مى‏کردند و بجاى آنکه از مدعى شاهد بخواهند از مدعى علیه شاهد مى‏خواستند.
آرى هدف، نشان دادن بى‏اعتنایى به عمل پیامبرى بود که کار او مظهر اراده‏ى پروردگار است، «ولاینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، و در واقع مى‏خواستند نشان دهند که به مقام وحى اعتنایى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جایى نرفت ولى غاصبین خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبیین گردید.

4.پیش‏گیرى از اجراى قوانین بعدى اسلام

 نکته‏ى بسیار حساسى که غاصبین اظهار نمى‏کردند ولى بعنوان یک مسئله‏ى مهم در دل داشتند این بود که هنوز بسیارى از قوانین اسلام تبیین نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بیان کند.
پیدا بود که امثال ابوبکر و عمر نه قادر بر چنین کارى هستند و نه مردم آنان را بدین عنوان مى‏پذیرند. چشمها همه به اهل‏بیت علیهم‏السلام دوخته شده بود که بقیه‏ى احکام الهى را چگونه بیان مى‏کنند، و غاصبین در صدد انحلال این مسئله بودند.
آنها خوب مى‏دانستند که اگر امروز بیانات امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام را درباره‏ى فدک بپذیرند فردا هم باید منتظر بیان احکام دیگرى از اسلام باشند. این هم باعث توجه مردم به خانه‏ى وحى بود و هم مانع بدعتها.
لذا با کمال صراحت، پس از شنیدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانین وضع شده از سوى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که هم امیرالمؤمنین علیه‏السلام و هم فاطمه علیهاالسلام بیان کردند، رسماً آن را زیر پا گذاردند تا نوبت فرداهایى نرسد که باید به سخنان ایشان گوش فرادهند!


5.گرفتن منبع مالى از اهل‏بیت

حضرت خدیجه علیهاالسلام درس خوبى از خود به یادگار گذاشته بود که درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پرورید و از ضربه‏هاى بى‏امان دشمن نجات داد تا جایى که خود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به این مطلب تصریح فرمود: «اسلام به شمشیر على علیه‏السلام و اموال خدیجه پا گرفت».
اکنون نوبت فاطمه علیهاالسلام بود که با ثروتى که در اختیار داشت درخت نوپاى ولایت را از ضربه‏هاى سهمگین دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شدید مردم در اول اسلام و اینکه فدک ثروتى نسبتاً مهم بحساب مى‏آمد، غاصبین وحشت شدیدى از این اموال داشتند که هم تقسیم آن بین فقرا توسط فاطمه علیهاالسلام اثرات نامطلوبى بر کار آنان مى‏گذاشت و هم مى‏ترسیدند
امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنرا در راه هدف خود صرف کند و بر علیه آنان اقداماتى نماید. لذا خود ابوبکر به این مطلب تصریح کرده که ما با گرفتن بنیه‏ى مالى از خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از این جهات خیال خود را آسوده مى‏کنیم

