1.مقابله با مقام عصمت
پایهى دین بر عصمت انبیاء و اوصیاء علیهمالسلام است، چرا که این پیامآوران الهى اگر خطاى عمدى یا سهوى داشته باشند اطمینان بکلى سلب مىشود و مردم به آنچه بعنوان دین پذیرفتهاند اطمینان نمىیابند. حکومتى که غاصبانه تشکیل شده بود قبل از همه باید این شرط را حذف مىکرد تا براحتى هوسرانىهایش را مطرح کند. این بود که از چند راه به مقابله آن آمد: 1. با هتک حریم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى که هیچ خطایى به او نمىتوان نسبت داد، در صدد شکستن آن برآمد. این که فدک را از فاطمه علیهاالسلام مىگیرند بدان معنى است که تصرف او بجا نیست. اینکه در میان مردم با او به احتجاج برمىخیزند براى شکستن عظمت او است. اینکه در میان کوچه با جسارتهاى جانسوز سند فدک را از دست او مىگیرند و پاره مىکنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.
2. با رد سخن مقامى که آیهى تطهیر و عصمت دربارهاش نازل شده رسماً اعلام کرد که مصداق آیهى تطهیر با دیگران یکى است و خصوصیتى در قبول کلامش نیست و لذا از او شاهد مىخواهد.
3. در مقام مخاصمه تا آنجا تجاوز مىکند که اگر کسى بر علیه مقام عصمت شهادت دهد قبول مىکند و قائل مىشود که باید بر او حد جارى کرد!!؟
4. با رد شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام بار دیگر کلام معصوم را رد مىکند.
دشمن با این طریق خود را معرفى کرد وگرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قیامت سفیران پروردگار فقط معصومین علیهمالسلام هستند و بس، و غاصبین براى وارد کردن خود به صحنه، سعى در بیرون کردن مقام عصمت داشتند. البته راه همچنان باز است و آنان که امام معصوم نمىخواهند و به امام خطاکار قانعاند دنبالهرو همانانند، ولى آنان که در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتیجه تحصیل رضاى الهى هستند نمىتوانند سخن غیر معصوم را بپذیرند مگر آن که از سخن معصوم گرفته شده باشد.
2.مقابله با احترام و محبتهاى خاص به اهلبیت
با توجه به سفارشات اکید قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بر مراعات احترام اهلبیت علیهمالسلام و نیز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، که کشش باطنى به سوى آنان در پاکان عالم است، دشمنان اهلبیت علیهمالسلام از این مسئله رنج مىبردند و در کم رنگ کردن آن نهایت تلاش خود را مىنمودند که در ماجراى غصب فدک به چند صورت جلوه کرد:
1. از اینکه به احترام اهلبیت علیهمالسلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آنها با بخشودهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دلیل اینکه بعنوان ذوىالقربى به حضرت زهرا علیهاالسلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هیچ عنوان نمىخواستند مسئله به صورت عظمت اهلبیت علیهمالسلام مطرح شود و منظور پاک کردن گوشهاى از این عظمت بود که در اختصاص فدک به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سپس به دختر او جلوه مىکرد.
2. مسئلهى رضا و غضب اهلبیت علیهمالسلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود که بطور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنین اذیت فاطمه علیهاالسلام که بعنوان اذیت خدا و رسول مطرح بود در لیست برنامههاى آنان بود.
اقدام به غصب فدک از یک سو، ایجاد نارضایتى و غضب فاطمه علیهاالسلام بود و از سوى دیگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و این هدفى بود که غاصبین با یک برنامه به هر دوى آنها دست مىیافتند. عمر در سخنانش بارها این مطلب را مطرح کرده که ناراحت شدن یک زن مسئلهى مهمى نیست تا روى آن حساب شود! آنان مىخواستند نشان دهند که عمداً اقدام به اذیت فاطمه علیهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمرهى کارشان با برنامههاى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام خنثى شد و طورى شد که علناً به معذرتخواهى آمدند.
3. مودت و محبت نسبت به آل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در دین اسلام موضوعیت تمام دارد بطورى که هیچ عملى بدون آن مورد قبول نیست. اصحاب صحیفه و سقیفه در صدد الغاى این شرط از اسلام و رواج اسلام بىولایت و محبت اهلبیت علیهمالسلام بودند. یکى از مواردى که این هدف به ظهور رسید مسئلهى فدک بود. پیداست که اگر مردمى محبت اهلبیت پیامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمىگیرند بلکه اموال خود را هم در اختیار او قرار مىدهند.
بقول امیرالمؤمنین علیهالسلام، در زیر آسمان فقط یک سرمایه از آنِ زهرا علیهاالسلام بود و آن هم فدک. تمام چشمها به همین ملک فاطمه علیهاالسلام دوخته شد. گویا به یادشان نمىآمد که جا دارد از اموال خود تقدیم آنحضرت نمایند و محبت خود را اظهار کنند. اولین معناى غصب فدک بىمحبتى نسبت به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود، و این همان بود که غاصبین دقیقاً در پى آن بودند.
