سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو آزمندند که سیر نشوند . آن که علم آموزد ، و آن که مال اندوزد . [نهج البلاغه]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یازده نکته در رابطه با فدک

1.رابطه‏ى غصب فدک و خلافت ابوبکر

امام معتزلى مى‏گوید؛ از یکى از اساتید عالى مقام مدرسه غربى بغداد به نام على بن فارقى پرسیدم:
اکانت فاطمة صادقة؟ قال: نعم، قلت: فلم لم یدفع الیها أبوبکر فدک و هى عنده صادقة؟ فتبسم، ثم قال: لو اعطاها الیوم فدک لمجرد دعواها لجائت الیه غدا و ادعت لزوجها الخلافة، و زحزحته عن مقامه...
آیا فاطمه علیهاالسلام که نسبت به فدک ادعا داشت راستگو بود؟
استاد بغداد: بلى.
امام معتزلى: پس چرا ابوبکر فدک را به وى نداد، در حالى که مى‏دانست فاطمه علیهاالسلام راست مى‏گوید؟!
استاد بغداد ضمن تبسم گفت: «اگر در آن روز ابوبکر فاطمه علیهاالسلام را به مجرد ادعایش تأیید کرده و فدک را به او مى‏داد، روز دیگر مى‏آمد و مى‏گفت: خلافت مال شوهرم است و بدین طریق ابوبکر را از مقامش معزول مى‏داشت...»
امام معتزلى پس از نقل نظر استاد آنگاه خودش چنین مى‏گوید: «و هذا کلام صحیح»و این گفتار حقیقت دارد.
در اینجا معلوم مى‏شود که تصرف فدک و مبارزه غیر منطقى با فاطمه و امیرالمؤمنین علیهماالسلام به چه منظورى بوده است؟!

2.دو رفتار متفاوت با دو دختر پیامبر در طول تاریخ

در تاریخ، جنگ بدر آمده است که شوهر حضرت زینب (دختر پیامبر خدا) به نام ابوالعاص جزو اسیران بود و زینب براى نجات شوهر خود، گردنبندش را که از مادرش حضرت خدیجه به او رسیده بود، به خدمت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرستاد، تا در برابر آن ابوالعاص را آزاد سازد. چون چشمان پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله به آن گردنبند افتاد شدیداً متأثر شد و خطاب به مسلمانان فرمود: اگر صلاح مى‏دانید هم اسیر دخترم را آزاد سازید و هم این گردنبند را به وى برگردانید؟
مسلمانان نیز این خواهش پیامبر را پذیرفته، ابوالعاص را آزاد ساخته و گردنبند را به زینب برگرداندند. امام معتزلى مى‏گوید: من این جریان را براى استاد و نقیب خود ابوجعفر خواندم و سؤال کردم: آیا ابوبکر و عمر در این صحنه نبودند؟ و آیا سزاوار بود با فاطمه علیهاالسلام در مورد فدک چنین کردند؟ و اضافه کردم که اگر فدک مال زهرا هم نبود، مناسب نبود که از مسلمانان، مانند پیامبر اجازه مى‏گرفتند و فدک را به او مى‏دادند، تا بدین طریق دل زهرا شکسته نمى‏شد؟ و آیا فاطمه علیهاالسلام با اینکه برترین زن عالمین است. (سیدة نساء العالمین) به اندازه خواهرش زینب ارزش نداشت؟!
نقیب گفت: آرى، چه مى‏شد ابوبکر این کار را مى‏کرد و به مردم مى‏گفت: این دختر پیامبر شماست، او فدک و این چند درخت را مى‏خواهد و بدون تردید مردم نیز مانع نمى‏شدند... ولى ابوبکر و عمر به روش محبت حرکت نکردند.
(انهما لم یأتیا بحسن فى شرع التکرّم)