6.نشان دادن قدرت بدعت و قانون‏گذارى توسط غاصبین

 یکى از اهداف غاصبین آن بود که در اعلا درجه‏ى جهل به احکام الهى و قوانین اجتماعى مى‏خواستند خود را بعنوان قانون‏گذارانى که در قبض و بسط امور ید دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آینده‏ى خود نیاز به چنین خودنمایى داشتند و هم براى مسائلى که هر ساعت براى اسلام پیش مى‏آمد و بالاخره باید جوابى براى آن آماده مى‏کردند. و پیداست که قانون از قداست خاصى برخوردار است و باید نمود کار را طورى پیش بیاورند که ظاهر دینى آن حفظ شود.
غصب فدک را با همین نقشه آغاز کردند، و پس از جعل حدیث «ان اللَّه ابى ان یجمع النبوة والخلافة فى اهل بیت واحد» که ایامى پیش دست به جعل آن زده بودند، اکنون اقدام به دومین جعل در اسلام نمودند و حدیثى تحت عنوان «النبى لایورّث» آماده کردند که این اقدام ضد دینى خود را دینى جلوه دهند، و از قداست نام پیامبر صلى اللَّه علیه و آله استفاده کنند. با عنوان حدیث آنحضرت به جنگ دین بیایند و عملاً ثابت کنند که قادر به چنین کارى هستند.
از سوى دیگر بعنوان اینکه مى‏خواهیم درآمد فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم و با آن اسلحه بخریم و لشکر مسلمین را نظام بدهیم ظاهر جالبى به کار خود دادند. لابد تاریخ فراموش کرده است که با همین اموال خالد بن ولید را سراغ قبیله‏اى فرستادند که بخاطر استقامت بر خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نپذیرفتن حکومت غاصبین مورد حمله قرار گرفتند و مالک بن نویره بدست آنان کشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا کرد!!
همچنین با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام چنین وانمود کردند که در مسئله‏اى که اموال مسلمین مطرح است حتى از فاطمه علیهاالسلام شاهد مى‏خواهند و گویى این اندازه پایبند به احکام دین هستند!
از جهتى دیگر اجماع مسلمین را مطرح کردند و اینکه غصب فدک هر اندازه خلاف و ضد دین باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم این کار را مى‏کنیم و الا خود چنان تمایلى به آن نداریم. با این کار رنگ تقدس دیگرى به کار خود دادند و بعنوان یکى از پایه‏هاى قانون‏گذارى خود آن را مستحکم نمودند.
اینها همه بعنوان قدرت‏نمایى بود تا نشان دهند با سابقه‏ى جهل مطلقى که دارند اخیراً قادر به بدعتگزارى هستند و گویا چیزهایى از دین فهمیده‏اند و کم‏کم مشغول تکمیل مراحل آن هستند. البته اسلام یک روز و دو روز نبود که این جهل ظاهر نشود و این مقدس نمایى برهم نریزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دینى تازه‏اى پیش مى‏آمد و مسائل تازه‏اى مطرح مى‏شد که ناآگاهى غاصبین نسبت به احکام دین روز بروز روشن‏تر مى‏گشت و آنچه درصددش بودند به طور معکوس ظهور مى‏کرد.

7.تحریک مردم در مخالفت با اهل‏بیت

غاصبین با توجه به خونهاى ریخته شده در بدر و اُحد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام شجاع آن میدانها بود و همین مردم پدران و فامیل خود را به شمشیر على علیه‏السلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آن حضرت تحریک کنند، و آنان را نسبت به هرچه به نفع آنحضرت تمام مى‏شود مخالف نمایند.
از سوى دیگر اخلاق جاهلى که هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بیجا و گاهى از فرهنگ پایین مردم درمى‏آورد، وسیله‏ى خوبى براى تحریک عواطف و ضمایر مردم بود. اینکه حقى به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله اختصاص داشته باشد مسئله‏اى بود که خیلى راحت مى‏شد مردم را بر ضد آن تحریک کرد. اینکه ثروت بزرگى در اختیار فاطمه علیهاالسلام باشد مطلبى بود که خوب مى‏شد از آن استفاده‏ى منفى برد. اینکه فدک مایه‏ى عظمت على و فاطمه علیهماالسلام باشد نقطه‏اى بود که به راحتى مى‏شد آن را به رخ مردم کشید.
این مجموعه را غاصبین بخوبى درک مى‏کردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مى‏کردند و انصافاً نتایج خوبى هم مى‏گرفتند. آنگاه که ابوبکر از استدلال در مقابل مقام ولایت کبرى عاجز مى‏شد فوراً مسائل را بر عهده‏ى مردم مى‏گذاشت و مى‏گفت: این کار را مردم بر عهده‏ى من قرار دادند، و من خواسته‏ى آنان را اجرا کردم، و اکنون هم حاضرم مردم بین من و تو قضاوت کنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم دقیقاً همین جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جایى که خدا حکم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگوید، رضایت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.

8.کسب قدرت مالى جهت اقدام بر علیه اهل‏البیت

از آنجا که منبع مالى حکومت غاصب قوى نبود و از سوى دیگر جنگهایى تحت عنوان مرتدین مطرح شده بود، نیاز به یک درآمد کلان بخوبى احساس مى‏شد و فدک در این جهت یک منبع استثنایى بود. آنان بخوبى مى‏دانستند که به چنگ آوردن این منبع مشکلات بزرگى را حل مى‏کند، و به همان اندازه که گرفتن آن از اهل‏بیت علیهم‏السلام مهم است، بدست آوردن آن براى حکومت خود از آن مهمتر است.
تا اینجا اجمالى از اهداف غاصبین در غصب فدک بیان شد و اینک ببینیم چرا اهل‏بیت علیهم‏السلام اینگونه مسئله را پى‏گیرى کردند.