3.زیر پا گذاردن مبانى دینى
نادیده گرفتن فرامین الهى اولین پایه براى بدعتگزار است، چون کسى که مىخواهد طبق هوى و هوس خود عمل کند ابتدا باید از قید اطاعت خداوند بیرون آید تا بتواند آنگونه که دلش مىخواهد عمل نماید.
غاصبین فدک چند فرمان الهى را با این کار خود زیر پا گذاشتند و این اوامر الهى در آیات قرآن و اعمال و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جلوهگر بود.
آنان با غصب فدک آیهى «آتِ ذا القربى حقه»، و آیهى «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»، و آیهى «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین»، و آیهى «و ورث سلیمان داود» و چند آیهى دیگر مربوط به ارث را زیر پا گذاشتند.
فدک به دستور خاص الهى به فاطمه علیهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض کردند. آیهى تطهیر شهادت الهى بود که فاطمه علیهاالسلام هر سخنى بگوید راست مىگوید، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام رسماً گواهى خداوند را نادیده گرفتند. خداوند آیات ارث را براى همهى مردم نازل کرده است و اینان فاطمه علیهاالسلام را بدون هیچ مدرکى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحریف در کلام خدا نمودند. خداوند تصریح مىکرد که انبیاء ارث مىبرند و اینان در مقابل خداوند مىگفتند انبیاء ارث نمىبرند.
از سوى دیگر عمل و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بعنوان مقام عظماى عصمت حاکى از فرمان خداوند است.
اگر هیچ آیهاى هم دربارهى فدک نبود، همین عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که رسماً فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و در حضور مردم این کار را انجام داد که همه دانستند و سند آن را هم تنظیم کرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن کافى بود.
گویى اعطاى فدک را یک انسان عادى انجام داده است که به همین آسانى آن را غصب کردند و به ارائهى سند و شاهد هم اعتنایى نکردند!
در کنار همهى اینها دستورات دیگر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از قبیل آنکه «البینة على المدعى والیمین على من انکر» زیر پا مىرفت. اینان قانون معروف اسلام را مىدانستند و رسماً با آن مخالفت مىکردند و بجاى آنکه از مدعى شاهد بخواهند از مدعى علیه شاهد مىخواستند.
آرى هدف، نشان دادن بىاعتنایى به عمل پیامبرى بود که کار او مظهر ارادهى پروردگار است، «ولاینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، و در واقع مىخواستند نشان دهند که به مقام وحى اعتنایى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جایى نرفت ولى غاصبین خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبیین گردید.
4.پیشگیرى از اجراى قوانین بعدى اسلام
نکتهى بسیار حساسى که غاصبین اظهار نمىکردند ولى بعنوان یک مسئلهى مهم در دل داشتند این بود که هنوز بسیارى از قوانین اسلام تبیین نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بیان کند.
پیدا بود که امثال ابوبکر و عمر نه قادر بر چنین کارى هستند و نه مردم آنان را بدین عنوان مىپذیرند. چشمها همه به اهلبیت علیهمالسلام دوخته شده بود که بقیهى احکام الهى را چگونه بیان مىکنند، و غاصبین در صدد انحلال این مسئله بودند.
آنها خوب مىدانستند که اگر امروز بیانات امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام را دربارهى فدک بپذیرند فردا هم باید منتظر بیان احکام دیگرى از اسلام باشند. این هم باعث توجه مردم به خانهى وحى بود و هم مانع بدعتها.
لذا با کمال صراحت، پس از شنیدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانین وضع شده از سوى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که هم امیرالمؤمنین علیهالسلام و هم فاطمه علیهاالسلام بیان کردند، رسماً آن را زیر پا گذاردند تا نوبت فرداهایى نرسد که باید به سخنان ایشان گوش فرادهند!
حضرت خدیجه علیهاالسلام درس خوبى از خود به یادگار گذاشته بود که درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پرورید و از ضربههاى بىامان دشمن نجات داد تا جایى که خود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به این مطلب تصریح فرمود: «اسلام به شمشیر على علیهالسلام و اموال خدیجه پا گرفت».
اکنون نوبت فاطمه علیهاالسلام بود که با ثروتى که در اختیار داشت درخت نوپاى ولایت را از ضربههاى سهمگین دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شدید مردم در اول اسلام و اینکه فدک ثروتى نسبتاً مهم بحساب مىآمد، غاصبین وحشت شدیدى از این اموال داشتند که هم تقسیم آن بین فقرا توسط فاطمه علیهاالسلام اثرات نامطلوبى بر کار آنان مىگذاشت و هم مىترسیدند
امیرالمؤمنین علیهالسلام آنرا در راه هدف خود صرف کند و بر علیه آنان اقداماتى نماید. لذا خود ابوبکر به این مطلب تصریح کرده که ما با گرفتن بنیهى مالى از خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از این جهات خیال خود را آسوده مىکنیم
6.نشان دادن قدرت بدعت و قانونگذارى توسط غاصبین
یکى از اهداف غاصبین آن بود که در اعلا درجهى جهل به احکام الهى و قوانین اجتماعى مىخواستند خود را بعنوان قانونگذارانى که در قبض و بسط امور ید دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آیندهى خود نیاز به چنین خودنمایى داشتند و هم براى مسائلى که هر ساعت براى اسلام پیش مىآمد و بالاخره باید جوابى براى آن آماده مىکردند. و پیداست که قانون از قداست خاصى برخوردار است و باید نمود کار را طورى پیش بیاورند که ظاهر دینى آن حفظ شود.