3.چرا امیرالمؤمنین فدک را در زمان حکومتش پس نگرفت؟

در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که اگر فدک مال زهرا بود، چرا امیرالمؤمنین پس از رسیدن به خلافت، آن را شخصاً تصاحب نکردند و یا به فرزندان فاطمه تقسیم ننمودند؟ جواب این سؤال را مى‏توان از نامه‏ى چهل و پنج نهج‏البلاغه استفاده کرد که مولا مى‏فرمایند: «ما اهل‏بیت نیز سخاوتمندانه از آن گذشتیم.» (و سخت عنها نفوس قوم آخرین).
و بدین‏وسیله مى‏رسانند که مسائل مادى براى ما اهل‏بیت ارزش چندانى ندارد، بلکه تعقیب فدک روى یک سلسله مسائل اسلامى و اجتماعى و سیاسى بود، که با کمال تأسف از سوى خلیفه‏ى وقت بروز کرده بود... و چون على علیه‏السلام از فدک گذشته بود، قهراً فرزندان فاطمه علیهاالسلام نیز به این عمل راضى بودند و هرگز دوست نداشتند پس از گذشت بیست و پنج سال دوباره طرح مسأله فدک سوء تفاهمى در بین مسلمانان ایجاد نماید.
در این زمینه مرحوم سید مرتضى- رضوان‏اللَّه‏علیه- مى‏فرمایند: چون حکومت به على علیه‏السلام رسید، از آن حضرت خواستند فدک را از فیى مسلمین خارج سازد، آن حضرت در جواب فرمودند:
انى لاستحیى من اللَّه ان ارد شیئا منع منه ابوبکر و امضاه عمر. من از خدایم شرم مى‏کنم چیزى را که ابوبکر آن را منع کرد و عمر بر آن صحه گذاشت به صاحبان اصلیش برگردانم. على علیه‏السلام در این فراز، هم به تصرف عدوانى فدک و عمل خلاف ابوبکر و عمر اشاره کرده و هم، بزرگوارى و بى‏اعتنایى خویش را به مال و منال دنیا نشان داده است.
و چون از امام صادق علیه‏السلام در این زمینه سؤال کردند، آن حضرت فرمودند:
للاقتدا برسول‏اللَّه لما فتح مکة و قدباع عقیل بن ابى‏طالب داره، فقیل له: یا رسول‏اللَّه! الا ترجع الى دارک؟ فقال: هل ترک عقیل لنا دارا؟ انا اهل‏بیت لانسترجع شیئا یؤخذ منا ظلما. 
على علیه‏السلام در این مورد از پیامبر خدا تقلید و تبعیت نموده است، زیرا: از آن حضرت پس از فتح مکه پرسیدند که به خانه‏ات نمى‏روى؟ فرمودند: عقیل بن ابى‏طالب براى ما خانه‏اى نگذاشته، همه را فروخته است و ما اهل‏بیت چنین عادت داریم هنگامى که چیزى را به ظلم از ما گرفتند، دیگر به آن رجوع نمى‏کنیم.
و در یک روایت دیگر از امام صادق علیه‏السلام آمده است:
با شهادت فاطمه و با مرگ ابوبکر و عمر، هر دو طرف مخاصمه به پیشگاه خدا رسیده‏اند و به ترتیب، پاداش و کیفر نیز دیده‏اند. بنابراین مناسب نیست بعد از عقاب غاصب و ظالم و پاداش مظلوم فدک را دنبال کرد.
در اینجا متوجه مى‏شویم که امیرالمؤمنین علیه‏السلام پس از رسیدن به حکومت، چرا مسأله‏ى فدک را مطرح نکرده و از تصرف آن خوددارى ورزیده است.