9.دیدگاه آیت‏اللَّه شهید سید محمد باقر صدر در رابطه با غصب فدک

مرحوم شهید سید محمد باقر صدر در کتاب خود «فدک فى التاریخ» مى‏نویسد:
فدک سمبلى از معنایى عظیم است که هرگز در چهارچوب آن قطعه زمین تصاحب شده حجاز نمى‏گنجد. و همین معناى رمزى فدک است که نزاع مربوط به آن را، از قالب مخاصمه‏اى سطحى و محدود، به جانب قیام و مبارزه‏اى وسیع و پردامنه سوق مى‏دهد... حاشا که مسأله‏ى فدک چنین تصور شود. منازعه‏ى فدک قیامى علیه اساس حکومت است. فدک فریاد آسمانگیرى است که فاطمه علیهاالسلام خواست به وسیله آن سنگ کجى را که تاریخ بعد از ماجراى سقیفه بر آن بنا شد، درهم بشکند. براى اثبات این معنا کافى است به خطبه‏اى که حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم رویاروى خلیفه و در حضور جمعیت انبوهى از مهاجر و انصار ایراد فرمودند، نگاهى بیفکنیم.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 9:11 صبح )

»» یازده نکته در رابطه با فدک

1.فتح فدک بدست شخص پیامبر و امیرالمؤمنین

پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در این فرمان تصریح شده بود که این اقدام مى‏بایست توسط شخص پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند. آن دو بزرگوار، اسلحه‏ى لازم را برداشتند و اسبهاى خود را آماده کردند و در تاریکى شب از لشکر جدا شدند و از خیبر حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعه‏ى آن آمدند. فتح یک قلعه توسط دو نفر کارى بود استثنایى و مى‏بایست حساب شده انجام شود، و پشتیبانى خداوند که همیشه بدرقه‏ى راه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود مسیر ماجرا را به سوى پیروزى پیش مى‏برد. مردم فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه‏ى عظیم را دریافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاى آن را محکم بسته بودند و شبى سراسر اضطراب را مى‏گذراندند. در چنین شرایطى که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام به پاى قلعه رسیدند و بصورت عادى هیچ راهى براى نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوى دیگر نباید افراد داخل قلعه وجود کسى را بیرون قلعه احساس مى‏کردند. تصمیم بر آن شد که مخفیانه از دیوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداى بلند اذان بگویند. در این صورت اهل قلعه خود را در محاصره دیده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصمیم بر فرار مى‏گیرند و براحتى مى‏توان اقدامى بزرگ را به انجام رساند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر کتف پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزه‏ى الهى امیرالمؤمنین علیه‏السلام از دیوار قلعه‏ى فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز دیوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداى تکبیر بلند نمود. مردم قلعه‏ى فدک که گمان مى‏کردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوى درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمینهاى بیرون قلعه پراکنده شوند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام از دیوار قلعه پایین آمد و با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگیر شدند و هیجده نفر از بزرگان آنان بدست امیرالمؤمنین علیه‏السلام به قتل رسیدند و در نتیجه بقیه تسلیم شدند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خود و فرزندان آنان را اسیر نمود و غنائم را همراه آنان به مدینه آورد.

2.فدک ملک شخصى پیامبر اکرم بر اساس حکم صریح قرآن مجید

 یهودیان فدک از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت این پیشنهاد را قبول کرد و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر این شد که «هرکس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگیرند و هرکس بر دین خود باقى بماند همه‏ى اموالش را بگیرند».
این قرارداد بین پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و یهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا بعنوان همیشه‏ى تاریخ بدان عمل شود.
این درباره‏ى جان و اموال شخصى آنان بود، و سرزمین فدک بعنوان ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درآمد و قرار شد سالیانه یکصد و بیست هزار دینار (سکه‏ى) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمایند.
ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شدن فدک بر اساس حکم صریح قرآن است، زیرا این سرزمین بدون لشکرکشى مسلمانان و بدون کوچکترین دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن مى‏فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى... فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ...»  طبق این آیه‏ى صریح قرآن سرزمینهایى که بدون لشکرکشى مسلمانان فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسلیم نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیایند، این مناطق و غنائم و اسراى آن ملک خاص حضرت است، و مسلمانان هیچ حقى در آن نخواهند داشت و حضرت بعنوان اموال شخصى خود هر تصمیمى بخواهد مى‏تواند درباره‏ى آنها بگیرد.
لذا سرزمین فدک بصورت یکپارچه از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شد که مى‏بایست مردم فدک در آن کار مى‏کردند و درآمد آن را به حضرت تسلیم مى‏نمودند و فقط اجرت دریافت مى‏کردند.