غصب فدک را با همین نقشه آغاز کردند، و پس از جعل حدیث «ان اللَّه ابى ان یجمع النبوة والخلافة فى اهل بیت واحد» که ایامى پیش دست به جعل آن زده بودند، اکنون اقدام به دومین جعل در اسلام نمودند و حدیثى تحت عنوان «النبى لایورّث» آماده کردند که این اقدام ضد دینى خود را دینى جلوه دهند، و از قداست نام پیامبر صلى اللَّه علیه و آله استفاده کنند. با عنوان حدیث آنحضرت به جنگ دین بیایند و عملاً ثابت کنند که قادر به چنین کارى هستند.
از سوى دیگر بعنوان اینکه مىخواهیم درآمد فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم و با آن اسلحه بخریم و لشکر مسلمین را نظام بدهیم ظاهر جالبى به کار خود دادند. لابد تاریخ فراموش کرده است که با همین اموال خالد بن ولید را سراغ قبیلهاى فرستادند که بخاطر استقامت بر خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام و نپذیرفتن حکومت غاصبین مورد حمله قرار گرفتند و مالک بن نویره بدست آنان کشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا کرد!!
همچنین با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام چنین وانمود کردند که در مسئلهاى که اموال مسلمین مطرح است حتى از فاطمه علیهاالسلام شاهد مىخواهند و گویى این اندازه پایبند به احکام دین هستند!
از جهتى دیگر اجماع مسلمین را مطرح کردند و اینکه غصب فدک هر اندازه خلاف و ضد دین باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم این کار را مىکنیم و الا خود چنان تمایلى به آن نداریم. با این کار رنگ تقدس دیگرى به کار خود دادند و بعنوان یکى از پایههاى قانونگذارى خود آن را مستحکم نمودند.
اینها همه بعنوان قدرتنمایى بود تا نشان دهند با سابقهى جهل مطلقى که دارند اخیراً قادر به بدعتگزارى هستند و گویا چیزهایى از دین فهمیدهاند و کمکم مشغول تکمیل مراحل آن هستند. البته اسلام یک روز و دو روز نبود که این جهل ظاهر نشود و این مقدس نمایى برهم نریزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دینى تازهاى پیش مىآمد و مسائل تازهاى مطرح مىشد که ناآگاهى غاصبین نسبت به احکام دین روز بروز روشنتر مىگشت و آنچه درصددش بودند به طور معکوس ظهور مىکرد.
7.تحریک مردم در مخالفت با اهلبیت
غاصبین با توجه به خونهاى ریخته شده در بدر و اُحد که امیرالمؤمنین علیهالسلام شجاع آن میدانها بود و همین مردم پدران و فامیل خود را به شمشیر على علیهالسلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آن حضرت تحریک کنند، و آنان را نسبت به هرچه به نفع آنحضرت تمام مىشود مخالف نمایند.
از سوى دیگر اخلاق جاهلى که هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بیجا و گاهى از فرهنگ پایین مردم درمىآورد، وسیلهى خوبى براى تحریک عواطف و ضمایر مردم بود. اینکه حقى به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله اختصاص داشته باشد مسئلهاى بود که خیلى راحت مىشد مردم را بر ضد آن تحریک کرد. اینکه ثروت بزرگى در اختیار فاطمه علیهاالسلام باشد مطلبى بود که خوب مىشد از آن استفادهى منفى برد. اینکه فدک مایهى عظمت على و فاطمه علیهماالسلام باشد نقطهاى بود که به راحتى مىشد آن را به رخ مردم کشید.
این مجموعه را غاصبین بخوبى درک مىکردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مىکردند و انصافاً نتایج خوبى هم مىگرفتند. آنگاه که ابوبکر از استدلال در مقابل مقام ولایت کبرى عاجز مىشد فوراً مسائل را بر عهدهى مردم مىگذاشت و مىگفت: این کار را مردم بر عهدهى من قرار دادند، و من خواستهى آنان را اجرا کردم، و اکنون هم حاضرم مردم بین من و تو قضاوت کنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم دقیقاً همین جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جایى که خدا حکم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگوید، رضایت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.