4.پیشگویى خداوند و پیامبر درباره‏ى غصب فدک

اهمیت و عظمت ماجراى غصب فدک را از آنجا مى‏توان فهمید که در پیشگوئى‏هاى غیبى که از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بدست ما رسیده درباره‏ى آن خبر داده شده است. در اینجا به سه مورد اشاره میشود:
1. از اخبارى که خداوند در شب معراج به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خبر داد این بود: دختر تو مورد ظلم قرار مى‏گیرد و از حق خود محروم مى‏شود و همان حقى که تو براى او قرار مى‏دهى غاصبانه از او مى‏گیرند... و او هیچ مدافعى براى خویش پیدا نمى‏کند». 
2. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «من هرگاه فاطمه را مى‏بینم بیاد مى‏آورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند کرد. گویا او را مى‏بینم که خوارى وارد خانه‏اش گشته و حرمت او شکسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمى‏دهند... او در آن هنگام مى‏گوید: «پروردگارا من از زندگى سیرم و از اینان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما». خداوند او را به من ملحق مى‏نماید، و او اول کسى از اهل‏بیتم خواهد بود که به من ملحق مى‏شود. فاطمه نزد من مى‏آید در حالى که محزون و مصیبت کشیده و غمگین است. حقش غصب شده و خود شهید شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: «خدایا هرکس بر او ظلم کرده لعنت کن، و هرکس حق او را غصب کرده عذاب فرما، و هرکس ذلت بر او وارد کرده ذلیل کن، و هرکس به پهلوى او زده تا فرزند خود را سقط نموده در آتش دائمى قرار ده». ملائکه هم آمین مى‏گویند». 
3. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «ملعون است کسى که بعد از من به دخترم فاطمه علیهاالسلام ظلم کند و حق او را غصب نماید و او را به شهادت برساند... اى فاطمه اگر همه‏ى پیامبران مبعوث خداوند و همه‏ى ملائکه‏ى مقرب الهى درباره‏ى مبغض تو و غاصب حق تو شفاعت کنند، هرگز خداوند آنان را از آتش بیرون نمى‏آورد».
4. هنگامى که رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید آن حضرت گریه کرد بطورى که اشک محاسن حضرت را تر کرد. پرسیدند: یا رسول‏اللَّه، براى چه گریه مى‏کنید؟ فرمود: «براى فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آنان رفتار مى‏کنند. گویا فاطمه را مى‏بینم که بعد از من به او ظلم شده و او صدا مى‏زند: «اى پدر، بفریادم برس»، ولى احدى از امتم به او کمک نمى‏کند».
5. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «دخترم، تمام بدبختى بر کسى که به تو ظلم کند، و خوشبختى عظیم بر کسى که تو را یارى کند».

5.شکایت حضرت زهرا ع از غاصب فدک

یکى از برگهاى مصیبت‏بار دفتر فدک دل سوخته‏ى فاطمه علیهاالسلام در این ماجرا است که با اشک خود شکایت به پدر برد.
حضرت زینب کبرى علیهاالسلام مى‏فرماید: «آنگاه که ابوبکر تصمیم نهائى درباره‏ى فدک را گرفت و حضرت زهرا علیهاالسلام از پاسخ مثبت آنها به کلام خود مأیوس شد، کنار قبر پدرش پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد و خود را روى قبر انداخت و رفتار مردم با او را به پیشگاه آن حضرت شکایت برد و آن قدر گریه کرد که تربت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از اشک فاطمه علیهاالسلام تر شد و اشعارى حاکى از مصائب وارده خواند».
البته اشک فاطمه علیهاالسلام خشک نخواهد شد، و به اشک او ائمه علیهم‏السلام و شیعیانشان تا آخر روزگار اشک خواهند ریخت تا یکدلى محبان زهرا علیهاالسلام بر همه ظاهر و معلوم گردد.

6.حرمت مصرف اموال غصبى فدک

نکته‏اى که غاصبین باید بدانند آنست که پس از غصب فدک هر تصرفى هم که در آن صورت بگیرد غاصبانه بوده و حرام است، ولى چه جالب است که این مطلب را عیناً از کلام حضرت زهرا علیهاالسلام بشنویم که فرمود:
«اگر آن دو نفر مایه‏ى قوت مرا از تصرف من بیرون آوردند و آن آذوقه‏ى کم را از من مانع شدند، ولى این را براى روز محشر درجه‏اى حساب مى‏کنم، و خورندگان محصولش آن را به جوش آورنده‏ى جحیم در شعله‏هاى جهنم خواهند یافت».
بنابراین غاصبین و هر که تا روز قیامت غصبى بودن آن را بداند و در آن تصرف کند، لقمه‏اى را مى‏خورد که فاطمه علیهاالسلام راضى نیست، و در واقع شعله‏هاى آتش است که در دهان مى‏گذارد و زندگیش را با آن مى‏سازد. چنین تصرفى بى‏اعتنائى به آه دل فاطمه علیهاالسلام است، و شکى نیست که آه آن بانوى بزرگ از هر سوزى مؤثرتر است.
بنابراین غاصبین و هر که تا روز قیامت غصبى بودن آن را بداند و در آن تصرف کند، لقمه‏اى را مى‏خورد که فاطمه علیهاالسلام راضى نیست، و در واقع شعله‏هاى آتش است که در دهان مى‏گذارد و زندگیش را با آن مى‏سازد. چنین تصرفى بى‏اعتنائى به آه دل فاطمه علیهاالسلام است، و شکى نیست که آه آن بانوى بزرگ از هر سوزى مؤثرتر است.