3.سند و شاهد بر ملکیت فدک

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ورقه‏اى خواست و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطایى پیامبر بنویس و ثبت کن». امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنرا نوشت، و خود حضرت با ام‏ایمن بر آن شهادت دادند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در آنجا فرمود: «ام‏ایمن زنى از اهل بهشت است». حضرت زهرا علیهاالسلام این نوشته را تحویل گرفت، و هنگام غصب فدک آنرا عیناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود.
سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه علیهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطایى فاطمه علیهاالسلام بین مردم تقسیم کردند، و بدین صورت تصرف مالکانه‏ى فاطمه علیهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند.

4.فقرا مصرف‏کنندگان درآمد فدک

 حضرت زهرا علیهاالسلام در سرزمین فدک نماینده‏اى قرار داد و کارمندانى را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام تقدیم مى‏نمود.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه‏ى طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته‏اند.
هر ساله حضرت به اندازه‏ى قوت خود برمى‏داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم مى‏کرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله این شیوه ادامه داشت
و چشمان بسیارى از نیازمندان منتظر سر رسیدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه علیهاالسلام زندگى خود را سامانى بخشند.
ده روز پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله  مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه‏ى خود صرف کردند، و کوچکترین توجهى به سابقه‏ى مفصل امر الهى و عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در مورد فدک و سندى که تنظیم شده بود و شاهدانى که گواهى دادند و آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
این تصویرى بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان، و انتقال آن به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اعطاى فدک توسط آنحضرت به فاطمه علیهاالسلام و آنچه طى چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا علیهاالسلام بعنوان دوران شیرین فدک طى شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرارسید و شیرینى گذشته را به کام فاطمه علیهاالسلام و شیعیانش تلخ کردند.





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 9:3 صبح )