8.کسب قدرت مالى جهت اقدام بر علیه اهلالبیت
از آنجا که منبع مالى حکومت غاصب قوى نبود و از سوى دیگر جنگهایى تحت عنوان مرتدین مطرح شده بود، نیاز به یک درآمد کلان بخوبى احساس مىشد و فدک در این جهت یک منبع استثنایى بود. آنان بخوبى مىدانستند که به چنگ آوردن این منبع مشکلات بزرگى را حل مىکند، و به همان اندازه که گرفتن آن از اهلبیت علیهمالسلام مهم است، بدست آوردن آن براى حکومت خود از آن مهمتر است.
تا اینجا اجمالى از اهداف غاصبین در غصب فدک بیان شد و اینک ببینیم چرا اهلبیت علیهمالسلام اینگونه مسئله را پىگیرى کردند.
9.دیدگاه آیتاللَّه شهید سید محمد باقر صدر در رابطه با غصب فدک
مرحوم شهید سید محمد باقر صدر در کتاب خود «فدک فى التاریخ» مىنویسد:
فدک سمبلى از معنایى عظیم است که هرگز در چهارچوب آن قطعه زمین تصاحب شده حجاز نمىگنجد. و همین معناى رمزى فدک است که نزاع مربوط به آن را، از قالب مخاصمهاى سطحى و محدود، به جانب قیام و مبارزهاى وسیع و پردامنه سوق مىدهد... حاشا که مسألهى فدک چنین تصور شود. منازعهى فدک قیامى علیه اساس حکومت است. فدک فریاد آسمانگیرى است که فاطمه علیهاالسلام خواست به وسیله آن سنگ کجى را که تاریخ بعد از ماجراى سقیفه بر آن بنا شد، درهم بشکند. براى اثبات این معنا کافى است به خطبهاى که حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم رویاروى خلیفه و در حضور جمعیت انبوهى از مهاجر و انصار ایراد فرمودند، نگاهى بیفکنیم.
1.فتح فدک بدست شخص پیامبر و امیرالمؤمنین
پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در این فرمان تصریح شده بود که این اقدام مىبایست توسط شخص پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند. آن دو بزرگوار، اسلحهى لازم را برداشتند و اسبهاى خود را آماده کردند و در تاریکى شب از لشکر جدا شدند و از خیبر حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعهى آن آمدند. فتح یک قلعه توسط دو نفر کارى بود استثنایى و مىبایست حساب شده انجام شود، و پشتیبانى خداوند که همیشه بدرقهى راه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود مسیر ماجرا را به سوى پیروزى پیش مىبرد. مردم فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعهى عظیم را دریافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاى آن را محکم بسته بودند و شبى سراسر اضطراب را مىگذراندند. در چنین شرایطى که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام به پاى قلعه رسیدند و بصورت عادى هیچ راهى براى نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوى دیگر نباید افراد داخل قلعه وجود کسى را بیرون قلعه احساس مىکردند. تصمیم بر آن شد که مخفیانه از دیوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداى بلند اذان بگویند. در این صورت اهل قلعه خود را در محاصره دیده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصمیم بر فرار مىگیرند و براحتى مىتوان اقدامى بزرگ را به انجام رساند. امیرالمؤمنین علیهالسلام بر کتف پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزهى الهى امیرالمؤمنین علیهالسلام از دیوار قلعهى فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز دیوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداى تکبیر بلند نمود. مردم قلعهى فدک که گمان مىکردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوى درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمینهاى بیرون قلعه پراکنده شوند. امیرالمؤمنین علیهالسلام از دیوار قلعه پایین آمد و با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگیر شدند و هیجده نفر از بزرگان آنان بدست امیرالمؤمنین علیهالسلام به قتل رسیدند و در نتیجه بقیه تسلیم شدند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خود و فرزندان آنان را اسیر نمود و غنائم را همراه آنان به مدینه آورد.
2.فدک ملک شخصى پیامبر اکرم بر اساس حکم صریح قرآن مجید
یهودیان فدک از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت این پیشنهاد را قبول کرد و امیرالمؤمنین علیهالسلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر این شد که «هرکس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگیرند و هرکس بر دین خود باقى بماند همهى اموالش را بگیرند».
این قرارداد بین پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و یهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا بعنوان همیشهى تاریخ بدان عمل شود.
این دربارهى جان و اموال شخصى آنان بود، و سرزمین فدک بعنوان ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درآمد و قرار شد سالیانه یکصد و بیست هزار دینار (سکهى) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمایند.
ملک شخصى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شدن فدک بر اساس حکم صریح قرآن است، زیرا این سرزمین بدون لشکرکشى مسلمانان و بدون کوچکترین دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن مىفرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى... فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ...» طبق این آیهى صریح قرآن سرزمینهایى که بدون لشکرکشى مسلمانان فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسلیم نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیایند، این مناطق و غنائم و اسراى آن ملک خاص حضرت است، و مسلمانان هیچ حقى در آن نخواهند داشت و حضرت بعنوان اموال شخصى خود هر تصمیمى بخواهد مىتواند دربارهى آنها بگیرد.