7.اقرار غاصب فدک به محکومیت در مقابل مرد یمنى

 مردى نزد ابوبکر و عمر آمد و گفت: من مردى از اهل یمن هستم، که بقصد حج از دیار خود بیرون آمده‏ام. در همسایگى ما بانویى است که هنگام سفر به من گفت: تو بزودى این کسى را که خود را جانشین پیامبر مى‏داند ملاقات مى‏کنى. هرگاه او را دیدى پیام مرا هم به او برسان. ابوبکر گفت: پیام او را بازگو کن.
آن مرد گفت: آن زن چنین پیغام داده است که من زنى ضعیف و عائله‏مند هستم. پدرم در زمان حیاتش زندگى مرا اداره مى‏کرد. او زمینهایى داشت که خود و همسر و فرزندانم از درآمد آن زندگى خود را اداره مى‏کردیم. وقتى پدرم از دنیا رفت حاکم آن شهر زمینها را به زور از دست من گرفت و به تصرف خود درآورد و نماینده‏ى خود را به آنجا فرستاد. اکنون محصول آن را برمى‏دارد و از خرما و گندم آن چیزى به من نمى‏دهد.
ابوبکر گفت: چنین حقى ندارد، و این لقمه بر آن ظالم متجاوز گوارا مباد! بخدا قسم آبرویش را مى‏برم و او را از مقامش برکنار مى‏کنم و بر ضد او اقدام مى‏نمایم!
عمر رو به ابوبکر کرد و گفت: اى خلیفه‏ى پیامبر! آن حاکم خبیث نابکار را مهلت مده و کسى را سراغ او بفرست تا او را دست بسته حاضر کند، و او را به خاطر خیانت و فسقش به اشد مجازات برسان که ظلم و تجاوز را از حد گذرانده است!!
ابوبکر پرسید: این حاکم کیست و در کدام شهر است و نام آن بانوى مظلوم چیست؟
مرد یمنى گفت: از ناخشنودى خدا به خدا پناه مى‏برم و از غضب او به حضرت او پناهنده‏ام! چه کسى ظالم‏تر و ستمگرتر از کسى است که به دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ظلم نموده است؟!!