»» فدک

1.پیشینه‏ى تاریخى و موقعیت جغرافیایى فدک

در زمان حضرت موسى علیه‏السلام مردى عابد و زاهد و متقى و دانشمند از خصصین آنحضرت بود و به او زاهد «ذرخا» مى‏گفتند. او صفات و فضائل حضرت محمد مصطفى صلى اللَّه علیه و آله را از او مى‏شنید، و در دعا و اورادش آنحضرت را یاد مى‏کرد.
چون موسى علیه‏السلام از دنیا رفت آن مرد زاهد عبادت و ریاضت خود را بیشتر کرد. او دائم به صحرا و بیابان مى‏رفت و خدا را عبادت مى‏کرد، تا به یک وادى بین مدینه و مصر رسید که آنجا را «مدائن الحکماء» مى‏گفتند و شتران حکماى مدینه در آنجا چرا مى‏کردند، و آن وادى نزدیک مدینه بود و آب و درختى نداشت.
چون ذرخا به آنجا رسید خوشش آمد و در همانجا به عبادت مشغول شد و معبدى بنا نمود و چاه آبى کند و پیوسته به مقالات موسى علیه‏السلام و تلاوت تورات و مدح و صفات محمد صلى اللَّه علیه و آله و مهر و محبت على علیه‏السلام که در تورات مى‏خواند مشغول بود و علم هشت افلاک و رمل دانیال نبى را نیکو مى‏دانست. گاهى در اسطرلاب نظر مى‏داد و حکم مى‏کرد. در آن مکان از اعجاز محمد و على صلوات‏اللَّه‏علیهما و حرمت ذرخاء عابد چشمه‏ى پر آبى پدیدار شد، و او آن را حفر کرد تا آب آن زیاد شد. در آنجا زرع و آبادانى بنا نهاد، و عمارت ساخت و آبادى هر روز زیادتر مى‏شد تا آنکه از طرف زاهدان و عابدان و قبایل و عشایر روى به وى نهادند و در آنجا باغها و بستانها ساختند، و خانه‏ها و عمارتها بنیاد کردند، و در اندک زمانى هشت قریه‏ى آباد شد و مردم از هر سو مى‏آمدند و همچنان اضافه مى‏شدند.
عمر زاهد به پایان رسید در حالى که فرزند و فرزند زادگان وى بسیار شده بودند. هنگام مرگ دستور داد تا صندوقچه‏اى از فولاد و قفل بى‏کلید و لوحى از طلا ساختند و با دست خویش وصیت نامه‏اى در آن لوح نوشت و آن را در آن صندوق نهاد و قفل بر او زد.
بعد به فرزندان خود وصیت کرد که هزار و پانصد و پنجاه سال بعد از من پیامبرى پیدا مى‏شود که نام وى محمد است و وصى و خلیفه‏ى او پسر عموى اوست که على نام دارد و داماد او است که در تورات او را «ایلیا» گویند که شجاعى همچون او از آدم تا آخر دنیا پیدا نشود و بعد از محمد پیامبرى نباشد و بعد از على نیز وصى نباشد مگر از اولاد او. چون آنان پیدا شوند از قوم من یکى بر ایشان ایمان آورد و آنان را در خانه‏ى خود به مهمانى مى‏برد و در آن مهمانى از على معجزه‏اى ظاهر مى‏شود.
آن معجزه این است که انگشتر محمد در آن مجلس از انگشت وى به چاهى مى‏افتد و على آن را بدون آنکه به چاه رود بیرون مى‏آورد و همین صندوق را نیز از شما طلب کند. فورا صندوق را نزد وى برید که کلید این صندوق انگشت مبارک اوست که با انگشت خویشش آن را مى‏گشاید. وقتى شما این معجزه را از وصى پیامبر عربى ببینید همه بر دین وى درآیید که اگر خلاف کنید کافر از دین موسى مرده‏اید و این هشت قریه که در تصرف دارید تسلیم وى کنید که من آنها را فداى وى کرده‏ام.
این را گفت و جان بحق تسلیم کرد. آنان منتظر پیامبر آخرالزمان بودند تا آنکه یکهزار و پانصد و پنجاه سال از فوت ذرخا گذشت و آن بزرگوار عالم را به نور وجود خود منور گردانید و آوازه‏ى معجزه او هر روز بلندتر گشت و کارش قوى‏تر شد تا آنکه مکه را در دست مشرکان مکه گذاشت و به مدینه هجرت کرد.
روزى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با اصحاب خود از در خانه‏ى نواده‏ى بزرگ ذرخا عبور نمود. تا جمال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله را دید پرسید: این مرد چه کسى است؟ به او گفتند: واى بر تو! او را نمى‏شناسى؟ او پیامبر آخرالزمان است. چون پسر نام حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله را شنید و دانست که او نبى آخرالزمان است نعره‏اى زد و افتاد و بیهوش شد.
آنحضرت را از حال آن مرد با خبر نمودند. حضرت بازگشت و بر بالین او آمد. جوانى را دید که نور ایمان بر چهره‏اش نمایان بود. سر او را از زمین برداشت و بر زانوى مبارک خود نهاد و در آنجا نشست. چون قوم آن جوان این خلق را دیدند جملگى از دل محب حضرت شدند و زارى کنان بر سر آن جوان و بر گرد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جمع شدند. چون آن جوان بهوش آمد و چشم باز کرد سر خود را کنار آنحضرت دید و شهادت بر توحید و نبوت و امامت على علیه‏السلام را بر زبان جارى کرد و مادر و پدرش این قضیه را شنیدند و چیزى نگفتند.
پس برخاست و دست و پاى حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را بوسید و با یاران ایشان مصافحه کرد و به خانه‏ى خویش رفت و هر چند پدر و مادرش او را دلالت کردند که دست از اسلام بردارد سودى نبخشید و او هر روز بخدمت حضرت مى‏رسید. روزى به آنحضرت عرض کرد: یا رسول‏اللَّه، تمنا دارم دعا کنى که پدر و مادرم اسلام را قبول نمایند. فرمود: من ایشان را بطلبم و اسلام را بر ایشان عرضه کنم. عرض کرد: یا رسول‏اللَّه، ایشان با شما عداوت دارند نه بنزد شما مى‏آیند و نه اسلام را قبول مى‏کنند. اگر اجازه دهى من مهمانى برپا کنم و شما را بطلبم. چون تشریف بیاورید شاید از برکت قدوم شما و از اثر دیدار شما نور ایمان در دل آنها اثر کند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قبول نمود. آن جوان به خانه رفت و اسباب مهمانى مهیا نمود و آنگاه سراغ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد. آنحضرت برخاست و با امیرالمؤمنین علیه‏السلام و جماعتى از خاصان صحابه به خانه‏ى آن جوان به مهمانى رفتند و دیدند درون خانه گنجایش آن جماعت را ندارد.