لذا سرزمین فدک بصورت یکپارچه از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شد که مىبایست مردم فدک در آن کار مىکردند و درآمد آن را به حضرت تسلیم مىنمودند و فقط اجرت دریافت مىکردند.
3.سند و شاهد بر ملکیت فدک
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ورقهاى خواست و امیرالمؤمنین علیهالسلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطایى پیامبر بنویس و ثبت کن». امیرالمؤمنین علیهالسلام آنرا نوشت، و خود حضرت با امایمن بر آن شهادت دادند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در آنجا فرمود: «امایمن زنى از اهل بهشت است». حضرت زهرا علیهاالسلام این نوشته را تحویل گرفت، و هنگام غصب فدک آنرا عیناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود.
سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه علیهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطایى فاطمه علیهاالسلام بین مردم تقسیم کردند، و بدین صورت تصرف مالکانهى فاطمه علیهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند.
4.فقرا مصرفکنندگان درآمد فدک
حضرت زهرا علیهاالسلام در سرزمین فدک نمایندهاى قرار داد و کارمندانى را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام تقدیم مىنمود.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکهى طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشتهاند.
هر ساله حضرت به اندازهى قوت خود برمىداشت و بقیه را بین فقرا تقسیم مىکرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله این شیوه ادامه داشت
و چشمان بسیارى از نیازمندان منتظر سر رسیدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه علیهاالسلام زندگى خود را سامانى بخشند.
ده روز پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نمایندهى حضرت زهرا علیهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل براى مخارج حکومت غاصبانهى خود صرف کردند، و کوچکترین توجهى به سابقهى مفصل امر الهى و عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در مورد فدک و سندى که تنظیم شده بود و شاهدانى که گواهى دادند و آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
این تصویرى بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان، و انتقال آن به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اعطاى فدک توسط آنحضرت به فاطمه علیهاالسلام و آنچه طى چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا علیهاالسلام بعنوان دوران شیرین فدک طى شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرارسید و شیرینى گذشته را به کام فاطمه علیهاالسلام و شیعیانش تلخ کردند.
1.پیشینهى تاریخى و موقعیت جغرافیایى فدک
در زمان حضرت موسى علیهالسلام مردى عابد و زاهد و متقى و دانشمند از خصصین آنحضرت بود و به او زاهد «ذرخا» مىگفتند. او صفات و فضائل حضرت محمد مصطفى صلى اللَّه علیه و آله را از او مىشنید، و در دعا و اورادش آنحضرت را یاد مىکرد.
چون موسى علیهالسلام از دنیا رفت آن مرد زاهد عبادت و ریاضت خود را بیشتر کرد. او دائم به صحرا و بیابان مىرفت و خدا را عبادت مىکرد، تا به یک وادى بین مدینه و مصر رسید که آنجا را «مدائن الحکماء» مىگفتند و شتران حکماى مدینه در آنجا چرا مىکردند، و آن وادى نزدیک مدینه بود و آب و درختى نداشت.
چون ذرخا به آنجا رسید خوشش آمد و در همانجا به عبادت مشغول شد و معبدى بنا نمود و چاه آبى کند و پیوسته به مقالات موسى علیهالسلام و تلاوت تورات و مدح و صفات محمد صلى اللَّه علیه و آله و مهر و محبت على علیهالسلام که در تورات مىخواند مشغول بود و علم هشت افلاک و رمل دانیال نبى را نیکو مىدانست. گاهى در اسطرلاب نظر مىداد و حکم مىکرد. در آن مکان از اعجاز محمد و على صلواتاللَّهعلیهما و حرمت ذرخاء عابد چشمهى پر آبى پدیدار شد، و او آن را حفر کرد تا آب آن زیاد شد. در آنجا زرع و آبادانى بنا نهاد، و عمارت ساخت و آبادى هر روز زیادتر مىشد تا آنکه از طرف زاهدان و عابدان و قبایل و عشایر روى به وى نهادند و در آنجا باغها و بستانها ساختند، و خانهها و عمارتها بنیاد کردند، و در اندک زمانى هشت قریهى آباد شد و مردم از هر سو مىآمدند و همچنان اضافه مىشدند.
عمر زاهد به پایان رسید در حالى که فرزند و فرزند زادگان وى بسیار شده بودند. هنگام مرگ دستور داد تا صندوقچهاى از فولاد و قفل بىکلید و لوحى از طلا ساختند و با دست خویش وصیت نامهاى در آن لوح نوشت و آن را در آن صندوق نهاد و قفل بر او زد.
بعد به فرزندان خود وصیت کرد که هزار و پانصد و پنجاه سال بعد از من پیامبرى پیدا مىشود که نام وى محمد است و وصى و خلیفهى او پسر عموى اوست که على نام دارد و داماد او است که در تورات او را «ایلیا» گویند که شجاعى همچون او از آدم تا آخر دنیا پیدا نشود و بعد از محمد پیامبرى نباشد و بعد از على نیز وصى نباشد مگر از اولاد او. چون آنان پیدا شوند از قوم من یکى بر ایشان ایمان آورد و آنان را در خانهى خود به مهمانى مىبرد و در آن مهمانى از على معجزهاى ظاهر مىشود.