8.قتل نماینده‏ى ابوبکر در فدک بدست امیرالمؤمنین
ابوبکر، مردى بنام «اشجع بن مزاحم ثقفى» را که منافقى بى‏دین بود، به عنوان نماینده‏ى خود در فدک و چند منطقه‏ى اطراف مدینه قرار داد. برادر این شخص در یکى از جنگهاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بدست امیرالمؤمنین علیه‏السلام بقتل رسیده بود. ,
اشجع، از مدینه به قصد جمع‏آورى اموال حرکت کرد و اولین جایى که وارد شد یکى از باغهاى اهل‏بیت علیهم‏السلام بنام «بانقیا» بود. او بدون اطلاع قبلى وارد این منطقه شد و اموال و صدقاتى که قبلاً به امیرالمؤمنین علیه‏السلام پرداخت مى‏شد جمع‏آورى کرد و در مقابل اهل آنجا قدرت‏نمائى کرد.
اهل روستا نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام آمدند و رفتار فرستاده‏ى ابوبکر را به حضرت اطلاع دادند.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام اسبى که «سابح» نام داشت فراخواند و عمامه‏ى مشکى بر سر بست و دو شمشیر حمایل نمود و اسب دیگر خویش که «مرتجز» نام داشت نیز همراه برداشت و با امام حسین علیه‏السلام و عمار یاسر و فضل بن عباس و عبداللَّه بن جعفر و عبداللَّه بن عباس حرکت کردند تا به روستا رسیدند.
بزرگ آن روستا حضرت را به مسجد «القضاء» در آنجا برد. امیرالمؤمنین علیه‏السلام امام حسین علیه‏السلام را سراغ اشجع فرستاد، ولى اشجع از آمدن امتناع ورزید. وقتى امام حسین علیه‏السلام نیامدن او را گزارش داد حضرت عمار را فرستاد. عمار با او درگیر شد و خبر به امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسید. حضرت جمعى را که همراهش بود سراغ او فرستاد و فرمود: از او نترسید و او را نزد من بیاورید.
وقتى او را کشان‏کشان آوردند حضرت فرمود: واى بر تو؟ به چه حقى اموال اهل‏بیت را تصرف نموده‏اى؟
اشجع گفت: تو به چه دلیل این مردم را در حق و باطل مى‏کشى؟
حضرت فرمود: «آرام باش که جرم من نزد تو کشتن برادرت در جنگ هوازن است...»! در اینجا اشجع پاسخهاى نامناسبى به حضرت داد و فضل بن عباس برآشفت و شمشیر کشید و سر او را همراه دست راستش از تن جدا کرد!
سى نفر که همراه اشجع آمده بودند حمله آوردند ولى امیرالمؤمنین علیه‏السلام با یک نگاه همه را به عقب راند بطورى که همگى فریاد اطاعت برآوردند.
حضرت فرمود: «اُف بر شما، سر صاحبتان را نزد ابوبکر ببرید...» و آنان سر بریده‏ى اشجع را نزد ابوبکر آوردند. ابوبکر مردم را جمع کرد و داستان را بازگو کرد و از مردم خواست خود را براى مقابله با امیرالمؤمنین علیه‏السلام آماده کنند! ولى مردم چنان سر بزیر افکنده بودند و وحشت داشتند که در نهایت به او گفتند: اگر خودت همراه ما بیایى به جنگ على بن ابى‏طالب مى‏رویم!! عمر پیش آمد و گفت: کسى جز خالد بن ولید نمى‏تواند به جنگ او برود.
خالد با پانصد سوار حرکت کردند تا به محلى که حضرت آنجا بود رسیدند.
وقتى لشکر خالد از دور ظاهر شد امیرالمؤمنین علیه‏السلام به عنوان بى‏اعتنایى افسار اسب را بستند و در کنارى بخواب رفتند، تا آنکه از صداى شیهه‏ى اسبان از خواب بیدار شدند و فرمودند: خالد براى چه آمده‏اى؟ خالد گفت: خود بهتر مى‏دانى! و حضرت را تهدید کرد!
حضرت فرمود: اى خالد، مرا به خود و پسر ابوقحافه مى‏ترسانى؟
خالد گفت: من مأمورم اگر دست از کارهایت برندارى تو را اسیر کرده نزد او ببرم!!
حضرت فرمود: مثل تو مى‏خواهد مرا اسیر کند؟ اى پسر زنِ مرتد از اسلام...؟ اگر بخواهم تو را بر در همین مسجد به قتل مى‏رسانم.
خالد بار دیگر سخنان خود را تکرار کرد. در اینجا حضرت ذوالفقار را از نیام برکشید و آن را به سوى او گرفت.
خالد که این منظره را دید وحشت‏زده گفت: تا این حد قصد نداشتم. حضرت در همان حال نوک ذوالفقار را بر کمر خالد گذارد و او را از اسب به زیر انداخت. این منظره اصحاب خالد را به وحشت انداخت و به التماس از حضرت خواستند از آنها درگذرد و این در حالى بود که خالد از درد آن ضربت بى‏حرکت و ساکت مانده بود.
حضرت فرمود: اى خالد، عجب براى خائنین و بیعت‏شکنان مطیع هستى؟ آیا روز غدیر براى تو کافى نیست؟ بدانکه اگر تو و دو رفیقت ابوبکر و عمر قصد سوئى نسبت به من داشته باشید اول کسانى خواهید بود که به دست من کشته مى‏شوید. سپس فرمود: بخدا قسم خالد را جز آن خائن ظالم حیله‏گر یعنى پسر صهاک نفرستاده است، چرا که او دائماً قبائل را بر ضد من تحریک مى‏کند و از من مى‏ترساند و گذشته‏ها را در یاد آنان زنده مى‏کند و به زودى هنگام جان دادن نتیجه‏ى کارش را خواهد دید. بهر حال امیرالمؤمنین علیه‏السلام با گروه خود و خالد با گروه خود به مدینه بازگشتند و خالد قضایا را براى ابوبکر و عمر بازگو کرد.
ابوبکر از عباس درخواست کرد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام را فراخواند تا درباره‏ى اشجع با حضرت صحبت کند.
عباس امیرالمؤمنین علیه‏السلام را صدا زد. وقتى حضرت نشست عباس گفت: ابوبکر مى‏خواهد درباره‏ى آن ماجرا با شما صحبت کند. حضرت فرمود: اگر او مرا فرامى‏خواند نمى‏آمدم.
ابوبکر گفت: اى ابوالحسن، براى مثل تو چنین کارى را مناسب نمى‏بینم!!
حضرت فرمود: کدام عمل؟ ابوبکر گفت: مسلمانى را بغیر حق کشته‏اى؟ حضرت فرمود: پناه بر خدا که مسلمانى را بکشم، چرا که وقتى کشتن او واجب باشد نام اسلام از او برداشته شده است. و اما کشتن «اشجع»، بدانکه اگر اسلام تو هم مثل اسلام اوست عجب به رستگارى بزرگ دست یافته‏اى!!!؟ و من او را به حجت پروردگارم کشته‏ام و تو حلال و حرام را بهتر از من نمى‏دانى! اشجع ملحد منافقى بود که در خانه‏اش بتى از سنگ داشت و هر روز دست بر سر و روى او مى‏کشید و سپس نزد تو مى‏آمد! عدالت خداوند اقتضا نمى‏کند که مرا بخاطر کشتن بت‏پرستان و ملحدان مؤاخذه کند.
پس از سخنان طولانى که بین امیرالمؤمنین علیه‏السلام و ابوبکر رد و بدل شد حضرت همراه عباس برخاستند و به خانه آمدند. حضرت در بین راه به عباس فرمود: اى عمو، اینان را رها کن. آیا روز غدیر برایشان کافى نبود؟ بگذار هر قدر مى‏خواهند ما را ضعیف بشمارند که خداوند صاحب اختیار ما است و او بهترین حکم‏کنندگان است