چهار طاقنما در میان باغ بود و حوضى در میان آنها بود و در میان آنها و حوض چاه آبى بود که ذرخاى عابد کنده بود. آنان را به آنجا برد و انواع نعمتها را در آن مجلس حاضر ساخت و قوم ذرخاى عابد هم دست ادب بر سینه گذاشتند و بر خدمت ایستادند.
وقتى از خوردن غذا فارغ شدند کاغذى نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آوردند تا مهر نماید. پس خاتم را بیرون آورد تا به آن کاغذ بزند. ناگاه خاتم از دست آنحضرت در چاه افتاد.
آنان با دیدن این منظره متحیر شدند و اولاد ذرخاء زاهد که حاضر بودند وصیت جد خود را به یاد آوردند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیه‏السلام را طلب کرد و فرمود: یا على، این خاتم را از چاه بیرون آور که حلال مشکلات تو هستى.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام کنار آن چاه آمد و گفت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» و سوره فاتحه را خواند. آب چاه جوشید و بالا آمد و دیدند انگشتر بر کف آب مى‏آید. چون بالا آمد امیرالمؤمنین علیه‏السلام دست مبارک برد و انگشتر را از روى آب برداشت و بوسید و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد و قوم ذرخاى عابد چون این معجزه را از امیرالمؤمنین علیه‏السلام دیدند وصیت جد خود را به یاد آوردند و در این گفتگو بودند و منتظر آن بودند که صندوق را هم بطلبد تا بیاورند.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام رو به قوم ذرخاى زاهد کرد و فرمود: امانتى که جد بزرگ شما جهت ما گذاشته و وصیت کرده که تسلیم ما کنید بیاورید. این سخن را از امیرالمؤمنین علیه‏السلام شنیدند و رفتند و صندوق را آوردند و تسلیم آنحضرت نمودند و زمین ادب بوسیدند.
حضرت نظر کرد و صندوقى از فولاد دید که بسیار لطیف ساخته شده بود و قفل محکمى بر او زده شده بود و کلید نداشت.
حضرت صندوق را تماشا کرد و نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام گذاشت و فرمود: در صندوق را نیز تو باز کن و این معجزه را باز بنما و این را نیز تو آشکار کن. پس على علیه‏السلام دست مبارک را به دعا برداشت و چیزى خواند و سر انگشت بر آن قفل بسته زد. به قدرت حق تعالى و به ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن قفل صدایى کرد و باز شد.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام نظر کرد و لوحى دید از طلا و خطى که بر آن لوح با نقره‏ى سفید به خط عبرانى نوشته است. آن لوح را برداشت و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد.
آنحضرت نگاه کرد و دوباره به آن حضرت بازگرداند و فرمود: یا على، این لوح را نیز تو بخوان. على علیه‏السلام در لوح نظر کرد و مطلب مزبور را به خط ذرخاى زاهد در آن لوح نوشته و مهر کرده دید.
او گفته بود که بعد از هزار و پانصد و پنجاه سال، محمد صلى اللَّه علیه و آله پیامبر آخرالزمان ظاهر مى‏شود و على بن ابى‏طالب ابن‏عم و داماد و وصى وى است. یکى از ذریّه‏ى من به وى ایمان مى‏آورد و او آنها را به مهمانى مى‏برد، و انگشتر از انگشت محمد صلى اللَّه علیه و آله بیرون مى‏آید و در چاه مى‏افتد و داماد و وصى وى آن را از چاه بیرون مى‏آورد بى‏آنکه به چاه رود. سپس این صندوق را از شما مى‏طلبد. آن را نزد او ببرید و همگى اسلام را بپذیرید و اقرار به حقیقت وى نمائید که دین او ناسخ همه‏ى ادیان است، و این هشت قریه را تسلیم وى کنید که حق او است، و بر شما و بر جمیع مردم بجز اهل‏بیت او حرام است. اگر وصیت مرا عمل نکنید خداوند خصم شما باد و آنحضرت نیز خصم شما باشد و این روستاها و آبادیهاى من فداى وصى محمد صلى اللَّه علیه و آله و اهل‏بیت اوست.
وقتى آن قوم این خط و وصیت جد خویش را دیدند و شنیدند همگى اسلام آوردند و هشت قریه را فداى امیرالمؤمنین علیه‏السلام کردند و آنجا را «فداک» نام نهادند، یعنى «فداى تو». آنگاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام آنها را فداى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نمود.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم آنها را به فرزند خود فاطمه علیهاالسلام داد و فاطمه علیهاالسلام نیز تسلیم على علیه‏السلام کرد. پس فدک در اصل «فداک» با الف بوده که از کثرت استعمال الف آن ساقط شده است.
بعضى گفته‏اند: علت تسمیه‏ى آن به فدک به خاطر آن است که بیشتر محصول آن پنبه است و لفظ «فدک» به معناى از هم باز شدن و پراکنده شدن و حلاجى پنبه است. بعضى هم گفته‏اند به نام «فدک بن هام» اول کسى است که در فدک سکونت داشته است.