آن معجزه این است که انگشتر محمد در آن مجلس از انگشت وى به چاهى مىافتد و على آن را بدون آنکه به چاه رود بیرون مىآورد و همین صندوق را نیز از شما طلب کند. فورا صندوق را نزد وى برید که کلید این صندوق انگشت مبارک اوست که با انگشت خویشش آن را مىگشاید. وقتى شما این معجزه را از وصى پیامبر عربى ببینید همه بر دین وى درآیید که اگر خلاف کنید کافر از دین موسى مردهاید و این هشت قریه که در تصرف دارید تسلیم وى کنید که من آنها را فداى وى کردهام.
این را گفت و جان بحق تسلیم کرد. آنان منتظر پیامبر آخرالزمان بودند تا آنکه یکهزار و پانصد و پنجاه سال از فوت ذرخا گذشت و آن بزرگوار عالم را به نور وجود خود منور گردانید و آوازهى معجزه او هر روز بلندتر گشت و کارش قوىتر شد تا آنکه مکه را در دست مشرکان مکه گذاشت و به مدینه هجرت کرد.
روزى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با اصحاب خود از در خانهى نوادهى بزرگ ذرخا عبور نمود. تا جمال رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله را دید پرسید: این مرد چه کسى است؟ به او گفتند: واى بر تو! او را نمىشناسى؟ او پیامبر آخرالزمان است. چون پسر نام حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله را شنید و دانست که او نبى آخرالزمان است نعرهاى زد و افتاد و بیهوش شد.
آنحضرت را از حال آن مرد با خبر نمودند. حضرت بازگشت و بر بالین او آمد. جوانى را دید که نور ایمان بر چهرهاش نمایان بود. سر او را از زمین برداشت و بر زانوى مبارک خود نهاد و در آنجا نشست. چون قوم آن جوان این خلق را دیدند جملگى از دل محب حضرت شدند و زارى کنان بر سر آن جوان و بر گرد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جمع شدند. چون آن جوان بهوش آمد و چشم باز کرد سر خود را کنار آنحضرت دید و شهادت بر توحید و نبوت و امامت على علیهالسلام را بر زبان جارى کرد و مادر و پدرش این قضیه را شنیدند و چیزى نگفتند.
پس برخاست و دست و پاى حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام را بوسید و با یاران ایشان مصافحه کرد و به خانهى خویش رفت و هر چند پدر و مادرش او را دلالت کردند که دست از اسلام بردارد سودى نبخشید و او هر روز بخدمت حضرت مىرسید. روزى به آنحضرت عرض کرد: یا رسولاللَّه، تمنا دارم دعا کنى که پدر و مادرم اسلام را قبول نمایند. فرمود: من ایشان را بطلبم و اسلام را بر ایشان عرضه کنم. عرض کرد: یا رسولاللَّه، ایشان با شما عداوت دارند نه بنزد شما مىآیند و نه اسلام را قبول مىکنند. اگر اجازه دهى من مهمانى برپا کنم و شما را بطلبم. چون تشریف بیاورید شاید از برکت قدوم شما و از اثر دیدار شما نور ایمان در دل آنها اثر کند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قبول نمود. آن جوان به خانه رفت و اسباب مهمانى مهیا نمود و آنگاه سراغ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد. آنحضرت برخاست و با امیرالمؤمنین علیهالسلام و جماعتى از خاصان صحابه به خانهى آن جوان به مهمانى رفتند و دیدند درون خانه گنجایش آن جماعت را ندارد.
چهار طاقنما در میان باغ بود و حوضى در میان آنها بود و در میان آنها و حوض چاه آبى بود که ذرخاى عابد کنده بود. آنان را به آنجا برد و انواع نعمتها را در آن مجلس حاضر ساخت و قوم ذرخاى عابد هم دست ادب بر سینه گذاشتند و بر خدمت ایستادند.
وقتى از خوردن غذا فارغ شدند کاغذى نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آوردند تا مهر نماید. پس خاتم را بیرون آورد تا به آن کاغذ بزند. ناگاه خاتم از دست آنحضرت در چاه افتاد.
آنان با دیدن این منظره متحیر شدند و اولاد ذرخاء زاهد که حاضر بودند وصیت جد خود را به یاد آوردند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیهالسلام را طلب کرد و فرمود: یا على، این خاتم را از چاه بیرون آور که حلال مشکلات تو هستى.