9.دفاع ائمه و بزرگان دین از فدک

 ائمه علیهم‏السلام خود بزرگترین حافظان مسئله‏ى فدک و مدافعان آن بوده‏اند، و در زمانهاى بسیار سخت ذکر آن را فراموش نکرده‏اند. از امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم‏السلام روایات مفصلى نقل شده که در آنها مسئله‏ى فدک را مطرح کرده‏اند.
همچنین از حضرت زینب کبرى علیهاالسلام به عنوان ناظر و شاهد بر خطابه‏ى مادر در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چندین روایت نقل کرده که خطبه‏ى کامل حضرت را براى مردم بازگو کرده‏اند.
از سوى دیگر تنى چند از صحابه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مانند ابوسعید خدرى و عطیه عوفى ماجراى فدک را براى مردم نقل کرده‏اند.

10.دفاع امیرالمؤمنین از فدک به عنوان شاهد کل ماجرا

در بخش‏هاى قبل مطالب مفصلى از دفاعیات امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره‏ى مسئله‏ى فدک ذکر شد که همزمان با وقوع ماجراى غصب به انجام رسیده بود. ولى آن حضرت در طول عمر خود یاد فدک را فراموش نکردند و به مناسبتهاى مختلف نامى از آن آوردند و حق غصب شده‏ى زهرا علیهاالسلام را متذکر شدند.
اینک فرازهاى حساسى از این موارد به عنوان نمونه ذکر مى‏شود:

1. هنگام شهادت دادن بر فدک
آنگاه که شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به نفع فاطمه علیهاالسلام در مسئله‏ى فدک نپذیرفتند حضرت به ابوبکر فرمود: «اکنون که ما را کاملاً مى‏شناسید و منکر مقام ما هم نیستید، و با این همه شهادت و گواهى ما براى خودمان پذیرفته نمى‏شود و شهادت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم مورد قبول نیست، پس انا للَّه و إنا الیه راجعون. اکنون که براى خودمان ادعائى داریم از ما شاهد مى‏خواهید؟! آیا کسى نیست کمک کند؟!
شما بر حکومت خدا و رسولش حمله بردید و آن را از خانه‏اى به خانه‏ى غیر آن وارد کردید و حجتى هم در بین نیست، ولى به زودى آنانکه ظلم کردند مى‏فهمند به کجا بازمى‏گردند».
سپس به حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «برگرد تا خدا بین ما حکم کند و او بهترین حکم‏کنندگان است».