 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 8:59 صبح )

»» نقش حضرت زهرا در نبردهاى اسلام

1.فعالیتهاى تدارکاتى و پشتیبانى حضرت زهرا

در طول 10 سال حکومت پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) در مدینه 75 نبرد یا مانور نظامى (27 غزوه و 48 سریه) به وقوع پیوست. على (علیه‏السلام) به عنوان فرماندهى دلاور در تمامى غزوات و بسیارى از سرایا شرکت جست.
گاه برخى از این ماموریتهاى رزمى پیاپى به خاطر فاصله زیاد جبهه‏ها از مدینه تا حدود دو یا سه ماه بطول مى‏انجامید.
به تحقیق مى‏توان گفت، على (علیه‏السلام) بخش زیادى از زندگى 9 ساله مشترکش با فاطمه (علیهاالسلام) را در میدانهاى جهاد و یا ماموریتهاى تبلیغى گذراند. و به دور از خانه و کاشانه خود بود.
در غیاب آن حضرت، همسرش فاطمه (علیهاالسلام) به تنهایى وظیفه سنگین اداره‏ى خانه و تربیت فرزندان را به عهده داشت، و در این راستا به نحو شایسته‏اى عمل مى‏کرد تا شوى پیکارگرش با خاطرى آسوده وظیفه مقدس الهى خود را به انجام رساند.
فاطمه (علیهاالسلام) خود نیز با تمام توان براى یارى سپاه اسلام مى‏کوشید. در کارهاى خدماتى و امدادى شرکت مى‏جست. به یارى خانواده‏هاى رزمندگان و شهداء مى‏شتافت، و با خانواده شهدا همدردى مى‏کرد. او در نبردها به تهیه باند و مرهم براى مجروحین جنگ مى‏پرداخت. و گاه همراه زنان امدادگر به جبهه مى‏رفت تا در پشت خطوط مقدم عملیات، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظائف خطیرشان به مداواى جراحت محارم خویش (پدر و شوهرش) بپردازد.

2.حضرت زهرا و مداواى مجروحین جنگى

 چنانچه در حدیث صحیحى از امام صادق علیه‏السلام نقل شد، فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام هنگام شتافتن به زیارت قبور شهدا در احد (محل جنگ بین سپاه اسلام و مشرکین) را دقیقاً نشان مى‏داد و این مى‏رساند که آن حضرت در این جنگ حضور داشته، هرچند آمدن او بعد از مجروح شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله صورت گرفته باشد.
ابن ابى‏الحدید از واقدى نقل مى‏کند که:
خرجت فاطمه علیهاالسلام فى نساء، و قد رأیت الذى بوجه ابیها صلى اللَّه علیه و آله فاعتنقته، و جعلت تمسع الدم عن وجهه...
فاطمه علیهاالسلام با گروهى از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهره‏ى مجروح پدرش را دید، او را در آغوش گرفته و خون از صورت مبارکش پاک مى‏کرد. سپس آبى فراهم نمود و خونهاى چهره رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد و آبى به دست آن حضرت داد که بیاشامد، ولى ممکن نشد.
در این تاریخ آمده است: زنانى که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند، که فاطمه علیهاالسلام یکى از آنان بود، آنان نان و آب با خود حمل مى‏کردند و در کنار رزمندگان به آنها آب و نان مى‏دادند و جراحاتشان را پانسمان مى‏نمودند.
خوانندگان عزیز ملاحظه مى‏کنند که فاطمه علیهاالسلام تنها در چهارچوبه‏ى خانه زندگى ننموده، بلکه او ضمن حفظ قداست و تقوا، در هنگام لزوم به اجتماع قدم گذاشته و یارى‏رسان رزمندگان اسلام بوده است.