امیرالمؤمنین علیهالسلام کنار آن چاه آمد و گفت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» و سوره فاتحه را خواند. آب چاه جوشید و بالا آمد و دیدند انگشتر بر کف آب مىآید. چون بالا آمد امیرالمؤمنین علیهالسلام دست مبارک برد و انگشتر را از روى آب برداشت و بوسید و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد و قوم ذرخاى عابد چون این معجزه را از امیرالمؤمنین علیهالسلام دیدند وصیت جد خود را به یاد آوردند و در این گفتگو بودند و منتظر آن بودند که صندوق را هم بطلبد تا بیاورند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام رو به قوم ذرخاى زاهد کرد و فرمود: امانتى که جد بزرگ شما جهت ما گذاشته و وصیت کرده که تسلیم ما کنید بیاورید. این سخن را از امیرالمؤمنین علیهالسلام شنیدند و رفتند و صندوق را آوردند و تسلیم آنحضرت نمودند و زمین ادب بوسیدند.
حضرت نظر کرد و صندوقى از فولاد دید که بسیار لطیف ساخته شده بود و قفل محکمى بر او زده شده بود و کلید نداشت.
حضرت صندوق را تماشا کرد و نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام گذاشت و فرمود: در صندوق را نیز تو باز کن و این معجزه را باز بنما و این را نیز تو آشکار کن. پس على علیهالسلام دست مبارک را به دعا برداشت و چیزى خواند و سر انگشت بر آن قفل بسته زد. به قدرت حق تعالى و به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام آن قفل صدایى کرد و باز شد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نظر کرد و لوحى دید از طلا و خطى که بر آن لوح با نقرهى سفید به خط عبرانى نوشته است. آن لوح را برداشت و به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داد.
آنحضرت نگاه کرد و دوباره به آن حضرت بازگرداند و فرمود: یا على، این لوح را نیز تو بخوان. على علیهالسلام در لوح نظر کرد و مطلب مزبور را به خط ذرخاى زاهد در آن لوح نوشته و مهر کرده دید.
او گفته بود که بعد از هزار و پانصد و پنجاه سال، محمد صلى اللَّه علیه و آله پیامبر آخرالزمان ظاهر مىشود و على بن ابىطالب ابنعم و داماد و وصى وى است. یکى از ذریّهى من به وى ایمان مىآورد و او آنها را به مهمانى مىبرد، و انگشتر از انگشت محمد صلى اللَّه علیه و آله بیرون مىآید و در چاه مىافتد و داماد و وصى وى آن را از چاه بیرون مىآورد بىآنکه به چاه رود. سپس این صندوق را از شما مىطلبد. آن را نزد او ببرید و همگى اسلام را بپذیرید و اقرار به حقیقت وى نمائید که دین او ناسخ همهى ادیان است، و این هشت قریه را تسلیم وى کنید که حق او است، و بر شما و بر جمیع مردم بجز اهلبیت او حرام است. اگر وصیت مرا عمل نکنید خداوند خصم شما باد و آنحضرت نیز خصم شما باشد و این روستاها و آبادیهاى من فداى وصى محمد صلى اللَّه علیه و آله و اهلبیت اوست.
وقتى آن قوم این خط و وصیت جد خویش را دیدند و شنیدند همگى اسلام آوردند و هشت قریه را فداى امیرالمؤمنین علیهالسلام کردند و آنجا را «فداک» نام نهادند، یعنى «فداى تو». آنگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام آنها را فداى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نمود.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم آنها را به فرزند خود فاطمه علیهاالسلام داد و فاطمه علیهاالسلام نیز تسلیم على علیهالسلام کرد. پس فدک در اصل «فداک» با الف بوده که از کثرت استعمال الف آن ساقط شده است.
بعضى گفتهاند: علت تسمیهى آن به فدک به خاطر آن است که بیشتر محصول آن پنبه است و لفظ «فدک» به معناى از هم باز شدن و پراکنده شدن و حلاجى پنبه است. بعضى هم گفتهاند به نام «فدک بن هام» اول کسى است که در فدک سکونت داشته است.
1.فعالیتهاى تدارکاتى و پشتیبانى حضرت زهرا
در طول 10 سال حکومت پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) در مدینه 75 نبرد یا مانور نظامى (27 غزوه و 48 سریه) به وقوع پیوست. على (علیهالسلام) به عنوان فرماندهى دلاور در تمامى غزوات و بسیارى از سرایا شرکت جست.
2.حضرت زهرا و مداواى مجروحین جنگى
چنانچه در حدیث صحیحى از امام صادق علیهالسلام نقل شد، فاطمهى زهرا علیهاالسلام هنگام شتافتن به زیارت قبور شهدا در احد (محل جنگ بین سپاه اسلام و مشرکین) را دقیقاً نشان مىداد و این مىرساند که آن حضرت در این جنگ حضور داشته، هرچند آمدن او بعد از مجروح شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله صورت گرفته باشد.
ابن ابىالحدید از واقدى نقل مىکند که:
خرجت فاطمه علیهاالسلام فى نساء، و قد رأیت الذى بوجه ابیها صلى اللَّه علیه و آله فاعتنقته، و جعلت تمسع الدم عن وجهه...