2. هنگام شهادت فاطمه علیهاالسلام
عباس بن عبدالمطلب نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرستاد که براى نماز بر فاطمه علیهاالسلام و حضور در جنازه‏ى آن حضرت او را خبر کند.
حضرت فرمود: فاطمه دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دائماً مظلوم و از حق خود محروم بود و ارثش به او داده نشد، و سفارش پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درباره‏ى او و حق فاطمه علیهاالسلام و حق خداوند مراعات نشد، و خداوند کافى است که حَکَم و داور و حاکم و انتقام‏گیرنده از ظالمین باشد.

3. بعد از دفن حضرت زهرا علیهاالسلام
آنگاه که امیرالمؤمنین علیه‏السلام خاکسپارى حضرت زهرا علیهاالسلام را به اتمام رسانید و دست از غبار قبر تکانید، خطاب به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چنین عرضه داشت: «سلام بر تو اى پیامبر خدا... به زودى دخترت به تو از اجتماع امتت بر غصب حق او خبر خواهد داد. از او بطور مفصل سؤال کن و از احوال واقع شده خبر بگیر... در پیشگاه خدا ثبت است که دخترت پنهانى دفن شود و حق او غصب و ارث او منع گردد، در حالى که هنوز فاصله‏ى زیادى نشده و یاد تو فراموش نگشته است».

4. در زمان حکومت عثمان
حضرت در مجلسى که بنى‏هاشم در زمان عثمان تشکیل داده بودند چنین فرمود: عمر به یقین مى‏دانست که فدک در دست فاطمه علیهاالسلام است و محصول آن را به مصرف رسانیده است، ولى او را تصدیق نکرد و سخن ام‏ایمن را هم نپذیرفت. او حق چنین کارى را نداشت و نباید فاطمه علیهاالسلام را در ملک خویش متّهم مى‏کرد. شگفت از این است که مردم کار او را زیبا توصیف نمودند، و چنین برداشت کردند که تقوا و ورع آنان را به این کار واداشته است. کار زشت آنان را این جهت بار دیگر جلوه‏ى زیبائى داد که گفتند: «فاطمه غیر حق نمى‏گوید، ولى اگر شاهدى غیر ام‏ایمن داشت برایش امضا مى‏کردیم»! و با این سخن نزد جُهّال منزلتى براى خود کسب کردند.
سپس امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: آنها چه کاره بودند و چه کسى به آنان اجازه داده بود که حکومت کنند و چیزى را به کسى بدهند یا از کسى منع کنند. ولى امت به آنان مبتلا شدند، و آنان خود را در چیزى که حقشان نبود و علم آن را نداشتند داخل کردند. 
همچنین فرمود: آیا غیر آن اعرابى که بر پاى خود بول مى‏کرد و با بول خود تطهیر مى‏نمود کس دیگر نبود که براى آنان در حدیث جعلى «النبى لایورث» شهادت دهد؟

5. در زمان حکومت حضرت در کوفه
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در کوفه خطاب به جمعى از اهل‏بیت و شیعیانش فرمود: «اگر بخواهم فدک را به وارثان فاطمه علیهاالسلام برگردانم لشگرم از اطرافم پراکنده مى‏شوند، بطورى که در سپاهم نمى‏ماند جز خودم و عده‏ى کمى از شیعیانم که معتقد به فضیلت و امامت من از کتاب خدا و سنت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هستند».

6. آخرین سخن امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره‏ى فدک
آخرین سخن امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره‏ى فدک همان بود که در نامه به ابن‏حنیف ذکر کردند: «از آنچه زیر آسمان است فدک در دست ما بود، که نسبت به آن هم عده‏اى بخلشان برانگیخته شد و عده‏اى بدان کارى نداشتند، و خداوند حکم‏کننده‏ى خوبى است. من فدک و غیر فدک را مى‏خواهم چکنم»!
به هر حال اینکه امیرالمؤمنین علیه‏السلام در طول عمر خود بارها و در شرایط مختلف مسئله‏ى فدک را مطرح مى‏کند، حاکى از اهمیت فوق‏العاده‏ى آن است و این نهیبى دیگر بر کسانى است که مسئله را سبک مى‏شمارند. 