3.فاطمه زهرا در فتح مکه

 فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در فتح مکه نیز حضور داشت. «ام‏هانى» خواهر على (علیه‏السلام) گوید: در روز فتح مکه دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالى که آنها هنوز در خانه‏ام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى که سواره و زره پوش بود پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید میان او و ایشان ایستادم و گفتم اگر بخواهى آن دو را بکشى باید مرا هم پیش آنها بکشى! على (علیه‏السلام) بیرون رفت در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خیمه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم ولى فاطمه (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برایش گفتم، دیدم فاطمه (علیهاالسلام) از همسر خود قاطع‏تر است؛ با تعجب گفت تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟ در این هنگام رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسید و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبیدم. پیامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پیامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود که براى او آب فراهم کند و شستشو نمود. هنگامى هم که هند و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند فاطمه (علیهاالسلام)، همسر پیامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.
احتمالاً حضور فاطمه (علیهاالسلام) و برخى دیگر از زنانى که با پیامبر محرم بودند براى حفاظت از جان رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناکى همچون هند جگرخوار بظاهر براى اعلام پذیرش اسلام نزد پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) مى‏آمدند.

4.فاطمه زهرا در کنار مزار شهدا

تاریخ زندگى فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نشان مى‏دهد که او زن خانه‏نشین و پرده‏نشین نبود، بلکه به دستور و مضمون آیات و روایات زیادى، وى صله ارحام مى‏کرد و به دیدار خویشاوندان مى‏شتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و پس از مرگ آنان، فراموششان نمى‏کرد و بر مزار آنان مى‏رفت و از خداوند متعال برایشان استرحام مى‏نمود.
در حدیث صحیح السند از امام صادق علیه‏السلام نقل شده:
عاشت فاطمه بعد محمد صلى اللَّه علیه و آله خسمة و سبعین یوماً، لم ترکاشرة و لاضاحکة تأتى قبور الشهداء فى کل جمعة مرة بین الاثنین والخمیس فتقول هاهنا کان رسول‏اللَّه، و هاهنا کان المشرکون
فاطمه علیهاالسلام بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگى کرد، در حالى که خوشحال و خندان دیده نشد. او هفته‏اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهداى احد مى‏رفت و آنها را زیارت مى‏کرد و محل جنگ رسول خدا با مشرکین را دقیقاً نشان مى‏داد.
این حدیث که به سند صحیح از کافى نقل شده، مى‏رساند که فاطمه علیهاالسلام علاوه بر زیارت اهل قبور، آمدنش به مزار شهدا، شخصاً در جنگ احد نیز حضور داشت و محل را با چشمان مبارکش دیده بود...
و ابن ابى‏الحدید که یکى از دانشمندان بسیار بزرگ و محقق اهل سنت است، در این باره از واقدى نقل مى‏کند:
کانت فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله تأتیهم بین الیومین والثلاثة فتبکى عندهم و تدعو. 
فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هر دو سه روز یکبار به کنار قبور شهداى احد مى‏آمد و در آنجا گریه مى‏کرد و براى مردگان و شهدا دعا مى‏نمود. و حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
ان فاطمة کانت تأتى قبور الشهداء فى کل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحم علیه و تستغفر له.
فاطمه علیهاالسلام هر هفته صبحهاى روز شنبه به احد مى‏آمد و قبور شهدا را زیارت مى‏کرد و در کنار قبر حمزه مى‏ایستاد و براى وى دعا مى‏کرد و استرحام مى‏نمود
از این حدیثها استفاده مى‏شود که فاطمه علیهاالسلام به زیارت قبور شهدا مى‏رفت و برایشان استرحام مى‏نمود و از فداکاریهاى آنان در جنگ احد یاد مى‏کرد و به یادشان اشک مى‏ریخت. ممکن است برخیها از تعبیرهاى «دوبار و یکبار در هفته» که در روایات آمده است دچار مشکل شوند و نوعى اشکال در صحت روایات تلقى کنند، ولى باید گفت: زیارت فاطمه علیهاالسلام هفته‏اى دو یا یک بار ممکن است به تفاوت زمان باشد، که در یک مقطع، هفته‏اى دوبار مى‏رفت و بعدها هفته‏اى یکبار...





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/2/30 :: ساعت 8:57 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وقایع بعد از شهادت حضرت زهرا
یازده نکته در رابطه با فدک
وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا
احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر پس از ایراد خطبه
[عناوین آرشیوشده]