فاطمه علیهاالسلام با گروهى از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهرهى مجروح پدرش را دید، او را در آغوش گرفته و خون از صورت مبارکش پاک مىکرد. سپس آبى فراهم نمود و خونهاى چهره رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد و آبى به دست آن حضرت داد که بیاشامد، ولى ممکن نشد.
در این تاریخ آمده است: زنانى که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند، که فاطمه علیهاالسلام یکى از آنان بود، آنان نان و آب با خود حمل مىکردند و در کنار رزمندگان به آنها آب و نان مىدادند و جراحاتشان را پانسمان مىنمودند.
خوانندگان عزیز ملاحظه مىکنند که فاطمه علیهاالسلام تنها در چهارچوبهى خانه زندگى ننموده، بلکه او ضمن حفظ قداست و تقوا، در هنگام لزوم به اجتماع قدم گذاشته و یارىرسان رزمندگان اسلام بوده است.
3.فاطمه زهرا در فتح مکه
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در فتح مکه نیز حضور داشت. «امهانى» خواهر على (علیهالسلام) گوید: در روز فتح مکه دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالى که آنها هنوز در خانهام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى که سواره و زره پوش بود پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید میان او و ایشان ایستادم و گفتم اگر بخواهى آن دو را بکشى باید مرا هم پیش آنها بکشى! على (علیهالسلام) بیرون رفت در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خیمه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم ولى فاطمه (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برایش گفتم، دیدم فاطمه (علیهاالسلام) از همسر خود قاطعتر است؛ با تعجب گفت تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟ در این هنگام رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسید و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبیدم. پیامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پیامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود که براى او آب فراهم کند و شستشو نمود. هنگامى هم که هند و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند فاطمه (علیهاالسلام)، همسر پیامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.
احتمالاً حضور فاطمه (علیهاالسلام) و برخى دیگر از زنانى که با پیامبر محرم بودند براى حفاظت از جان رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناکى همچون هند جگرخوار بظاهر براى اعلام پذیرش اسلام نزد پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) مىآمدند.
4.فاطمه زهرا در کنار مزار شهدا
تاریخ زندگى فاطمهى زهرا علیهاالسلام نشان مىدهد که او زن خانهنشین و پردهنشین نبود، بلکه به دستور و مضمون آیات و روایات زیادى، وى صله ارحام مىکرد و به دیدار خویشاوندان مىشتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و پس از مرگ آنان، فراموششان نمىکرد و بر مزار آنان مىرفت و از خداوند متعال برایشان استرحام مىنمود.
در حدیث صحیح السند از امام صادق علیهالسلام نقل شده:
عاشت فاطمه بعد محمد صلى اللَّه علیه و آله خسمة و سبعین یوماً، لم ترکاشرة و لاضاحکة تأتى قبور الشهداء فى کل جمعة مرة بین الاثنین والخمیس فتقول هاهنا کان رسولاللَّه، و هاهنا کان المشرکون
فاطمه علیهاالسلام بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگى کرد، در حالى که خوشحال و خندان دیده نشد. او هفتهاى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهداى احد مىرفت و آنها را زیارت مىکرد و محل جنگ رسول خدا با مشرکین را دقیقاً نشان مىداد.
این حدیث که به سند صحیح از کافى نقل شده، مىرساند که فاطمه علیهاالسلام علاوه بر زیارت اهل قبور، آمدنش به مزار شهدا، شخصاً در جنگ احد نیز حضور داشت و محل را با چشمان مبارکش دیده بود...
و ابن ابىالحدید که یکى از دانشمندان بسیار بزرگ و محقق اهل سنت است، در این باره از واقدى نقل مىکند:
کانت فاطمه بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله تأتیهم بین الیومین والثلاثة فتبکى عندهم و تدعو.
فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هر دو سه روز یکبار به کنار قبور شهداى احد مىآمد و در آنجا گریه مىکرد و براى مردگان و شهدا دعا مىنمود. و حضرت امام صادق علیهالسلام مىفرمایند:
ان فاطمة کانت تأتى قبور الشهداء فى کل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحم علیه و تستغفر له.
فاطمه علیهاالسلام هر هفته صبحهاى روز شنبه به احد مىآمد و قبور شهدا را زیارت مىکرد و در کنار قبر حمزه مىایستاد و براى وى دعا مىکرد و استرحام مىنمود
از این حدیثها استفاده مىشود که فاطمه علیهاالسلام به زیارت قبور شهدا مىرفت و برایشان استرحام مىنمود و از فداکاریهاى آنان در جنگ احد یاد مىکرد و به یادشان اشک مىریخت. ممکن است برخیها از تعبیرهاى «دوبار و یکبار در هفته» که در روایات آمده است دچار مشکل شوند و نوعى اشکال در صحت روایات تلقى کنند، ولى باید گفت: زیارت فاطمه علیهاالسلام هفتهاى دو یا یک بار ممکن است به تفاوت زمان باشد، که در یک مقطع، هفتهاى دوبار مىرفت و بعدها هفتهاى یکبار...