11.تناقض در گفته و عمل غاصبین فدک


 مطالب مربوط به جواب غاصبین فدک در بخشهاى گذشته ذکر شد. گذشته از اینها دوگونه گیهاى واضحى در سخنان و عمل آنان بچشم مى‏خورد که دانستن آن براى مدافعان فدک لازم است:
1. چندگونه‏گى در حدیث جعلى. حدیث «النبى لایورث» که به عنوان پشتوانه‏ى غصب فدک جعل شده بود در گفته‏هاى غاصبین به صورتهاى مختلف نقل شده است. گاهى به دو کلمه اکتفا شده و گاهى پسوند مفصلى به آن اضافه شده، و گاهى قالب کلام دیگرگونه است. باید همچنین باشد چرا که وقتى اصل مطلب جعلى شد اضافه و کم کردن بر آن جز زیاده بر جعل چیزى دیگر نخواهد بود.
گاهى مى‏گفتند: «پیامبران ارث نمى‏گذارند». گاهى اضافه مى‏کردند که: «پیامبران علم و حکمت و نبوت را به ارث مى‏گذارند». گاهى اضافه‏ى دیگرى هم به میان مى‏آمد که: «آنچه از او باقى بماند صدقه است»، و گاهى سخن اول را فراموش مى‏کردند و به نفع خود آن را تغییر مى‏دادند که: «هرچه از او بماند در اختیار ولى امر است که هرگونه مى‏خواهد به مصرف برساند»!
همچنین در شکل نقل گاهى ابوبکر آن را ادعا مى‏کرد که از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیده است و گاهى به عایشه نسبت مى‏داد که او شنیده است. گاهى عمر شاهد ابوبکر بود و گاهى عایشه و حفصه را شاهد مى‏آورد. به هر حال این تناقضات بخاطر این بود که اصل مطلب کذب محض بود و براى منافع خاصى که در نظر داشتند جعل شده بود، و به اقتضاى منافع به آن زیاد و کم مى‏کردند.
2. ابوبکر سخن جابر را درباره‏ى اموال بحرین بدون شاهد قبول کرد ولى سخن فاطمه علیهاالسلام را درباره‏ى فدک قبول نکرد و شاهدان او را هم نپذیرفت! حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنانش صریحاً به این مسئله اشاره کرد و آنان را زیر سؤال برد. 
3. ابوبکر که در مقابل کلام فاطمه علیهاالسلام تسلیم شد و نوشته‏اى مبنى بر بازگرداندن فدک نوشت و به آن حضرت داد، در واقع حدیث جعلى خود را نقض کرد و آنگاه که عمر نوشته‏ى ابوبکر را محو و پاره کرد نقضى بر نقض اول انجام داد.
4. خانه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را ارث پیامبر حساب کردند و به عایشه که همسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود دادند تا بعدها ابوبکر و عمر در آنجا دفن شوند، و در همین حال ارث را از فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ممنوع دانستند.
5. عایشه و حفصه که در حدیث «النبى لا یورث» شاهد ابوبکر بودند، در زمان عثمان براى طلب ارث پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نزد او آمدند!
عثمان که خود از طرفداران غصب فدک و در متن ماجرا بود خطاب به عایشه که براى طلب ارث پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نزد او آمده بود گفت: «آیا تو نبودى که با مالک بن اوس نصرى شهادت دادید که «پیامبر ارث نمى‏گذارد» و حق فاطمه را مانع شدید؟ چگونه امروز از من میراث پیامبر را مى‏خواهید»؟! 
6. عمر وقتى به حکومت رسید فدک را به وارثان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بازگرداند، و عباس با امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر سر آن اختلاف نمود. حضرت فرمود: «پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آن را در زمان حیاتش به فاطمه داد»، ولى عباس قبول نمى‏کرد و مى‏گفت: «ملک پیامبر صلى اللَّه علیه و آله است و من وارث اویم».  این ضد و نقیض گویى عمر و بالاتر از آن تناقض در عمل است که حل و فصل را به قیامت مى‏گذارد تا حساب یکسره شود.
7. عثمان بار دیگر فدک را بنام مروان بن حکم به ثبت رسانید، و با این کار خود یکبار دیگر کار عمر را نقض کرد.
از اینگونه تناقضات درباره‏ى فدک زیاد است، و این چند مورد به عنوان مثال ذکر شد.








نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد زیدونی ( یکشنبه 86/7/1 :: ساعت 10:26 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وقایع بعد از شهادت حضرت زهرا
یازده نکته در رابطه با فدک
وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا
احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر پس از ایراد خطبه
[عناوین آرشیوشده]